قورباغه هایی که مامور خدا بودند
هنگام عبور از اروند خروشان بدلیل تلاطم شدید آب ، عده ای از غواصان گلویشان پر از آب شده و در آستانه خفه شدند بودن و نیاز به سرفه کردن داشتند اما چون میدانستند یک سرفه باعث لو رفتن کل عملیات شده سرفه نمیکردند.چون وضع اضطراری شد ، ماجرا را با سردار قربانی در میان گذاشتند دستور این بود که اگر شده خود را خفه کنید؛ سرفه نکنید؛ چون یک لشکر را نابود خواهید کرد… عزیزانی که دچار سرفه شدید شده بودند بارها زیر آب رفتند اما قادر به اجرا دستور نبودند … فرمانده دستور داد ؛ از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید ..تا جان یک لشکر به خطر نیافتد … نفس در سینه ها حبس شده بود ..صحنه تکان دهنده و غیر قابل توصیفی بود..میدانستیم که صدور این دستور چقدر برای فرمانده دشوار است ..اما موضوع هستی و نیستی یک لشکر …پیروزی و شکست یک عملیات در میان است..متوسل به بی بی فاطمه زهرا و پرچم بارگاه امام رضا شدیم که ناگهان در یک چشم بهم زدنی تمام اروند پر از صدای قورباغه های شد که نمیگذاشتند صدای سرفه ها به دشمن برسد.. اعجاز باورنکردنی اینجا بود که در اروند شاید در طول یک سال شاید حتی صدای یک قورباغه شنیده نمیشد ….صدای قورباغه هایی که از جانب خدا به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر ان فرمان سرتعظیم فرود اورده و قدم به قربانگاه خود گذاشتند
راوی:سرهنگ پاسدار رمضان