• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

نماد کارگزار تراز حکومت اسلامی

08 شهریور 1392 توسط حاتم

شهید رجایی اینگونه نماد کارگزار تراز حکومت اسلامی

شهید رجایی در دوران کوتاه مدیریت خود الگویی از یک کارگزار تراز دولت اسلامی را ارائه کرد. رویکرد ساده زیستانه، پرهیز از رانت‌جویی، فساد ستیزی، توجه ویژه به مردم و خصوصا محرومان، عدالت‌طلبی و ولایتمداری، ویژگی‌های بارزی بود که او را به عنوان نماد مدیر تراز حکومت اسلامی معرفی کرد روحیاتی که برای هر کدام از آنها خاطرات و نمونه‌های زیادی نقل شده است.

آنچه در ادامه می‌بینید خاطراتی از این شهید بزرگوار است که به خوبی این روحیات را در او به نمایش گذاشته است و می‌تواند الگویی قابل پیگیری برای مدیران امروز دولت باشد.

همان استکان و نعلبکی‌های معمولی

خواهرزاده شهید رجایی (مصطفی رسولی): آن روزهای پرمخاطره مسئولیت شهید رجایی در نخست وزیری و مخصوصا دوره ریاست جمهوری وی اوج ترور منافقین - مجاهدین خلق - در کشور بود. وقتی به دستور امام - که در مورد حفظ جان مسئولان صادر شد - ایشان با خانواده‌اش در نهاد ریاست جمهوری مستقر شدند یک روز که مهمانش شدیم پیش خود گفتم: لابد در این جا - به دلیل امکانات موجود - او از ظروف و وسایل پذیرایی بهتری استفاده خواهد کرد.


بعد از احوالپرسی مقدماتی، وقتی قرار شد از ما پذیرایی به عمل آید، ناباورانه دیدم در همان استکان‌های سابق و معمولی منزلشان برای ما چای آوردند. به شوخی گفتم: دایی جان! مثل این که اینجا ریاست جمهوری است این استکان‌ها چیست؟! گفت: اگر شما مهمان رجایی هستید کتری و سماور و استکان نعلبکی او همین است ولی اگر مهمان ریاست جمهوری هستید بحث دیگری است. ما در ریاست جمهوری همه چیز داریم اما آنها متعلق به بیت‌المال است، برای مهمان شخصی و خانوادگی نمی‌توان از آنها استفاده کرد.


وقتی رجایی روی گل‌آقا را زمین انداخت


کیومرث صابری فومنی (گل آقا): یک بار که با آقای رجایی به نخست‌وزیری می‌آمدیم، پیرمردی که معلوم بود مدتی به انتظار ورود ایشان نشسته تا دید آقای رجایی دارد می‌آید در حالی که گریه می‌کرد جلو آمد و به آقای رجایی گفت: آقای نخست‌وزیر، بچه من در آمریکا مرده است، من چند هزار دلار پول می‌خواهم و معادل ریالی‌اش را هم پرداخت می‌کنم تا جنازه او را بیاورم و در ایران دفن کنم.


آقای رجایی گفت: من نمی‌توانم این کار را بکنم. آن مرد بحث زیادی کرد و خیلی هم اشک ریخت که دل من هم به حالش سوخت. آقای رجایی به او گفت: ببین آقا جان! اگر من اینجا باشم و تو بخواهی همه‌اش حرفت را بزنی نه مشکل تو حل می‌شود نه مشکل این مملکت. بچه تو عزیز است و من به تو تسلیت می‌گویم. به هر حال رفته و در آنجا مرحوم شده، بگویید همانجا او را دفن کنند.



بعد به او گفت: آقا خدا شاهد است در این وقتی که تو با من داری صحبت می‌کنی از جبهه به من تلفن کرده‌اند که عراق به بچه‌های ما حمله کرده و عده‌ای شهید شده و جنازه آن‌ها مانده و نتوانسته‌اند جنازه‌ها را عقب بیاورند و از من سؤال کردند چه کار کنیم؟ گفتم‌‌ همان‌جا دفنشان کنید. تو هم بگذار فرزندت را همان‌جا دفن کنند. متأسفانه من که از خودم پولی ندارم که به تو بدهم و این پولی هم که در اختیار من است پول من نیست که به تو بدهم.


پیرمرد هم خیلی تند شد و خیلی پرخاش کرد که شما چه دینی دارید؟ شما بی‌دین هستید. آقای رجایی هم که تحمل زیادی در این جور مواقع داشت هیچ پاسخی به او نداد. من به پاسدار‌ها اشاره کردم ایشان را ببرند که نخست‌وزیر مملکت این‌قدر توهین‌ها را تحمل نکند. به سراغ پیرمرد آمدم و گفتم: بابا جان چیه؟ او هم چند دقیقه نشست و گریه کرد و با من درد دل کرد. من هم احساساتی هستم. پس از اینکه صحبت‌هایش را شنیدم به او گفتم: اگر من نتوانم این کار را بکنم هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند برای تو کاری بکند. بگذار من بروم پیش آقای رجایی و مسئله را حل کنم.


رفتم پیش آقای رجایی گفتم: آقای رجایی این پیرمرد ده هزار دلار بیشتر نمی‌خواهد. بچه‌اش مرده است خب به او بدهید. گفت: آقای صابری تو چه فکر می‌کنی؟ فکر کرده‌ای اگر من به او جواب منفی دادم به تو جواب مثبت می‌دهم؟ اگر حل این مشکل راهی داشت که به او می‌دادم. مگر تو با او چه فرقی برای من می‌کنی؟ گفتم: یعنی من ده هزار دلار برای تو ارزش ندارم؟ گفت: تو ده میلیون دلار برایم ارزش داری اصلاً من قربان تو می‌روم. گفتم: خب حالا که این طور است پس ده هزار دلار را می‌دهی؟


تا گفت نه، من احساساتی شدم و گفتم: پس ما بگذاریم و برویم بهتر است. حقیقتش این است که می‌خواستم با این جملات او را تحت فشار قرار بدهم که با توجه به رفاقت دیرینه و موقعیتی که در پیش او داشتم مبلغ مورد نظر آن پیرمرد را حداقل به خاطر حرمت من بدهد، ولی دیدم زیر بار من هم نرفت.


پیش پیرمرد بازگشتم و گفتم: بابا جان! برو بچه‌ات را همانجا در خارج دفن کن، نمی‌شود این مبلغ را از آقای رجایی گرفت. او هم چند تا فحش به من داد و رفت. من دوباره آمدم پیش آقای رجایی و گفتم این طور شد. گفت: بنشین. صابری تو کم داری و هنوز ساخته نشده‌ای. بعد از نماز بیا بنشین کمی با تو صحبت کنم. تو کم داری و باید ساخته بشوی.

این حکم قتل من است

عبدالصمد رجایی: وقتی آقای رجایی حکم تنفیذش را در جماران از محضر امام دریافت کرد پس از ختم مراسم که با پدرم برمی‌گشتند به ایشان رو کرد و گفت: این حکم، حکم قتل من است. پدرم می‌گفت: همان روز با من آمد و وصیت‌نامه‌اش را تجدید کرد و به من نیابت داد که چون نتوانسته بود تا آن زمان به مکه برود به جای او به مکه مشرف شوم. چون ایشان شهادت خود را پس از تصدی مسئولیت ریاست جمهوری در آن دوران ترور، قطعی می‌دانست.


مرا پیش مردم شرمنده نکن


یوسف صباغان: آقای رجایی واقعا هیچ کاری را بر مبنای توصیه دوستان و فامیل و نزدیکان انجام نمی‌داد و از جمله خود من که خواهرزاده‌اش بودم یک شب که در خانه ایشان بودم به او گفتم: دایی جان، فلانی یکی از رفقای نزدیک من است که زن و 6 بچه دارد و هیچ سرپناهی ندارد و تنها دارایی او 150 هزار تومان است. به حاج آقای مرواریدی یک چیزی بنویسید که یک قطعه زمین به او بدهند تا این پول را خرج آن کند و برای خانواده‌اش سرپناهی بسازد.


گفت: یوسف جان، یعنی تو فکر می‌کنی این مردم آمدند و توی میدان ژاله ریختند و با دست خالی جلوی تانک ایستادند که مرا از پشت میله‌های زندان بیرون بیاورند و پشت میز نخست‌وزیری بنشانند که به دوست خواهرزاده‌ام خارج از نوبت زمین بدهم؟


گفتم: نه آقا، مردم این کار را نکردند که شما کار خلاف قانون بکنید، اما الان وضع مملکت طوری است که اگر کسی یک برادر یا آشنایی در این سازمان داشته باشد می‌رود و زمین می‌گیرد. گفت: خدا پدر شما را بیامرزد من هنوز ننوشته‌ام به او خارج از نوبت زمین بدهند و به قول شما برادر یک آشنا می‌رود و زمین می‌گیرد وای به این که من چیزی بنویسم آن وقت به این بهانه باغ را با همه محصول آن بین خودشان تقسیم


منابع:

1. کتاب آینه سادگی ها (سیری در زندگی، مبارزات، معلمی و مدیریت شهید رجایی)، انتشارات مدرسه.

2. کتاب خاطرات کیومرث صابری (گل آقا)، انتشارات عروج.


جهت کپی برداری از مطلب سه صلوات عنایت فرمایید
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: عمومی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس