• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

امروز مهمان داشتیم

17 مرداد 1394 توسط حاتم

امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم حس عجیبی داشتم انگار صبح امروز با هر روز دیگر متفاوت بود توی همین حال و هوا بودم که یهویی صدای زنگ تلفن منا از جا بلند کرد خواهرم بود گفت امروز شهر مهمان دارد گفتم کی گفت شهدای گمنام غواص ریختم بهم ……

 نظر دهید »

دلتنگی های یک طلبه

01 مهر 1393 توسط حاتم

دیشب تلفنی باهاش صحبت کردم اما آرام نشدم. دلم برای حرف ها، خاطره ها و دعاهای خیرش که “ننه الهی خوشبخت بشوی” و “ننه الهی خدا خیرت بده” یک ذره شده.با اینکه مشغله کاری بسیاری داشتم به مادر قول دادم امروز حتما یه سری به مادربزرگ بزنم. لباسهایم را پوشیدم و مادر را بوسیدم و به طرف خیابان حرکت کردم. ایستگاه اتوبوس مملو از جمعیت بود، تو حال و هوای خودم بودم که صدایی گوشم را مشغول خودش کرد، صورتم را برگرداندم تا تصویر را هم ببینم، خانمی را دیدم که دست فرزند 4-3 ساله اش را محکم گرفته و در جواب نق و نوق های بچه که به نظر می رسید از سر خواب آلودگی باشد، می‌گفت: “از دستت خسته شدم بچه، خدا را شکر که این مهدکودک ها هست که چند ساعت نگهت دارن.” خیره خیره نگاهش می‌کردم که اتوبوس از راه رسید. سوار شدم، نگاهم به خیابان بود که باز هم صدای همان مادر توجهم را جلب کرد. از میان جمعیتی که دم در جمع شده بودند پیدایش کردم. داشت با خانمی که کنارش ایستاده بود، صحبت می کرد: “خدا را صد هزار بار شکر که یه بچه بیشتر ندارم و صبح تا ظهر هم می‌ذارمش مهد کودک و میرم دنبال کارهام، من اصلا حوصله بچه ندارم.” مشغول حرف زدن بود که اتوبوس نگه داشت، دست بچه را گرفت: “بدو بریم مهدکودک پیش خاله.”
آن ها پیاده شدند و به سمت مهد کودک حرکت کردند، نگاه من اما پیاده نشد، در تمام مسیر به دنبال تابلوی مهدکودک‌ها می گشتم. توی بسیاری از کوچه ها و خیابان ها مهدکودک راه افتاده است. پیش خودم گفتم اگر همه مادرها به راحتی همین مادر بی عذر و بهانه ای از زیر بار مسئولیت مادری شان شانه خالی کنند و بچه ها را به خاله های مهد کودک بسپارند ما در چندین سال آینده به ازای هر مهد کودک یک خانه سالمندان نیز احتیاج داریم چرا که فرزندانی پرورش نداده ایم که به وظایف خود آگاه باشند و آن را به انجام برسانند. این بچه ها نگهداری از پدر و مادر را وظیفه خود نمی دانند و حوصله آن ها را ندارند.
هرچه زمان می‌گذرد دلم بیشتر برای دیدن مادربزرگ تنگ می‌شود…

نویسنده : فرشته احمدیان- طلبه



 نظر دهید »

وقتی اشک از چشمام جاری شد از خدا خواستم ....

11 خرداد 1392 توسط حاتم

دیروز جایی بودم شخصی راجع به فرزندم یه صحبتی کرد که ناراحت شدم نمیدونم مادر شده اید یا نه مادر دوست داره فرزندش از همه لحاظ اول باشه و کسی برا فرزندش بد نگه. وقتی امدم خونه اشک از چشمام سرازیر شد تو اون حال یاد یه چیزی افتادم اون روایتی که وقتی اصحاب و پیامبر (ص) از محلی عبور میکردند و مهربانی مادر گنجشک به فرزندش را دیدند، اصحاب تعجب کردند از اون همه مهربانی مادر که حضرت در آن لحظه بیان داشتند مهربانی خداوند به بندگانش به مراتب بیشتر از مهربانی یک مادر به فرزندش است .
راستشا بخواید دلم برا خدا گرفت خدا که چندین برابر یه مادر نسبت به بندش مهربونه آیا وقتی بندش گناهی میکنه یا کارایی می کنه که عزتش شکسته بشه چقدر ناراحت میشه فهمیدم خدا هم می خواد بندش اول اول باشد میخواد کسی برا بندش بد نگه شاید تاکید بر ترک گناه هم یکی از دلایش همین باشه که بواسطه انجام اون کار زشت راه برای سرافکندگی بنده باز میشد
اون موقع از خدا خواستم به خاطر همه گناهانی که انجام دادم و باعث ناراحتیش شدم مرا ببخشد و مرا به خاطر خودش تربیت کند و یاریم نماید تا فرزندم را نیز با ملاک های مورد نظر خودش تربیت نمایم .

 نظر دهید »

وقتی زمین لرزید اولین کاری که کردم......

07 اردیبهشت 1392 توسط حاتم

تو خواب عمیقیی بودم که با صدای تلفن بیدار شدم تو خواب و بیداری گفتم : بله

دیدم خالمه گفت خوابی گفتم چرا نباشم نیمه شبه شما چرا بیداری گفت اطراف اصفهان زلزله اومده و اینجا هم لرزیده همه از خونه هاشون بیرونند پاشو بیا بیرون .

تلفنا قطع کردم ترسیده بودم تلویزیون را روشن کردم دیدم خبر زمین لرزه را میداد و از مردم می خواست آروم باشند تلویریون را خاموش کردم و زدم زیر گریه اون موقع هیچ چیزی به ذهنم نیومد مگر گناهام شروع کردم به توبه خواستن از درگاه رحمت بی کرانش واقعا از تموم وجودم با خدا حرف میزدم در حین ترس لذت عمیقی داشت از خدا خواستم یه فرصت دیگه ای بهم بده گریه هام که تموم شد کمی آروم شدم پنچ تا آیه الکرسی خوندم و کنار فرزندم خوابیدم خوابی پر از ترس ولی مملو از حضور خدا.

خدایا ممنون که منا به خود م آوردی فقط کمکم کن فراموش نکنم مرگ همراره نزدیک است

 نظر دهید »

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس