تلمذ از بیان شیرین آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره)
نیکی به والدین
آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین خود قائل بودند. خود ایشان در این باره میفرمودند: «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم. همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار شود. در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست. من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.»
مهربان با همسر
بیمه با تربت کربلا
وقتی که کتابخانه بزرگ ایشان بنا میشد به معمار گفتند: «وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. زمانی که ایشان را خبر کردند، ایشان آمدند و چهار گوشه زمین را تربت سیدالشهدا علیه السلام ریختند. یکی از آقایان از حکمت آن کار سؤال کرد. ایشان فرمودند: «من با این کار، افرادی که به این کتابخانه میآیند را بیمه میکنم تا از طریق خواندن کتابهای این کتابخانه، انحرافی حاصل نکنند.»
دلّاک زائر حضرت معصومه
در زمان حیات ایشان، حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده میکردند. دلاکها هم ـ که مردم را میشستند ـ معمولاً ریش بلندی داشتند و سرشان را میتراشیدند. روزی مرحوم آیت الله مرعشی که ـ محاسن بلندی داشتند ـ وارد حمام عمومی میشوند که از قضا تعدادی مسافر نیز در آنجا مشغول شستوشوی خود بودند و با دیدن ایشان، فکر کردند که ایشان دلاک است. یکی از آنها با حالتی آمرانه میگوید: «دلاک چرا دیر کردی؟! ما عجله داریم.» ایشان هم بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها میشود. در این حین، دلاک وارد میشود و وقتی آقا را در این حال میبیند، از ایشان عذرخواهی میکند. مسافران نیز متوجه اشتباه خود میشوند و از آیتالله مرعشی عذرخواهی میکنند. اما آقا میگوید: «زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد».
تنها یک چیز مرا زجر میدهد
یکی از خصوصیات برجسته ایشان، ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود. ایشان پس از اقامت در قم، از نظر مالی، مدتها در وضعیت بدی به سر میبردند و مدتها اجاره نشین بودند. تا اینکه کم کم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانه ای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی کردند. ایشان هیچوقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست میآوردند، در راه رفع حوایج مردم، مصرف یا وقف میکردند و هیچگاه مالی را به خودشان اختصاص نمیدادند.
من خادم اهلبیت علیه السلام، هستم
تأکید بر زیارت سیدالشهداء علیه السلام.
دعا در حق من و فرمود: « خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد».
از ایشان پرسیدم: « نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس، رو سفید خواهم بود؟» فرمود: « عاقبت تو خیر و سعیات مشکور است و روسفید خواهی بود». گفتم: « نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟» ایشان فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میکنند». استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف؛ دعا فرمودند… . پس خواستم که به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوض که در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. یک باره به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد. تا این معنی به ذهنم خطور کرد، مضطرب برگشتم؛ اما آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودهام. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه، تا صبح اطراف مسجد گردش میکردم؛ چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.
گزیدهای از سفارشها و وصایا
سفارش میکنم به اندیشیدن در کتاب خدا و پند گرفتن از آن، و به زیارت اهل گورستان و قبور و اندیشیدن در اینکه آنان دیروز چه کسانی بودند و امروز چه شدند؟ چگونه بودند و چگونه گردیدند؟ کجا بودند و امروز کجا هستند؟
سفارش میکنم به زهد و بیاعتنایی به شئون دنیا و راه و روش ورع و پرهیزگاری و احتیاط.
سفارش میکنم به مداومت قرائت زیارت جامعه کبیره، اگر چه در هفته یکبار باشد.
سفارش میکنم به مداومت تسبیحات جده ما، زهرای بتول که روحم فدایش باد.
سفارش اکید دارم به نماز شب و استغفار در سحرها.
سفارش میکنم به اشتغال و کوشش در فراگرفتن علوم شرعی.
سفارش می کنم به دوری جستن از بیکاری و بطالت و صرف عمر عزیز در چیزهایی که نفعی ندارد. روایت شده است که : «ان الله تعالی شانه یبغض الشباب الفارغ؛ خداوند تعالی، جوان بیکار را دشمن میدارد.»
سفارش میکنم به اینکه کیسهای که در آن خاک مرقد ائمه طاهرین علیهم السلام و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان را جمع آوری کردهام، برای تیمن و تبرک با من دفن نما و مقداری از آن را هم زیر صورت و قدری محاذی صورت بریزند و سفارش میکنم لباس سیاهی که در ماههای محرم و صفر میپوشیدم، با من دفن شود.
سفارش می کنم تسبیحی از تربت امام حسین علیه السلام که با آن در سحرها استغفار کردهام با من دفن شود و دستمالی که اشکهای زیادی که در رثای جدم، حسین مظلوم علیه السلام و اهلبیت مکرم او علیهم السلام ریختم را با آن پاک میکردم، بر روی سینه، در کفنم بگذارند.
سایت راسخون.