یک_دقیقه_مطالعه
قصههای زندگانی امام زمان(عج)
دل سیاه انار🫢
در قرن هفتم هجری و به هنگام سلطهی اروپاییها بر بحرین، حاکم این منطقهی شیعه نشین، یکی از دشمنان سرسخت اهل بیت و یکی از کینهتوزترین و مخالفان شیعیان بود.
وزیرش نیز از خودش متعصبتر و کینهتوزتر بود. روزی آن وزیر به کاخ حاکم و امیر وارد شد؛ در حالی که اناری در دست داشت. او انار را به امیر بحرین نشان داد!
امیر انار را در دست خود چرخاند و با دقت به آن نگریست. سپس با خرسندی سری تکان داد و لبخند مرموزی بر لب آورد؛ زیرا روی انار، این عبارت به چشم میخورد: «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول اللّه».
امیر بحرین، سپس با لحن ویژهای گفت:
_ همین نشانهای مهم و دلیلی محکم بر باطل بودن مذهب شیعه است!
وزیر هم از فرصت استفاده کرد و پیشنهاد داد که امیر، دانشمندان و شخصیتهای شیعه را فراخواند و این انار را به آنان نشان دهد.
آنگاه اگر آنها از تشیع به تسنن گرویدند، رهایشان کند و اگر همچنان به پیروی از مذهب خویش اصرار ورزیدند، از آنان بخواهد یکی از این سه کار را برگزینند: یا همانند غیر مسلمانان(یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) جزیه(نوعی مالیات) بپردازند یا برای رد آنچه که روی انار نوشته شده است، پاسخی قانع کننده بیاورند یا اینکه حاکم بحرین آنان را به گونهای دسته جمعی اعدام کند و زنان و فرزندانشان را به اسارت بگیرد و اموالشان را هم به غنیمت ببرد!
امیر نگاه تحسین برانگیزی به وزیرش انداخت در حالیکه برقی از شیطنت و به گمان خودش، پیروزی در دیدگانش دیده میشد، دستور داد که همهی شخصیتهای شیعه را گِرد آوردند.
سپس با نشان داد انار به آنان، خواستههای سهگانه را مطرح و آنان را به گزینش یکی از آنها فراخواند. شخصیتها و بزرگان شیعه، سه روز مهلت خواستند، آنگاه برای رهایی از این گرفتاری به گفتوگو و مشورت پرداختند.
پس از آن، از میان خویش سه تن را برگزیدند و قرار گذاشتند که هر کدام از آنها، یک شب به بیابان برود و در دل تاریکی امام نورانی و هدایتگر، حضرت مهدی(عج) را به فریادرسی بخواند.
در نخستین شب، یکی از آن سه نفر رو به صحرا نهاد؛ اما هر چه کرد، نه به دیدار امام نایل شد و نه راهی برای حل مشکل یافت!
شب دوم، دیگری به بیابان رفت؛ اما او نیز دست خالی برگشت! در سومین و آخرین شب، نوبت به شخصیت برجستهای به نام «محمدبن عیسی دمستانی» رسید. او که مردی دانا، اندیشمند و باتقوا بود، با سر و پایی برهنه و با چشمانی اشکبار، روانهی بیابان شد و مشغول شد به نیایش در پیشگاه پروردگار و توسل و یاری جستن از آخرین برگزیدهی کردگار، حضرت بقیة اللّه، امام زمان(عج) که جانهای همگان به فدایش باد. او همچنان میگریست و از امام مهدی(عج) میخواست که شیعیان را از این گرداب هولانگیز و گرفتاری بزرگ برهاند.
🔰ادامه این ماجرا جمعه آینده …
📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۹۴، ۹۵، ۹۶، ۹۷، ۹۸
❣اینجا #قلب_ایران است؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)