نیکی به والدین
آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین خود قائل بودند. خود ایشان در این باره میفرمودند: «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم. همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار شود. در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست. من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.»
مهربان با همسر
فرزند ایشان میگوید: «پدرم با مادرم خیلی مهربان بود و سعی میکرد تا جایی که میتواند کارهایش را خودش انجام دهد. به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به مادرم تندی کرده باشد. ایشان در کارهای منزل به او کمک میکرد و وقتی هم کسالتی برای او پیش میآمد، پدرم غذا درست میکرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی میریخت و میفرمود: حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلاً آبگوشت باید چنین باشد. [ایشان] یک چیزهایی به غذا اضافه میکرد، خیلی هم خوشمزه میشد.»
کبوتر حرم حضرت معصومه
حضرت آیت الله مرعشی نجفی، کبوتر حرم حضرت معصومه بودند. هفتاد سال، هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه میکردند و خادم حضرت معصومه محسوب میشدند. بعضی صبحها که هنوز درِ حرم باز نشده بود، همانجا پشت در مینشستند و مشغول عبادت و تهجد میشدند. حتی در زمستان که برف سنگینی میآمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود میبردند، بیرون در حرم را جارو میکردند و همانجا مشغول عبادت میشدند تا در حرم را باز میکردند. خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف میشوند، اطلاع دهند تا در را باز کنند، ولی ایشان گفته بودند: «لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت درِ حرم برای مردم عادی باز میشود، من هم همان موقع داخل حرم میشوم.»
بیمه با تربت کربلا
وقتی که کتابخانه بزرگ ایشان بنا میشد به معمار گفتند: «وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. زمانی که ایشان را خبر کردند، ایشان آمدند و چهار گوشه زمین را تربت سیدالشهدا علیه السلام ریختند. یکی از آقایان از حکمت آن کار سؤال کرد. ایشان فرمودند: «من با این کار، افرادی که به این کتابخانه میآیند را بیمه میکنم تا از طریق خواندن کتابهای این کتابخانه، انحرافی حاصل نکنند.»
دلّاک زائر حضرت معصومه
در زمان حیات ایشان، حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده میکردند. دلاکها هم ـ که مردم را میشستند ـ معمولاً ریش بلندی داشتند و سرشان را میتراشیدند. روزی مرحوم آیت الله مرعشی که ـ محاسن بلندی داشتند ـ وارد حمام عمومی میشوند که از قضا تعدادی مسافر نیز در آنجا مشغول شستوشوی خود بودند و با دیدن ایشان، فکر کردند که ایشان دلاک است. یکی از آنها با حالتی آمرانه میگوید: «دلاک چرا دیر کردی؟! ما عجله داریم.» ایشان هم بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها میشود. در این حین، دلاک وارد میشود و وقتی آقا را در این حال میبیند، از ایشان عذرخواهی میکند. مسافران نیز متوجه اشتباه خود میشوند و از آیتالله مرعشی عذرخواهی میکنند. اما آقا میگوید: «زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد».
تنها یک چیز مرا زجر میدهد
یکی از خصوصیات برجسته ایشان، ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود. ایشان پس از اقامت در قم، از نظر مالی، مدتها در وضعیت بدی به سر میبردند و مدتها اجاره نشین بودند. تا اینکه کم کم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانه ای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی کردند. ایشان هیچوقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست میآوردند، در راه رفع حوایج مردم، مصرف یا وقف میکردند و هیچگاه مالی را به خودشان اختصاص نمیدادند.
ایشان در شب آخری که رحلت کردند، به فرزندشان فرمودند: «من خیلی بارم سبک است و هیچ نگرانی ندارم. تنها یک چیز مرا زجر میدهد و آن این است که میترسم در ایام زندگیام، نوشته یا صحبتهای من در هر موردی، باعث شده باشد که حقی ناحق شود یا در همسایگی ما گرسنهای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم که والله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بود، من آگاهی نداشته ام». ایشان به من نصیحت میفرمودند: «بارتان را سبک کنید و از تجمل پرستی و خانه بزرگ و…بپرهیزید که همه چیز ظرف چند دقیقه نابود میشود.»
من خادم اهلبیت علیه السلام، هستم
ایشان از روی عشق و علاقه خاصی که به ائمه معصومین علیهم السلام داشتند، سعی میکردند خودشان را خادم ائمه اطهار علیهم السلام کنند. لذا دارای چندین حکم افتخاری در حرمهای مشاهد مشرفه بودند؛ مثلاً منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت ثامنالحجج علیه السلام منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم سید الشهداء علیه السلام منصب تدریس و نقابت سادات و خدمت افتخاری در حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام منصب خدمت افتخاری در حرم احمد بن الامام موسی بن جعفر علیه السلام معروف به شاه چراغ در شیراز، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت عبد العظیم حسنی در شهر ری، منصب خدمت افتخاری در بقعه سید جلال الدین اشرف از احفاد امام موسی بن جعفر علیه السلام در آستانه اشرفیه گیلان و منصب خدمت افتخاری در حرم علی بن الامام محمد باقر علیه السلام در مشهد اردهال کاشان. ایشان همیشه در پایان دست نوشته هایشان مرقوم میفرمودند: «خادم علوم آلمحمد صلی الله علیه و آله و سلم».
تأکید بر زیارت سیدالشهداء علیه السلام.
دعا در حق من و فرمود: « خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد».
از ایشان پرسیدم: « نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس، رو سفید خواهم بود؟» فرمود: « عاقبت تو خیر و سعیات مشکور است و روسفید خواهی بود». گفتم: « نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟» ایشان فرمود: «تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعا میکنند». استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف؛ دعا فرمودند… . پس خواستم که به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوض که در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. یک باره به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد. تا این معنی به ذهنم خطور کرد، مضطرب برگشتم؛ اما آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودهام. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه، تا صبح اطراف مسجد گردش میکردم؛ چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.
گزیدهای از سفارشها و وصایا