روزهایی که تو بودی
به خاطر قولم
« شما می دانید این دختر که می خواهید با او ازدواج کنید چه طور دختری است؟ این، صبح ها که از خواب بلند می شود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، کسانی تختش را مرتب کرده اند، لیوان شیرش را جلو اتاقش آورده اند و قهوه آماده کرده اند.
شما نمی توانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمی توانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در خانه اش هست» مصطفی این ها را گوش داد و گفت:« من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم اما قول می دهم تا زنده ام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیرش و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.» و تا شهید شد این طور بود . حتی وقت هایی که در خانه نبودیم در اهواز در جبهه، اصرار می کرد خودش تخت خواب را مرتب کند ، می رفت و شیر می آورد. خودش قهوه نمی خورد ولی می دانست ما لبنانی ها عادت داریم، درست می کرد. می گفتم:« خوب برای چی مصطفی؟»
می گفت:« من قول داده ام به مادرتان تا زنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم.»(همسر شهید مصطفی چمران)
( برگرفته از ویژه نامه همسفر-شماره 1- صفحه14)