سال ۱۳۶۲ به همراه جمعی از فرماندهان توفیق زیارت حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را پیدا کردیم. زین الدین هم در آن سفر بود.
آنجا از لحاظ حجاب و رعایت شئونات اسلامی وضع مناسبی نداشت و این موضوع زین الدین را آزرده خاطر کرده بود. مدام می گفت: باید کاری کنیم، خیلی زشته سوریه به عنوان یک کشور مسلمان، همچین وضعی داشته باشه. باید دنبال چاره ای باشیم…
نامه ای نوشت و ابتدای آن آیهی: “إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ” را آورد. بعد ضمن نارضایتی از وضع حجاب و عفاف و… در سوریه، نسبت به اینکه مسئولان مربوطه هیچ دغدغه ای درباره این موضوع ندارند، حسابی انتقاد کرد.
به او گفتم: حالا این نامه رو می خوای به کی بدی؟
گفت: بالاخره به یکی می دیم!
روز آخر وقتی خواستیم سوار هواپیما شویم، نامه را داد دست یکی از مسئولین امنیتی فرودگاه. بعد هم گفت: ما وظیفه داریم امر به معروف و نهی از منکر کنیم، نتیجه اش دیگر ربطی به ما نداره. هر چقدر از دستمون بربیاد، باید تلاش کنیم…
گوشه ای از کتاب"از همه عذر می خواهم”
خاطراتی از شهید مهدی زین الدین