چگونگی ازدواج امام خمینی (ره)
حاج سید محمدصادق لواسانی، دوست صمیمی امام خمینی (ره) در دوران طلبگی بود. یک روز در گفتگوی دوستانه از روح الله (امام خمینی) می پرسد: چرا ازدواج نمیکنی؟ جوان آن روز که بعدها به رهبری بزرگ تبدیل شد، پاسخ میدهد: «من تاکنون کسی را نپسندیده ام، از خمین هم نمیخواهم زن بگیرم، به نظرم کسی نیامده» همانجا سیدمحمدصادق از قول همسرش، دختر آقای ثقفی را پیشنهاد میکند.
روح الله جوان، با حجب و حیای مخصوص جوانان آن دوران، از محمدصادق میخواهد پا پیش بگذارد و دختر آقای ثقفی را برای او خواستگاری کند. «قدس ایران» دختر تحصیلکرده ای بود. او به سه زبان صحبت میکرد. حکایت میشود همان حکایت همیشگی، دختر مورد نظر«نه» میگوید و روحالله 10 ماه صبوری میکند و در این 10 ماه5 بار به خواستگاری همان دختر میرود.
پدر دختر، محمد ثقفی راضی به ازدواج بود ولی «قدس ایران» رضایت نمیداد، او می ترسید روح الله چون طلبه است خشک باشد، میترسید روح الله وضع مالی مناسبی نداشته باشد، میترسید مجبور شود برای سکونت از تهران به قم برود. اما همه اینها پس از 10 ماه و به واسطه یک خواب تمام میشود.
قدس ایران ثقفی در خواب میبیند در اتاقی سه سید نورانی نشسته اند، از پیرزنی در مورد آنها میپرسد و پاسخ میشنود که حضرت محمد(ص)، حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) هستند. پیرزن میگوید: تو از آنها بدت میآید؟! قدس ایران پاسخ میدهد: « اینها ائمه (ع) من هستند، خیلی هم دوستشان دارم.»
این خواب را برای خدمتکار منزل تعریف میکند و تعبیرش را میشنود که چون تو این سید را رد میکنی این خواب را دیده ای. همین خواب کافی بود تا او به سید روحالله خمینی (ره) پاسخ مثبت بدهد و به خانه بختی برود که عشق در آن موج میزد.