• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

چی می گید شما آخوندا

13 مهر 1392 توسط حاتم

هواپیما می خواست پرواز کند که متوجه شدم یک نفر با اصرار به مهماندار هواپیما، خواستار نشستن در کنار من است ! خیلی تعجب کردم ، تو این زمانه که همه از ما آخوندا فرار می کنند یکی می خواست کنار ما بنشینه ! سابقه نداشت کسی با این تیپ و قیافه بخواهد کنار یک روحانی بنشیند !

خلاصه با راضی کردن فرد کناری من ، آمد و کنارم نشست. تا در جایش مستقر شد ، گفت : حاج آقا ! می دونی برای چی اومدم کنارت بنشینم ؟ اومدم تا تهران حالت رو بگیرم !!

تو دلم گفتم : خدا به خیر کنه ، این چه حواله ای بود که امروز نصیب ما شد ، چیزی بهش نگفتم .

دوباره شروع کرد ، حاج آقا چی می گید شما آخوندا ؟!هی می گید نماز بخونید ، روزه بگیرید ، گناه نکنید ! خدا باهاتون قهر می کنه! روزیتون کم میشه ! … من تو شهر … طلا فروشم و اهل نماز و روزه و این حرفا هم نیستم ، هر ماه هم علاوه بر گناهام توی شهرم به تهران می یام و یه عشق و حالی می کنم و برمی گردم!! مال و ثروتم هم هر روز بیشتر می شود ، حال جسمی ام هم هر روز بهتر !!

ماندم خدایا به این چی بگم ، چه جوری بخوام حالی این بکنم ، ناگهان، انگار خدا به دلم انداخت که این جور شروع کنم …

گفتم : « آقامون موسی بن جعفر (علیه السلام ) یه روز از کوچه ای عبور می کردند ، صدای ساز و آواز از خانه ای به گوش می رسید . ناگاه در همان خانه باز شد غلامی بیرون آمد ، حضرت از آن غلام پرسیدند : صاحب این خانه بنده است یا آزاد است ؟ غلام که حضرت را نمی شناخت ، گفت : معلوم است که آزاد است ! چندین کنیز و غلام دارد . آقا تا این را شنیدند ، فرمودند : بله آزاد است که چنین می کند ، اگر بنده بود چنین نمی کرد !

غلام داخل خانه برگشت ، صاحبخانه از وی علت تأخیر را جویا شد ، غلام پاسخ داد : آقا فردی که شما را نمی شناخت از من پرسید شما بنده اید یا آزاد . صاحبخانه پرسید : تو چه جواب دادی ؟ گفت : معلومه (با خنده ) ، گفتم شما چندین غلام و کنیز داری ! پرسید: آن آقا چه جواب داد ؟ غلام جواب داد ، آن آقا گفت: بله آزاد است ، اگر بنده بود این چنین نمی کرد !

این کلام چون پتکی بود بر سرش ! یک مرتبه متنبه شد ، پایی به بساط زد و پا برهنه دنبال آقا دوید ، وسط کوچه به آقا رسید و خودش را روی پای حضرت انداخت و گفت: آقا به خدا من بنده ام!

توبه کرد و از آن به بعد ملقب شد به بُشر حافی (حافی به معنای پابرهنه) » … .

سوار اتوبوس شدیم که به سالن فرودگاه برویم ، موبایلش رو بهم نشان داد و گفت: حاج آقا ببین مورد اومده تو فرودگاه دنبالم، اما به خدا همین الان بلیط برگشت رو می گیرم و بر می گردم !! دیگه می خوام بنده بشم !

نقل از فرهنگ نیوز

جهت کپی برداری از مطلب سه صلوات عنایت فرمایید
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: عمومی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس