• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

خدمت به همسر

30 خرداد 1393 توسط حاتم

مرحوم آیت ‏اللّه احمدى میانجى از دفتر یکى از مراجع براى پاسخ به پرسش‏ها براى حج دعوت شدند؛ یک دعوت مجانى. ولى ایشان گفتند: من نمى توانم بیایم، عذر دارم. فرزندان ایشان گفتند: همه آرزو دارند به حج بروند. شما را مجانى و با احترام مى‏ برند و پذیرایى هم مى کنند. فرمودند: مادر شما مریض است. در خانه نمى ‏تواند همه کارهایش را انجام دهد. در بعضى از کارهایش باید به ایشان کمک کنم. گفتند: ما همه کارهاى مادرمان را انجام مى‏ دهیم. گفتند: بعضى از کارهاست که ممکن است از شما خجالت بکشد، من از همه محرم‏تر هستم. ببینید ایشان خدمت کردن به خانم را از حج رفتن مهم‏تر مى‏ بیند.

این مطلب را دست‏کم نگیرید. ما گاهى سوراخ دعا را گم مى‏ کنیم. گاهى مى ‏بینى که حج و کربلاى شما این است که به خانم و بچه‏ ها و پدر و مادر برسى. با این کار خدا را خشنود کرده‏ اى. گاهى انسان با دور خانه خدا چرخیدن از صاحب‏خانه جدا شده است. ما باید دور صاحب‏خانه بچرخیم، نه دور خانه.

کعبه یک سنگ و نشانى است که ره گم نشود حاجى احرام دگر بند ببین یار کجاست


 نظر دهید »

بینشی دقیق جهت دوری از بعضی خطاها

30 خرداد 1393 توسط حاتم

اهانت به دوستان امام علیه السلام

امام صادق ـ علیه السلام ـ به گروهى فرمودند: چرا به ما اهانت مى ‏کنید و ما را سبک مى‏ شمارید؟! یک نفر به امام گفت: به خدا پناه مى ‏بریم از این‏که به شما اهانت کنیم و شما را سبک بشماریم! امام فرمود: تو یکى از همان‏ها هستى که به ما اهانت کردى! دست و پاى خودش را جمع کرد و گفت: من به خدا پناه مى‏ برم که به شما اهانت کنم! کى اهانت کردم؟ فرمود: وقتى به سفر حج مى‏ رفتى، در بین راه یکى از دوستان ما پیاده بود، در راه مانده بود. التماس کرد که مرا سوار کن. چرا سوارش نکردى؟ تو به آن دوست ما استخفاف کردى. در حقیقت به من اهانت کردى.

وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فبنا اسْتَخَفَّ وَضَیَّعَ حُرْمَةَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛(1)کسى که مؤمنى را سبک بشمارد، ما را سبک شمرده و حرمت خدا را ضایع کرده است.

یعنى فرقى نمى ‏کند؛ اگر من به دست شما زدم، در حقیقت به شما زده ‏ام؛ چون دست شما جزء شماست. دوستان و شیعیان اهل‏بیت ـ علیهم السلام ـ در حقیقت جزء آنها هستند. اگر به جزء اهانت کردى، در حقیقت به کل اهانت کرده اى!

بالاتر این که خداوند فرموده است :

مَنْ اَهانَ لى وَلیًّا فَقَدْ بارَزَنى بِالْمُحارَبَةِ وَ دَعانى اِلَیْهِ؛(2)

کسى که به دوست من اهانت کند، اعلام جنگ با من کرده است و مرا به مبارزه دعوت کرده است.

این تعبیر، تعبیر بسیار تندى است. در حقیقت اهانت و آزار دوستان خدا در حکم جنگ با خداست. این بینش، انسان را از بسیاى از خطاها بازمى ‏دارد.

هزار بار پیاده گر طواف کعبه کنى قبول حق نشود گر دلى بیازارى

1. وسائل الشیعة، ج ۸ ، ص ۵۹۳، ح ۱۶۲۹۰ .

2. بحارالأنوار، ج ۴، ص ۶۵ .

 


 نظر دهید »

عوامل رهایی از عذاب قبر برای بانوان

30 خرداد 1393 توسط حاتم

در روایتى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: سه دسته از خانم ها عذاب قبر ندارند. این در حالى است که در روایات ما آمده است: کمتر کسى است که دچار عذاب و فشار قبر نشود. حتى پیغمبر ما وقتى مى خواستند بچه هایشان را دفن کنند، دعا مى کردند که خداوند عذاب قبر را از آن ها بردارد.

البته عذاب قبر عللى دارد. گاهى به خاطر ضایع کردن نعمت است و گاهى به خاطر بد خلقى با همسر و خانواده. رهایى از عذاب قبر بشارت بسیار بزرگى براى خانم ها است. این به معناى این است که برزخش را طى کرده است و دیگر عذاب قبر ندارد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

وَ اللّهِ ما اَخافُ عَلَیکُمْ اِلاَّ الْبَرْزَخَ فَاَمّا اِذا صارَ الاَْمرُ اِلَیْنا فَنَحْنُ اَوْلى بِکُمْ؛[۱]به خدا سوگند، جز از برزخ بر شما نمى ترسم. اما هنگامى که (در قیامت) امر به ما واگذار شد، ما سزاوارتریم به شما.

یعنى شما برزخ را درست کنید، قیامت ما از شما شفاعت مى کنیم. این بدان معناست که عموم مؤمنین در راه برزخ گیر هستند. فرمودند: اگر شما مسأله قبر و فشار قبر و برزخ را حل کنید، ما دستتان را مى گیریم، ولى از عذاب قبر و برزخ بر شما مى ترسیم.

با این خصوصیات پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: سه دسته از خانم ها از عذاب قبر و فشار برزخ راحت اند. از این بالاتر، «تُحْشَرُ مَعَ فاطِمَةَ؛ با فاطمه علیهاالسلام محشور مى شوند.»در عالم بشارتى بالاتر از این براى یک خانم وجود ندارد که با حضرت زهرا علیهاالسلام محشور مى شود.

اما عواملى که موجب مى شود خانم ها از عذاب برزخ و فشار قبر رهایى یابند و با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشور شوند، عبارت اند از


تحمل تنگدستى شوهر

دسته اول از خانم هایى که مشمول این بشارت اند، زنانى هستند که با فقر شوهرشان بسازند: «إِمْرَأَةٌ صَبَرتْ عَلى عُسْرِ زَوْجِها». یعنى با مشکلات اقتصادى آقایان که نوعاً به آن مبتلا هستند بسازند. دنبال پُز و چشم و هم چشمى و رقابت نباشند. به آنچه دارند قانع باشند و با تنگدستى شوهر کنار بیایند. این دسته از خانم ها عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشور مى شوند.

حضرت زهرا علیهاالسلام چقدر با وضعیت اقتصادى امیرالمؤمنین علیه السلام مى ساختند! در یک روایتى عجیب آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام مسافرت یا جایى بودند. وقتى بازگشتند، دیدند که حضرت زهرا علیهاالسلام و بچه ها لاغر شده اند و رنگ صورت آنان به زردى مى گراید. پرسیدند: چرا رنگتان پریده و لاغر شده اید؟ پاسخ دادند: دو روز است که غذا نداشتیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چرا به من نگفتید تا براى شما غذا تهیه کنم؟ فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمودند:

اِنّى لاَءَسْتَحیى مِنْ اِلهى اَنْ تُکَلِّفَ نَفْسُکَ ما لا تَقْدِرُ عَلَیهِ؛[۲]من از خداى خودم حیا مى کنم که شما به چیزى تکلیف شوى که قدرت انجام آن را ندارى.

حاضر شدیم گرسنگى را تحمل کنیم و با فشار اقتصادى بسازیم و شما را به زحمت و مشکل نیندازیم.

نشاط و خوشى و لذت زندگى در گرو محبت و یگانگى است. در گرو دوست داشتن و فداکارى است. در ارتباط با خداست. و گرنه اگر همه دنیا را به یک زن و شوهر بدهند، ولى همدیگر را دوست نداشته باشند و با هم یگانه نباشند، این ناخوشى است. کسى که از عالم محبت سر در بیاورد، همه مشکلات برایش آسان، بلکه لذت بخش است.

یکى از رفقاى اهل علم مى گفت: اوایل زندگى مان خیلى دچار بحران اقتصادى بودیم. بعضى از شب ها نان براى خوردن نداشتیم، ولى چون همدیگر را دوست داشتیم، خوش و راحت و سرحال بودیم. ولى الآن افرادى را مى بینیم که پول و خانه و ماشین و همه اسباب رفاه و عیش و نوش برایشان فراهم است، ولى خوشى ندارند. این چیزها خوشى نمى آورد، بلکه خوشى در گرو محبت و یگانگى است.


سازش با شوهران بد اخلاق

گروه دوم از زنانى که عذاب قبر ندارند و با فاطمه زهرا علیهاالسلام محشور مى شوند، زنانى هستند که با بد اخلاقى شوهرانشان بسازند. همان طور که ممکن است آقایان مبتلا به خانم بد اخلاق باشند، خانم ها هم ممکن دچار شوهر بد اخلاق و غرغرو و تند مزاج باشند. این چنین خانمى اگر در برابر بداخلاقى شوهرش صبر کند و بسازد، خداوند عذاب قبر را از او بر مى دارد و با حضرت زهرا علیهاالسلام محشورش مى کند. «وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها.»در روایت دیگر آمده است:

مَنْ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اَعْطاها مِثْلَ ثَوابِ آسِیَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ؛[۳]زنى که در برابر بد اخلاقى همسرش صبر کند، خداوند پاداشى همانند پاداش آسیه بنت مزاحم به او عطا مى کند.

حضرت آسیه چه درجه و مقامى پیدا کرد؟ او زن طاغوت بود. اگر بخواهیم خیلى واضح بگوییم، زن شخصیتى همانند صدام بود. ولى یکى از بهترین زنان عالم است. چهار زن بهترین زنان عالم اند که یکى از آن ها حضرت آسیه است. ایشان در اعلا درجه بهشت همسر پیامبر ما مى شود.[۴]شوهرى مثل فرعون داشت که مى گفت: «اَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلى؛ من خداى برتر شما هستم.»همسر کسى که ادعاى خدایى داشته است. کسى که غذاى فرعون را خورده است، در خانه فرعون زندگى کرده است، هم نفس با فرعون بوده است. اصلاً دیدن فرعون کفاره دارد. واقعاً خیلى ظلمانى و تاریک بوده است. این بدان معناست که در بدترین شرایط مى توان بهترین زنان بود. او نگفت که من اسیر دست شوهر هستم، موقعیتم استثنایى است، آزادى ندارم.

حضرت آسیه براى همه زنان حجت است. خداوند آسیه را مى آورد و او مى گوید: شوهر من بد اخلاق بود، بى رحم بود، ظالم بود. حضرت آسیه هم یک خانم بود، ولى ببیند چه کرده است که در جوار پیامبر خداست! اگر کسى بر بد اخلاقى شوهرش به خاطر خدا صبر کند و او را تحمل نماید، خداوند اجر آسیه بنت مزاحم را به او مرحمت مى کند؛ یعنى همجوار پیامبر خدا در اعلى درجه بهشت است و با حضرت زهرا علیهاالسلام محشور مى شود.


بخشش مهریه به شوهر

گروه سوم از زنانى که خداوند عذاب قبر را از آنان برمى‏دارد و آنان را با حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ محشور مى‏کند، زنانى هستند که مهریه خود را به شوهر ببخشند: «اِمْرأَةٌ وَهَبَتْ صِداقَها»این، باز در عالم محبت و یگانگى عملى مى‏شود. در عالم یگانگى من و تو وجود ندارد. حق هر یک از این سه گروه است که این همه مقام و درجه به آنها بدهند.

قال النبى ـ صلى الله علیه و آله ـ : ثَلاثُ نِساءٍ یَرْفَعُ اللّه ُ عَنْهُنّ عَذابَ الْقَبْرِ وَ حَشَرَهُنَّ مَعَ فاطِمَةَ علیهاالسلام : اِمْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى عُسْرِ زَوْجِها وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلى سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها وَ امْرَأَةٌ وَهَبَتْ صِداقَها؛[۵]خداوند عذاب قبر را از سه گروه از زنان برمى‏دارد و آنان را با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ محشور مى‏سازد: زنى که با تنگ‏دستى شوهرش بسازد، زنى که بر بدخلقى شوهرش صبر کند و زنى که مهریه‏اش را به شوهرش ببخشد.

[۱]تفسیر قمى، ج ۲، ص ۹۴؛ بحارالأنوار، ج ۶ ، ص ۲۱۴٫

[۲]مناقب، ج ۲، ص ۷۶؛ بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۱۰۳٫

[۳]مکارم الاخلاق، ج ۲، ص ۴۶۲، ج ۱۵۷۰؛ بحارالأنوار، ج ۱۰۰، ص ۲۴۷، ح ۳۰٫

[۴]اِشْتاقَتِ الْجَنَّةُ اِلى اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرانَ وَ آسِیَةَ بِنْتِ مُزاحِمَ زَوْجَةَ فِرْعُوَنَ وَ هِىَ زَوْجَةُ النَّبِىِّ فِى الْجَنَّةِ و خَدیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِد زَوْجَةَ النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله فِى الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ وَ فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمِّدٍ صلى الله علیه و آله ؛ بهشت مشتاق چهار زن است: مریم، دختر عمران، آسیه، دختر مزاحم، همسر فرعون ـ و این آسیه در بهشت همسر پیامبر است. و خدیجه دختر خُوَیلد، همسر پیامبر صلى الله علیه و آله در دنیا و آخرت و فاطمه، دختر محمد صلى الله علیه و آله . (بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۵۳؛ سفینة البحار، ج ۳، ص ۲۷۵، کلمه ریع.)

[۵]مواعظ العددیة، ص ۱۶۲٫

 نظر دهید »

قضاوتی عجولانه (داستانی درباره امام جماعت بی وضو)

30 خرداد 1393 توسط حاتم

بنده خدایی نقل میکند:

حدود ۲۰ سال پیش، منزل ما خیابان ۱۷ شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشن های مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم. پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شب های قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار می کرد. اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت میکرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیار دیگر …
یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، درِ یکی از دستشویی ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد؛ با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.
من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند. من که کاملاً گیج شده بودم سریعاً به حاج علی که سال های زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانم .
این ماجرا بین متدینین پیچید؛ من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مأمومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائی که بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلاً مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا …
شیخ بعد از مدتی محله ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود … ، ما هم به همراه دوستان و متدینین، خوشحال از این پیروزی، در پوست خود نمی گنجیدیم. بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت .

بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم. در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم؛ پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. در حال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم. چشمانم سیاهی می رفت؛ همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد؛ انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم وضو داشته و می خواسته جای آمپول را آب بکشد؟! نکند؟! نکند؟!

دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر می کردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم، ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم …، خانواده اش را نابود کردیم و …

از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم؛ به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی می گردم. او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم (ع) داشت و گاه گاهی به دیدنش می رفت؛ اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج ابراهیم، یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهراً از دوستان شماست؛ شما او را می شناسید ؟

پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالی که بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد؛ من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را از او پرسیدم؛ او در جواب گفت : من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام؛ خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی توانم در این شهر بمانم؛ فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک کند و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد و بقیه عمرش را در آنجاسپری کند؛ من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم؛ او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم …

ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من، این چه غلطی بود که من مرتکب شدم. ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم. ای کاش حاج علی آن موقع به جای گوش دادن به حرفم، توی گوشم میزد؛ ای کاش … ای کاش … و این ای کاش ها که بیچاره ام می‌کرد .
الان حدود ۲۰ سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف اشرف مشرف می شود، من سراغ شیخ هادی را از او می گیرم، ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.

دوستان، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟! زندگی ها را نابود می کنیم؟! بخاطر خدا چه ظلم هایی که نمی کنیم؟!

برگرفته از سایت ره توشه


 نظر دهید »

زیبابینى در محیط خانه

30 خرداد 1393 توسط حاتم

یکى از بزرگان مى‏ فرمود: ما پنج تا عیب داریم، خانم هم شش تا عیب دارد. روى هم مى‏ ریزیم و زندگى مى‏ کنیم. این طور نیست که آقا عیب دارد، ولى خانم بى‏ عیب است، یا برعکس. نه شما بى‏ عیب هستى و نه او. عیب‏ها را روى هم بریزید و با هم بسازید و زندگى خوشی داشته باشید. اصلاً عیب همدیگر را نبینید. با صفا و محبت با هم زندگى کنید. یکى از راه‏هاى عملىِ ایجاد صفا و محبت در زندگى همین است که عیب‏ها را نبینم، بلکه قشنگى‏ها و زیبایى‏ها را ببینم، بالاتر آن‏که همه را زیبا ببینم.

خداوند حاج آقا دولابى را رحمت کند! مى‏فرمود: خانه خودتان را خانه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به حساب بیاورید. یعنى مرد به قصد خدمت کردن به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ به زنش خدمت کند و خانم هم به قصد حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به شوهرش خدمت کند. به بچه ‏هایشان هم به قصد امام حسن و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ خدمت کنند. آن وقت ببینید آن خانه چه مى‏ شود! آن خانه، خانه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مى‏شود. شیعیان جزء اهل‏بیت(ع) هستند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 102
  • 103
  • 104
  • ...
  • 105
  • ...
  • 106
  • 107
  • 108
  • ...
  • 109
  • ...
  • 110
  • 111
  • 112
  • ...
  • 330

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس