زنگ_تفکر
معامله با خدا
? مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟
بقال گفت : شش هزار تومان و سیب هشت هزار تومان …
در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت .
? زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد :
موز کیلویی دو هزار تومان و سیب سه هزار تومان …!!!
زن گفت : الحمدلله
و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد وخشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست … که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود …
?بقال میوه ها را به زن داد و زن با خوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر میکرد …
?مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمیکند ، و هرگاه میگویم میوه یا هرچه میخواهد مجانی ببرد ناراحت میشود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم ..
?من با خداوند معامله میکنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هر بار که این زن از من خرید میکند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمیدانم چگونه چنین میشود و این پولها چگونه به من می رسد …
وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید …
?هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری
نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده دربرابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت …
?لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمیداند مگر آنکه آن را بر طرف نموده باشد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:
«مَا نَقَصَتْ صَدَقَهٌ مِنْ مَالٍ».
«هیچ مالی با صدقه کم نشده است.
مسلم، ۴۶۸۹