جای تو خالی است، شهادت گوارایت باد
“مهندس حسام” جای تو خالی است، شهادت گوارایت باد
دلهايي كه امام، آنها را زنده كرده بود… جنگ تمام شد و برخلاف باور خيليها، فرزندان امام عزا گرفتند كه دانشگاه عشق و باب شهادت بسته شد… اما جنگ حق و باطل تمام شدني نيست. و هر از گاهي… انگار خدا ميخواهد نشان دهد كه او همچنان خريدار است و مشتاق؛ اما كو آنكه طالب حقيقي دوست باشد؟
سرویس فرهنگی جهان:
متن زیر دلنوشته یکی از دوستان ایرانی* سردار شهید حسن شاطری در لبنان است که در اختیار سایت جهان نیوز قرار گرفته است:
بسم الله الرحمن الرحيم
من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر
خداوند را بندگاني است كه عهدي را كه از ازل با او بستهاند، حرمت مينهند و
مهندس! ياد و خاطره آرماني را كه به پاي آن جان باختي، و گرمي حضورت، شيريني خندههايت، صوت دلنشين دعاهايت، ميانداريهاي هيأتت، دعاهاي سفرهات، هيچكدام از ديدهها و دلهايمان زدوده نخواهد شد.
آن را از ذهن و دل خود هرگز دور نميدارند و بدان وفادارند. و خدا نيز آنان را براي خود برگزيده و نوري از محبت و عشق وصال خود را در دلهاشان نهاده تا بسوي خود هدايتگرشان باشد. و چه زيبا ميبينند همه چيز را آنطور كه بايد ديد. اينان ديدگان دل را تنها بسوي آن زيباي بيهمتا دوخته، منتهاي آمالشان، رضايت و ديدار اوست و جان كلامشان آنكه:
زآغاز عهدي كردهام جان را فداي شه كنم
بشكسته بادا پشت من گر عهد و پيمان بشكنم
خوشا به حالشان كه دوست آنان را پسنديده، از ميان خلائقشان برميچيند و سرانجامشان راضية مرضيه است.
گفته بودند در آخرالزمان شهادت، خوبان امت را گلچين ميكند؛ و سالها چنين حال و هوايي بر دلها حكومت ميكرد؛ دلهايي كه امام، آنها را زنده كرده بود… جنگ تمام شد و برخلاف باور خيليها، فرزندان امام عزا گرفتند كه دانشگاه عشق و باب شهادت بسته شد… اما جنگ حق و باطل تمام شدني نيست. و هر از گاهي… انگار خدا ميخواهد نشان دهد كه او همچنان خريدار است و مشتاق؛ اما كو آنكه طالب حقيقي دوست باشد؟
اين بار هم دوباره نسيمي از بهشت با رائحه شهادت بر ظلمتكده دنيايمان وزيد، گلي را برچيد، دلهايي را لرزاند، اشكهايي را جاري كرد و اميدهايي را برافروخت… كه هنوز هم راه باز است؛ و اين
مهندس! اگر تو پس از سالها جهاد و رشادت و تلاش خستگي ناپذير در جبههها، و در عراق و افغانستان و لبنان و سوريه، مظلومانه در كمين دشمن به شهادت رسيدي، چه غم! كه علمدار كربلا كه پنجه انداختن با قوي ترين سرداران سپاه كفر و به زانو درآوردن آنان، كمترين حد توانش بود، در آخر نه چنين، بلكه در راه آب آوردن براي كودكان حرم، به تير بزدلاني كه در نخلستان كمين كرده بودند، بر خاك افتاد.
ره پيمودني است؛ تنها بايد مرد راه بود.
مهندس حسام!* جاي تو درميان ما خالي است و جاي ما در ميان شما خاليتر.
مهندس! شهادت گوارايت باد كه شايسته آن بودي و آرزويش را داشتي.
مهندس! ياد و خاطره آرماني را كه به پاي آن جان باختي، و گرمي حضورت، شيريني خندههايت، صوت دلنشين دعاهايت، ميانداريهاي هيأتت، دعاهاي سفرهات، هيچكدام از ديدهها و دلهايمان زدوده نخواهد شد.
مهندس! چه كورند خفاشاني كه تو را ناجوانمردانه در كمين تيرهاي ناپاك خود گرفتار آوردند و چه ميفهمند تمناي دلهاي عاشق را به حضرت دوست؛ كه:
تو كمان گرفته و در كمين، كه زني به تيرم و من غمين
همه غم من بود از همين، كه خداي نكرده خطا كني
تو در كمين محبت الهي بودي و آنان در كمين خشم او.
مهندس! اگر تو پس از سالها جهاد و رشادت و تلاش خستگي ناپذير در جبههها، و در عراق و افغانستان و لبنان و سوريه، مظلومانه در كمين دشمن به شهادت رسيدي، چه غم! كه علمدار كربلا كه پنجه انداختن با قوي ترين سرداران سپاه كفر و به زانو درآوردن آنان، كمترين حد توانش بود، در آخر نه چنين، بلكه در راه آب آوردن براي كودكان حرم، به تير بزدلاني كه در نخلستان كمين كرده بودند، بر خاك افتاد.
و چه بگويم از آن هنگام كه بي دست، با تمام دارايي و آبرويش كه مشك آبش بود، تمام توان خود را براي رسيدن به خيمهها جمع كرده بود كه ناگاه گلوي مشك ر ا به تيري بريدند و آنگاه عباس حيران، از حركت باز ايستاد… فوقف العباس متحيرا… گويي ميديد به چشمان تيرخوردهاش، گلوهاي خشكيده را و آنچه بر سر آنها خواهد آمد…
و امروز آرزوي حسينيان آنكه: يا ليتنا كنا معكم فنفوز معكم فوزاً عظيما.
مهندس! خوشا به حالت كه اگر در كربلا نبودي تا حسين عليه السلام را ياري كني، در جوار عقيله بني هاشم و عمه سه ساله سادات عليهما السلام به كربلائيان پيوستي…
روحت شاد؛
و انا انشاء الله بكم لاحقون
يكي از دوستان ايراني شهيد در لبنان
——————————————————-
*سرویس فرهنگی جهان بنا به درخواست نویسنده، از انتشار نام وی معذور است.
**"مهندس حسام(خوش نویس)” نامی بود که لبنانی ها برای شهید شاطری برگزیده بودند.
به نقل از رجانیوز