وقتی اشک از چشمام جاری شد از خدا خواستم ....
دیروز جایی بودم شخصی راجع به فرزندم یه صحبتی کرد که ناراحت شدم نمیدونم مادر شده اید یا نه مادر دوست داره فرزندش از همه لحاظ اول باشه و کسی برا فرزندش بد نگه. وقتی امدم خونه اشک از چشمام سرازیر شد تو اون حال یاد یه چیزی افتادم اون روایتی که وقتی اصحاب و پیامبر (ص) از محلی عبور میکردند و مهربانی مادر گنجشک به فرزندش را دیدند، اصحاب تعجب کردند از اون همه مهربانی مادر که حضرت در آن لحظه بیان داشتند مهربانی خداوند به بندگانش به مراتب بیشتر از مهربانی یک مادر به فرزندش است .
راستشا بخواید دلم برا خدا گرفت خدا که چندین برابر یه مادر نسبت به بندش مهربونه آیا وقتی بندش گناهی میکنه یا کارایی می کنه که عزتش شکسته بشه چقدر ناراحت میشه فهمیدم خدا هم می خواد بندش اول اول باشد میخواد کسی برا بندش بد نگه شاید تاکید بر ترک گناه هم یکی از دلایش همین باشه که بواسطه انجام اون کار زشت راه برای سرافکندگی بنده باز میشد
اون موقع از خدا خواستم به خاطر همه گناهانی که انجام دادم و باعث ناراحتیش شدم مرا ببخشد و مرا به خاطر خودش تربیت کند و یاریم نماید تا فرزندم را نیز با ملاک های مورد نظر خودش تربیت نمایم .