زندگی به سبک شهدا / با هم شام بخوریم
11 آذر 1392 توسط حاتم
ساعت ده ، یازده شب بود که اومد خونه، حتی لای موهاش هم پر از شن بود.
سفره رو انداختم تا شام بخوریم، گفتم: تا شما شروع کنی ، من میرم لیلا رو بخوابونم
گفت: نه! صبر میکنم تا بیای با هم شام بخوریم …
… وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده
داشتم پوتین هاش رو در میآوردم که بیدار شد. گفت: داری چیکار میکنی؟ می خوای شرمندهام کنی؟
گفتم: نه! آخه خسته ای، سر سفره نشست و گفت: تازه میخوام با هم شام بخوریم …*