• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

خرید بی شمار با پول ناچیز

01 اسفند 1391 توسط حاتم

خرید بی شمار با پول ناچیز


در کتاب داستان‌های شگفت شهید دستغیب از قول علم الهدی ملایری نقل می‌کند که فرمود:

در اوقات اقامت در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینیه چندی برای معیشت در مضیقه بودم تا آنکه روزی برای تدارک نان برای عیال هیچ چیز نداشتم. از خانه بیرون رفتم و با حالت حیرت وارد بازار شدم و چند مرتبه از اوّل بازار تا آخر بازار رفتم و آمدم و به کسی هم اظهار حال خود نمی‌کردم پس با خود گفتم در بازار این طور آمد و رفت کردن زشت است، لذا از بازار خارج شدم تا نزدیک خانه حاج سعید رسیدم، ناگاه مرحوم (حاج سید مرتضی کشمیری) اعلی اللّه مقامه را دیدم به من که رسید ابتدایی فرمود: ترا چه می‌شود؟جدّت امیر المؤ منین نان جو می‌خورد و گاهی دو روز هیچ نداشت.

پس مقداری از گرفتاری‌های آن حضرت را برای من فرمود و مرا تسلیت داد و امر به صبر کرد و فرمود: صبر کن البته فرج می‌شود و باید در نجف زحمت کشید و رنج برد.

پس از آن چند فلس (پول رایج آن زمان) در جیبم ریخت و فرمود: آن را شماره نکن و هر چه می‌خواهی خرج کن! ایشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول نان و خورش گرفته و به منزل بردم تا چند روز از آن پول نان و خورش می‌گرفتم.

دست در جیب کرده مقداری پول بیرون آورده و در جلوی بزاز ریختم و گفتم قیمت پارچه‌ها را بردار اگر زیاد آمد به من بده و اگر کسر آمد من به تو می‌دهم، بزّاز پول‌ها را شمرد بدون کم و زیاد مطابق آمد و بیش از یک سال حال من این بود

با خود گفتم حال که این پول تمام نمی‌شود و هر وقت دست به جیب می‌کنم پول موجود است خوب است بر عیال توسعه بدهم، پس در آن روز گوشت خریدم، عیالم گفت : معلوم می‌شود برایت فرج حاصل شده؟

گفتم : بلی. گفت : پس مقداری پارچه برای لباس ما تدارک کن پس به بازار رفتم و از بزّازی مقداری پارچه که خواسته بودند خریدم و دست در جیب کرده مقداری پول بیرون آورده و در جلوی بزاز ریختم و گفتم قیمت پارچه‌ها را بردار اگر زیاد آمد به من بده و اگر کسر آمد من به تو می‌دهم.

بزّاز پول‌ها را شمرد بدون کم و زیاد مطابق آمد و بیش از یک سال حال من این بود و از آن پول خرج می‌کردم و به کسی هم اطلاع ندادم تا آنکه روزی برای شستن، لباس خود را بیرون آوردم و از اینکه آن پول را از جیبم بیاورم غفلت کردم و از خانه بیرون رفتم. موقع شستن لباس یکی از فرزندانم دست در جیب کرده آن پول را بیرون آورده به مصرف مخارج همان روز رساندند و تمام شد.

به نقل از تبیان

 نظر دهید »

نسخه عرفانی برای چه هدفی؟

01 اسفند 1391 توسط حاتم

 

                                  نسخه عرفانی برای چه هدفی؟

                          

این روزها بازار نسخه نویسی و ذکرخواهی و چله نشینی، الحمدلله، پررونق است. بگذریم از اینکه هدف عده ای از این دستورالعملهای عرفانی، چیزی غیر از قرب خداست. آنچه در طریق سلوک، بسیار رهزن است، دلخوش داشتن به کشف و کراماتی است که توجه بدان ها، سالک را از قاف قله قرب دور می سازد.

در باب انجام دستورالعمل‌ها و گفتن ذکرها و چله نشینی، نیت فرد بسیار مهم است. اگر هدف از چله نشینی و انجام دادن توصیه‌ها این باشد که کرامتی حاصل شود و بتوان کار متفاوت و ویژه‌ای انجام داد و به هدفی غیر الهی رو آورد، این فکر و اقدام بسیار خطرناک است، زیرا به قول مرحوم حاج اسماعیل دولابی (رحمه‌الله) کشف و کراماتی که در مسیر رسیدن به حق روی می‌دهد، نقل و نبات راه هستند.

آیت الله انصاری همدانی (رحمه‌الله) در مورد مکاشفات به گونه‌ای برخورد می‌کردند که شاگردان ایشان حتی جرات بیان مکاشفه‌ای را که برای‌شان روی داده بود نداشتند، چرا که ایشان معتقد بودند گاه حتی مکاشفه‌ها غیررحمانی و شیطانی است.

در جلسه‌ای که محضر یکی از شاگردان مرحوم آیت الله انصاری (رحمه‌الله) بودیم، ایشان می‌فرمودند: «عده‌ای در پی آنند که چیزی بشوند؛ در حالی که باید در پی آن باشیم که چیزی نشویم؛ باید از همین هستی خود نیز چشم بپوشیم تا به خدا برسیم.»

نقل می‌کردند: وقتی که از آقای انصاری همدانی (رحمه‌الله) می‌پرسیدند: چرا هر کاری می‌کنیم به جایی نمی‌رسیم!؟ پاسخ می‌دادند: «معمول این است که به جایی نرسیم، اگر کسی به جایی برسد، خلاف قاعده و قانون است.»

عالم ربانی حاج آقا شوشتری ماجرایی را در این رابطه این چنین بیان می‌کردند: «زمانی فردی با من تماس گرفت و ذکر و توصیه‌ای خواست. من دستورالعمل اول را به او دادم، آن گاه گفت: اگر به این دستور عمل کنم، به چه مقامی می‌رسم، چه نتیجه‌ای می‌گیرم و چه اتفاقی به رایم می‌افتد؟ دانستم که او تنها در پی آن است که با انجام ذکر و دستورالعمل غرور و منیتش را تقویت کند و آن را نردبانی برای رسیدن به اهداف مادی‌اش قرار دهد؛ از این رو به او گفتم: عجله نکنید! ان شاءالله بعدها نتیجه را به شما خواهم گفت و ادامه اذکار را به او ندادم.»

همچنین یکی از اساتید معظم ماجرای دیگری را در این رابطه بیان می‌کردند و می‌فرمودند: «یکی از افراد اهل معنی، روایت مشهوری را از پیامبر اکرم(ص) که اگر چهل روز عمل خالص کنید، چشمه‌های حکمت از درونتان جاری می‌شود را خوانده بود و چهل روز به طور کامل به آن روایت عمل کرد، اما پس از چهل روز اتفاقی به رایش نیفتاد و آن گونه که فکر می‌کرد، به حکمتی دست نیافت. تعجب کرد، سند روایت را بررسی کرد و دید روایت، سند محکمی دارد؛ از این رو نزد بزرگی رفت و دلیل عدم دست‌یابی به معرفت مورد نظرش را جویا شد. به او پاسخ دادند: «شما چهل روز به آن دستورات عمل کردید، اما نه برای خدا بلکه برای رسیدن به حکمت. هدف شما پدید آمدن چشمه حکمت در قلبتان بود آن هم برای خودتان. نه برای تقویت خدابینی و خداپرستی در وجودتان. از آن جا که تنها نیت فرد مهم است و نیت شما نیز غیرالهی بود به نتیجه مورد نظرتان دست نیافتید.»

از این مطالب بر می‌آید که حتی در مراقبه‌ها و چله‌نشینی ها باید مراقب نیتمان باشیم؛ قصدمان را الهی کنیم و برای رسیدن به او از خود و هستی‌مان گذشته، در راهش فنا شویم.

آیت الله انصاری همدانی (رحمه‌الله) در مورد مکاشفات به گونه‌ای برخورد می‌کردند که شاگردان ایشان حتی جرات بیان مکاشفه‌ای را که برای‌شان روی داده بود نداشتند، چرا که ایشان معتقد بودند گاه حتی مکاشفه‌ها غیررحمانی و شیطانی است
توضیحی در باب کرامات و اقسام مکاشفه

منظور از «کرامت» این است که شخص از نظر روحی دارای قدرتی است که کارهای خارق‌العاده ای از او سر می‌زند و می‌تواند تصرفاتی در عالم وجود انجام دهد. برای مثال، طی‌الارض کند، یعنی مسافتی طولانی را در زمانی بسیار کوتاه بپیماید. مریضی را شفا دهد یا بدون اسباب ظاهری چیزی را از جایی به جایی منتقل کند، در صورتی که این کارها مستند به اذن الهی و نشانه ارتباط با خدا باشد «کرامت» نامیده می‌شود. مرتبه بالاتر این امر که توسط انبیاء و ائمه اطهار (ع) و

برای اثبات دعوی نبوت و امامت صورت می‌پذیرد «معجزه» نامیده می‌شود.

«ادراکات» دارای انواع مختلفی است، یک دسته از آن‌ها که مورد شناسایی قرار گرفته است در روان شناسی «تله‌پاتی» نامیده می‌شود. به عنوان مثال در تله‌پاتی این گونه است که فرد در این جا نشسته و به ذهنش می‌آید که فلان شخص در فلان جا فلان کار را انجام داده یا بیمار شده و یا از دنیا رفته است و بعد هم معلوم می‌شود که آن مسأله واقعیت داشته و واقعاً اتفاق افتاده است. مثال دیگر این است که فرض کنید: شخصی به ذهنش می‌آید که کسی در فلان شهر با او سخن می‌گوید و بعد هم معلوم می‌شود که اتفاقاً آن فرد در همان لحظه به او توجه داشته و می‌خواسته آن مطلب را به او بگوید ولی به علت فاصله و بعد مکانی نمی‌توانسته این کار را انجام دهد. در هر حال این یک نوع ارتباط روحی بین دو فرد است که از سنخ همان ادراکات خارق‌العاده است و روان شناسان آن را «تله‌پاتی» نامیده‌اند.

روشن است که حصول چنین ادراکاتی دلیل بر کمالات معنوی فرد و مقرب بودن او در پیشگاه خداوند نیست و نمی‌توان آن را شاهدی گرفت بر این که آن شخص از «اولیاء الله» و دارای مقام و منزلتی نزد خدای متعال است. این قبیل ادراکات حتی ممکن است برای کسی حاصل شود که هیچ اعتقادی به خدا ندارد، البته دانش بشر هنوز به چند و چون و اسرار این نوع ارتباط پی نبرده و ما نمی‌دانیم در اثر چه عامل و یا عواملی این پدیده اتفاق می‌افتد.

ارباب فن و بزرگان در نوشته‌ها و کتاب‌هایشان آورده‌اند که مکاشفات بر دو دسته هستند: «مکاشفات ربانی و رحمانی، و مکاشفات شیطانی» به عبارت دیگر؛ گاهی مشاهدات و ادراکاتی که در حال خلسه برای انسان پیش می‌آید از ناحیه خدای متعال و گاهی نیز از القائات شیطان است. در مکاشفه شیطانی نیز نظیر مکاشفه رحمانی، شخص واقعاً برای مثال صدایی را می‌شنود یا چیزی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند و نمی‌شنوند ولی القا کننده آن شیطان است.

گاهی مثلاً ندا و هاتفی غیبی خبری می‌دهد و بعد هم آن خبر واقعیت پیدا می‌کند و صدقش آشکار می‌شود ولی آن هاتف غیبی در واقع شیطان است و این مسأله در حقیقت مقدمه‌ای است برای فریفتن شخص و وارد کردن او در مسیری که مدنظر شیطان لعین است. شیطان دشمن قسم خورده آدمی است و می‌کوشد تا به هر طریق ممکن انسان را به گمراهی بکشاند و او را از رسیدن به نجات و سعادت محروم سازد، قرآن کریم در این خصوص از قول شیطان می‌فرماید:

قان فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛ شیطان گفت: پس به عزت تو سوگند که حتماً همگی انسان‌ها را گمراه خواهم کرد مگر آن بندگان خالص تو را. 1

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره ص، آیه 83

منبع:

دلشدگان، شرح حال و کرامات اولیای الهی به نقل از تبیان


 

 

 نظر دهید »

خطری که همه ما را تهدید می کند / بالاترین لذت برای مومن چیست؟‬

01 اسفند 1391 توسط حاتم


‫خطری که همه ما را تهدید می کند

بالاترین لذت برای مومن چیست؟

‬

حضرت آیت‌الله جوادی آملی گفت: برخی تا مختصری در رفاه هستند، شاکر هستند، اما مختصری در سختی می‌روند، بدگو می‌شوند، گاه باد سرد و مسموم می‌آید شکوفه‌ها را از میان می‌برد، همین گروه وقتی ببیند این محصولشان زرد شد، فورا کفران می‌ورزند، مشکل اساسی آنان معرفت‌شناسی است.
‫‬
به گزارش جهان، حضرت آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، پیش از ظهر امروز در مسجد اعظم به ادامه تفسیر سوره مبارکه روم پراخت و گفت: یکی از دلایلی که همه معاد را می‌فهمند این است که خداوند در بهار مردگان را زنده می‌کند، این مسأله یا بر اساس تحلیل عقلی،‌ یا تمثیل منطقی است یا مثال فهمیده می‌شود، اگر درخت در اثر تغذیه خاک‌های مرده را به حیات گیاهی زنده می‌کند و اگر حیوان در اثر تغذیه همین مواد مرده را به حیات حیوانی زنده می‌کند، انسان هم همین مواد مرده مانند نان و گوشت را تبدیل به انسان و حیات انسانی می‌کنند، البته خداوند در تمام این کارها فاعلیت، تدبیر و مدیریتش را بر عهده دارد، خدای سبحان زمین مرده را به وسیله باران زنده می‌کند، خداوند این زمین را با شمس نورانی می‌کند، «یا جابر العظم الکسیر» لقب خدا است، همان خدا است که بین دو استخوان شکسته را جوش می‌دهد، خدا می‌داند کدام قسمت بدن چه مقدار غذا می‌خواهد، از این نظر «اذا رأیتم الربیع فاکثروا ذکر النشور» از سنخ استدلال برهانی می‌شود، اگر کسی این قدرت را نداشت در حد تمثیل و مثال باقی می‌ماند.

امور ملکوتی نیاز به ابزار درک ملکوت دارد

وی با اشاره به آیه « وَإِن کَانُوا مِن قَبْلِ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ» افزود: خدا فرمود بسیاری از افراد تحول‌پذیر و تغییرپذیر هستند، تنها در مسائل سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه در مسائل اعتقادی نیز هست، یک عده تا مختصر وضعشان خوب شود، خوشحال و راضی می‌شوند، یک مقدار خدا آن‌ها را سختی دهد، ناامید می‌شوند، برخی تا مختصری در رفاه هستند، شاکر هستند، اما مختصری در سختی می‌روند، بدگو می‌شوند، گاه باد سرد و مسموم می‌آید شکوفه‌ها را از میان می‌برد، همین گروه وقتی ببیند این محصولشان زرد شد، فورا کفران می‌ورزند، مشکل اساسی آنان معرفت‌شناسی است، انسان اگر بخواهد عالم، پژوهش‌گر و محقق شود باید ابزار آن را پیدا کند، برخی تنها از ابزار حس و تجربه استفاده می‌کنند، اینان گرفتار معرفت‌شناسی منحصر به حس و تجربه هستند، امور تجریدی و ملکوتی، امور ماورای طبیعی و غیبی را درک نمی‌کنند، آن‌که این امور را درک می‌کند، چشم و گوش ملکوتی است.

مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به آیه «فَإِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»بیان داشت: اینان دو مشکل دارند، یکی این‌که کور هستند و نور را نمی‌بینند، دیگر این‌که کر هستند، در صدا و سیما برای ناشنوایان برنامه دارند، اما اگر آن کر پشت کند به گزارشگر دیگر چیزی متوجه نمی‌شود، مهم‌ترین کار انبیا این است که چشم و گوش درون را باز کردند، گوش و چشم بعضی‌ها بسته است، وقتی گوش شنوا شد و چشم بینا شد، معارف شنیدنی و دیدنی را به آنان نشان می‌دهند، بسیاری از ملحدان و کمونیست‌ها کم‌ترین سطح معرفت‌شناسی را دارند، اگر معلوم محسوس بود راه شناخت آن حس و تجربه حسی است، اگر مجرد بود، راه شناخت آن تجرید است، اگر فوق آنان بود دیگر مفهوم به آن دسترسی ندارد، حصر موجود در طبیعت به ماده مستلزم حصر معرفت‌شناسی در حس و تجربه است، قرآن کریم علم را درجه‌بندی کرده و هم حس و تجربه را امضا و اعلام کرده است، اگر کسی در همین حد زندگی کند زمینی است، اما اگر از این حد بالا بیاید معلوم می‌شود که درصدد تحول است، فرمود آن‌که می‌فهمد غیبی است حرف تو را گوش می‌دهد، اما آنان‌که چشم و گوششان بسته است چگونه می‌توانند گوش دهند، دل چشم دارد، دل گوش دارد، اما اینان «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ».

دانستنی که عمل در آن نباشد از یاد انسان می‌رود

وی با قرائت آیه «اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» بیان داشت: انسان ابتدا در ضعف قرار دارد، وقتی به جوانی رسید قوی می‌شود، بعد از این‌ قوت ضعیف می‌شود، «وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ»، خود انسان نیز از صدر تا ساقه و از ساقه تا صدر موجود ضعیفی است: « یُرِیدُ اللَّـهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا»، انسان با اندک آسیبی از پا درمی‌آید، با اندک میکروب ناشناخته از پا در می‌آید، انسانی که وضعش این است با چه می‌تواند مغرور شود، انسان از خودش هیچی ندارد، هر چه او بخواهد انجام می‌دهد، تدبیر و ربوبیت او به قسمی از اقسام خالقیت بازمی‌گردد، او علیم و مطلق است و می‌داند چه کند، اما برخی از انسان‌ها همچنان در حیطه معرفت حسی و تجربی هستند، آنان حتی مرگ خود را نمی‌فهمند، آنان حشر خود را در قیامت نمی‌فهمند، اگر از آنان بپرسی که چقدر گذشت برزخ می‌گویند نیم ساعت یا یک ساعت خواب بودیم، اما به تدریج می‌فهمند و می‌گویند «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ»، اینان در دنیا گونه‌ای بودند که کسی از خدا آنان را باز می‌داشت، تا کم کم عادات سوء دنیایی از آنان رخت برمی‌بنددد و جهنم را می‌بینند،«إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَ زَفِیرًا» البته بهشت را نمی‌بینند، بهشتیان نیز کمترین صدای جهنم را نمی‌شنوند، جهنم آخرت اهل درک است، همین که کافر را از دور می‌بیند به او حمله می‌کند.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی اظهار داشت: نار آخرت نار با ادراکی است، همین زفیر و شهیق جهنم اصلا به گوش بهشتیان نمی‌رسد، همان گونه که در دنیا این مناظر باطل و صداهای حرام را نشنیدند، در آخرت نیز آن را نمی‌بینند، «لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ»، وقتی قیامت شد آنان می‌گویند «مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَٰلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ» اما آنان که علم و ایمان داده شدند می‌گویند بر طبق قضا و قدر ثبت شده در کتاب خدا تا روز قیامت درنگ کرده‌اید، و این روز قیامت درنگ کرده‌اید و این روز قیامت است، دانستنی که عمل در آن نباشد از یاد انسان می‌رود، از انسان سؤال می‌کنند پیامبرت کیست او نمی‌داند، اما در روایات است که بعد از اعقابی از عذاب انسان یادش نمی‌آید، اگر وضع آخرت مثل دنیا بود انسان می‌توانست دروغ بگوید، اما انسان در آن‌جا برابر عقیده‌ حقیقی‌اش عمل می‌شود، مرگ مانند سرطان نیست که انسان در برابر آن مقاومت کند، تمام اعضای بدن را بی‌روح می‌کند، دندان و گوشت کسی چون زنده است اگر بخواهند بکنند، درد می‌آید، آن زمان مرگ چیز عادی نیست، اما مرگ برای برخی سخت است، یک کسی از ناخن تا موی سر او را می‌میرانند و سختی می‌کشد، این خطر برای همه ما هست، این خطر برای مؤمن روح و ریحان است، مرحوم کافی این روایت را نقل می‌کند که هیچ لذتی برای مؤمن در تمام عمر به اندازه لذت مرگ نیست.

به نقل از جهان نیوز

 نظر دهید »

جای تو خالی است، شهادت گوارایت باد

01 اسفند 1391 توسط حاتم

“مهندس حسام” جای تو خالی است، شهادت گوارایت باد



دلهايي كه امام، آنها را زنده كرده بود… جنگ تمام شد و برخلاف باور خيلي‌ها، فرزندان امام عزا گرفتند كه دانشگاه عشق و باب شهادت بسته شد… اما جنگ حق و باطل تمام شدني نيست. و هر از گاهي… انگار خدا مي‌خواهد نشان دهد كه او همچنان خريدار است و مشتاق؛ اما كو آنكه طالب حقيقي دوست باشد؟

سرویس فرهنگی جهان:
متن زیر دل‌نوشته یکی از دوستان ایرانی* سردار شهید حسن شاطری در لبنان است که در اختیار سایت جهان نیوز قرار گرفته است:

بسم الله الرحمن الرحيم
من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر

خداوند را بندگاني است كه عهدي را كه از ازل با او بسته‌اند، حرمت مي‌نهند و
مهندس! ياد و خاطره آرماني را كه به پاي آن جان باختي، و گرمي حضورت، شيريني خنده‌هايت، صوت دلنشين دعاهايت، ميان‌داري‌هاي هيأتت، دعاهاي سفره‌ات، هيچكدام از ديده‌ها و دلهايمان زدوده نخواهد شد.
آن را از ذهن و دل خود هرگز دور نمي‌دارند و بدان وفادارند. و خدا نيز آنان را براي خود برگزيده و نوري از محبت و عشق وصال خود را در دلهاشان نهاده تا بسوي خود هدايتگرشان باشد. و چه زيبا مي‌بينند همه چيز را آنطور كه بايد ديد. اينان ديدگان دل را تنها بسوي آن زيباي بي‌همتا دوخته، منتهاي آمالشان، رضايت و ديدار اوست و جان كلامشان آنكه:
زآغاز عهدي كرده‌ام جان را فداي شه كنم
بشكسته بادا پشت من گر عهد و پيمان بشكنم

خوشا به حالشان كه دوست آنان را پسنديده، از ميان خلائقشان برمي‌چيند و سرانجامشان راضية مرضيه است.

گفته بودند در آخرالزمان شهادت، خوبان امت را گلچين مي‌كند؛ و سالها چنين حال و هوايي بر دلها حكومت مي‌كرد؛ دلهايي كه امام، آنها را زنده كرده بود… جنگ تمام شد و برخلاف باور خيلي‌ها، فرزندان امام عزا گرفتند كه دانشگاه عشق و باب شهادت بسته شد… اما جنگ حق و باطل تمام شدني نيست. و هر از گاهي… انگار خدا مي‌خواهد نشان دهد كه او همچنان خريدار است و مشتاق؛ اما كو آنكه طالب حقيقي دوست باشد؟

اين بار هم دوباره نسيمي از بهشت با رائحه شهادت بر ظلمت‌كده دنيايمان وزيد، گلي را برچيد، دلهايي را لرزاند، اشكهايي را جاري كرد و اميدهايي را برافروخت… كه هنوز هم راه باز است؛ و اين
مهندس! اگر تو پس از سالها جهاد و رشادت و تلاش خستگي ناپذير در جبهه‌ها، و در عراق و افغانستان و لبنان و سوريه، مظلومانه در كمين دشمن به شهادت رسيدي، چه غم! كه علمدار كربلا كه پنجه انداختن با قوي ترين سرداران سپاه كفر و به زانو درآوردن آنان، كمترين حد توانش بود، در آخر نه چنين، بلكه در راه آب آوردن براي كودكان حرم، به تير بزدلاني كه در نخلستان كمين كرده بودند، بر خاك افتاد.
ره پيمودني است؛ تنها بايد مرد راه بود.


مهندس حسام!* جاي تو درميان ما خالي است و جاي ما در ميان شما خالي‌تر.

مهندس! شهادت گوارايت باد كه شايسته آن بودي و آرزويش را داشتي.

مهندس! ياد و خاطره آرماني را كه به پاي آن جان باختي، و گرمي حضورت، شيريني خنده‌هايت، صوت دلنشين دعاهايت، ميان‌داري‌هاي هيأتت، دعاهاي سفره‌ات، هيچكدام از ديده‌ها و دلهايمان زدوده نخواهد شد.

مهندس! چه كورند خفاشاني كه تو را ناجوانمردانه در كمين تيرهاي ناپاك خود گرفتار آوردند و چه مي‌فهمند تمناي دلهاي عاشق را به حضرت دوست؛ كه:
تو كمان گرفته و در كمين، كه زني به تيرم و من غمين
همه غم من بود از همين، كه خداي نكرده خطا كني
تو در كمين محبت الهي بودي و آنان در كمين خشم او.

مهندس! اگر تو پس از سالها جهاد و رشادت و تلاش خستگي ناپذير در جبهه‌ها، و در عراق و افغانستان و لبنان و سوريه، مظلومانه در كمين دشمن به شهادت رسيدي، چه غم! كه علمدار كربلا كه پنجه انداختن با قوي ترين سرداران سپاه كفر و به زانو درآوردن آنان، كمترين حد توانش بود، در آخر نه چنين، بلكه در راه آب آوردن براي كودكان حرم، به تير بزدلاني كه در نخلستان كمين كرده بودند، بر خاك افتاد.

و چه بگويم از آن هنگام كه بي دست، با تمام دارايي و آبرويش كه مشك آبش بود، تمام توان خود را براي رسيدن به خيمه‌ها جمع كرده بود كه ناگاه گلوي مشك ر ا به تيري بريدند و آنگاه عباس حيران، از حركت باز ايستاد… فوقف العباس متحيرا… گويي مي‌ديد به چشمان تيرخورده‌اش، گلوهاي خشكيده را و آنچه بر سر آنها خواهد آمد…

و امروز آرزوي حسينيان آنكه: يا ليتنا كنا معكم فنفوز معكم فوزاً عظيما.

مهندس! خوشا به حالت كه اگر در كربلا نبودي تا حسين عليه السلام را ياري كني، در جوار عقيله بني هاشم و عمه سه ساله سادات عليهما السلام به كربلائيان پيوستي…

روحت شاد؛
و انا انشاء الله بكم لاحقون
يكي از دوستان ايراني شهيد در لبنان

——————————————————-
*سرویس فرهنگی جهان بنا به درخواست نویسنده، از انتشار نام وی معذور است.
**"مهندس حسام(خوش نویس)” نامی بود که لبنانی ها برای شهید شاطری برگزیده بودند.

به نقل از رجانیوز

 نظر دهید »

جرعه ای از سیره عملی آیت الله تهرانی از زبان فرزندش

01 اسفند 1391 توسط حاتم

چندی پیش و در آستانه اربعین رحلت آیت‌الله مجتبی تهرانی، بخش نخست گفت‌وگوی خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم با حجت‌الاسلام و المسلمین حسین تهرانی فرزند ارشد مرحوم آیت‌الله تهرانی، درباره سیره علمی و عملی ایشان منتشر شد. بخش دوم این گفت‌وگو نیز به گوشه‌هایی از سیره عملی، عبادی و اخلاقی این مرجع فقید و معلم اخلاق اختصاص یافته است:

* تسنیم: ارادت آیت‌الله تهرانی به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بسیار مشهور و زبانزد است. در مورد سفرهای زیارتی ایشان (مخصوصاً زیارت‌های مشهد) و آدابی که ایشان برای زیارات رعایت و توصیه می‌کردند بفرمایید.

ایشان با توجه به میزان حجم کاریشان اهل سیر و سفر تفریحی نبودند، اما سالی چند بار مشرف به مشهد می شد‌ند. سفرهای مشهدشان هم به توصیه یکی از استادانشان بود که گفته بودند، زود به زود به مشهد بیا، اما میزان اقامتت کم باشد. اما در مورد شیوه زیارتشان باید بگویم  که ایشان تا جای ممکن تمام آداب زیارت مندرج در مفاتیح الجنان را رعایت می کردند.ورودشان عموما از سمت مسجد گوهر شاد بود چون از جمله مستحبات زیارت ورود از مسجد به حرم است.

البته نوع زیارتشان این طور نبود که برای چند ساعت طول بکشد، بلکه عموماٌ تا یک ساعت زیارت می‌کردند. همچنین مقید بودند به زیارت نیابتی از جانب یکی از معصومین(ع)، و به این عمل هم توصیه کرده و می‌گفتند در استجابت دعا و خواسته‎های زائر خیلی موثر است، حتی به نیابت از سایر معصومین(ع) سلام می‌دادند. در بین زیارت‌نامه‌ها علاوه بر زیات‌نامه خاصه امام، به زیارت امین‌الله خیلی توجه داشتند و اگر در ماه رجب مشرف می‌شدند، زیارت رجبیه می‌خواندند.

با وجود بیماری همیشه به صورت ایستاده زیارت می‌خواندند

شیوه زیارتشان هم این‌گونه بود که هنگام زیارت حتماً به صورت ایستاده زیارت می‌خواندند و تا جایی که به یاد دارم ندیدم که نشسته بخوانند. این حالت ایستادن با توجه به وضعیت جسمیشان خیلی عجیب بود. چون به واسطه پادرد و کمردردشان خیلی وقت‌ها امکان ایستاده ماندن برایشان سخت بود و با این حال گاهی تا یک ساعت ایستاده مشغول خواندن زیارت‌نامه می‌شدند. بعد از زیارت روبرو، به بالای سر می‌رفتند و در آنجا نماز می‌خواندند و سپس اگر ممکن بود از آنجا و اگر نبود از یکی از درها از حرم خارج می‌شدند.

در زیارت‌ها همیشه برای دیگران دعا می‌کردند و به ما هم توصیه داشتند تا جایی که برایتان امکان دارد برای سایر افراد دعا بکنید. می‌گفتند این مسئله موجب استجابت دعاهایی که برای خودتان می‌کنید هم می‌شود. به هنگام زیارت علی‌الظاهر حالت غیر عادی‌ای از خودشان بروز نمی‌دادند، اما نوع حرکاتشان نشان از مقید بودنشان داشت. همانطور که گفتم ابداً نشسته زیارت نمی‌کردند و این را نوعی بی‌ادبی در محضر امام معصوم(ع) می‌دانستند.

حتی گاهی می‌دیدم که از نوع رفتارهای سایر افراد هم ناراحت می شوند که این افراد چرا ادب حضور معصوم(ع) را رعایت نمی‌کنند و در شأن حرم رفتار نمی‌کنند. در نماز زیارتشان هم یاسین و الرحمن می‌خواندند. از جانب سایر معصومان و به نیابت از آنان گاه تا 20 دقیقه یا نیم ساعت به امام رضا(ع) سلام می‌دادند. مثلاً از جانب امام حسن(ع)، از جانب امام حسین(ع) و سایر ائمه به ایشان سلام می‌دادند.

ایشان در دوران جوانی مقیم عتبات بودند و قبل از انقلاب یعنی در اوایل سال 57 نیز یک سفر به عتبات داشتند که با امام نیز دیدار کردند. اما بعد از انقلاب دیگر امکان سفر برایشان ممکن نشد. در این اواخر هم علاقه بسیار زیادی به زیارت عتبات مقدسه داشتند، اما متأسفانه امکان سفر فراهم نشد. در واقع حتی اقدام هم کردیم، گذرنامه و سایر مسائل قانونی هم حل شد، اما با توجه به وضعیت جسمی و بیماری‌شان از نظر پزشکان امکان سفر وجود نداشت، برای همین هم دیگر منصرف شدیم.

تبرک تکه‌های سنگ قبر شریف امام حسین(ع)

اما این عشقشان به حرم مقدس حسینی بسیار عجیب و چشم‎‌گیر بود. ایشان اگرچه نتوانستند عازم عتبات شوند اما در دوران مریضی‌شان یکی از دوستان تکه‌های سنگ قبر شریف امام حسین(ع) را برای ایشان آوردند و ایشان هم تبرک کردند که التیام خوبی برایشان بود.

می‌فرمودند قبل از اینکه وارد حرم امام معصوم(ع) شوی بسیار استغفار کنید تا پاک به دیدار امام بروید و از درب صحن که وارد شدید صلوات برای آن امام زیاد بفرستید. همچنین می‌گفتند که زیر قبه امام حسین(ع) دعا مستجاب است. در حرم امیرالمؤمنین(ع) نیز حاجت مخصوص بخواهید و به ایشان بگویید: آقا من شما را دوست دارم و این حب را نزد شما به امانت می‌گذارم تا شب اول قبر به من برگردانی؛ و بعد فرمودند بر کسانی که در حق تو بد کرده‌اند بیشتر دعا کن؛ این کار رنگی از اولوهیت دارد.


حاج‌آقا همچنین تا همین اواخر که بیماریشان شدت پیدا کرد، روزهای اول ماه به زیارت حضرت عبدالعظیم می‌رفتند و زیارتنامه می‌خوانند. علاوه بر خود حضرت عبدالعظیم سایر امامزادگان مدفون در آنجا را هم زیارت می‌کردند. در زیارت ایشان هم تماماً مقید به آداب بودند و زیارت‌نامه مشهور آن حرم را می‌خواندند. همچنین علاوه بر خود حضرت عبدالعظیم سایر امامزادگان مدفون در آنجا را هم با زیارتنامه‌های مشهور زیارت می‌کردند. در داخل حرم هم زیاد نمی‌نشستند.

پس از زیارت امامزادگان مزار پدربزرگشان را هم که در همانجا مدفون است و در جریان مشروطه در سنین جوانی به شهادت رسیده، زیارت کرده و فاتحه می‌خواندند. حتی گاهی برخی افراد فکر می کردند که شاید اینجا هم مزار امامزاده‌ای ناشناس است که حاج‌آقا ایشان را شناخته‌اند که من مسئله را به آنان توضیح می‌دادم. کم عازم قم می‌شدند و حتی گاهی خودشان هم می‌گفتند که من نسبت به قم خیلی کم توفیقم. ولی زمانی هم که مشرف می‌شدند، باز هم تمام مسائل و آداب زیارت را از ریز و درشت رعایت می‌کردند و مقید بودند که بر سر مزار مراجع بروند و فاتحه بخوانند.

*‌ تسنیم: درباره سفرهای حج ایشان توضیح دهید؛ ایشان چند بار به سفر حج مشرف شده بودند؟ آیا خاطره‌ای از سفرهایی حج ایشان در ذهن دارید؟

در مورد حج تمتع ایشان باید توضیح دهم که ایشان دو بار پیش از انقلاب مشرف شده بودند و بعد از انقلاب هم یک بار عازم حج تمتع شدند. این سفر حج تمتع بعد از انقلابشان هم این طور شد که ما به همراهی اعضای خانواده مشرف شدیم و ایشان بعد از یک هفته با وجود این که برنامه از پیش تعیین شده‌ای نداشتند، با دعوت بعثه مقام معظم رهبری آمدند و در آنجا با هم بودیم. ایشان در بعثه بودند و ما هم چون به طور معمولی عازم شده بودیم با کاروان خودمان در هتل بودیم. البته یکی از ما گاه برای کمک به اموراتشان، ایشان را همراهی می‌کردیم.

در بعثه در مراسمات شرکت نمی‌کردند و ابداً امکانات خاصی را برای خودشان نمی‌خواستند. حتی با وجود این که ایشان مهمان بعثه بودند و نیازی به پرداخت وجه نبود، موقع برگشت ـ اگرچه با اصرار بسیار فراوان ـ بیش از هزینه سفر حج، پول پرداخت کردند.

می‌فرمودند مدینه که رسیدید بسیار استغفار کنید که تا قبل از رسیدن زمان احرام پاک و آماده احرام شوید. می‌فرمودند در مدینه قرائت قرآن را شروع کنید و سعی کنید یک قرآن در مدینه ختم کنید و یک قرآن در مکه، چون در این زمینه روایت داریم. اما اگر مقدور نشد در مدینه شروع کرده و در مکه تمام کنید و ثوابش را به 14 معصوم هدیه کند. در مدینه به پیامبر اکرم(ص) بگویید شما در زمان جاهلیت امین بودید، همیشه شما را به امانتداری می‌شناختند، من دینم را به شما امانت می‌دهم تا در آن روزی که به آن محتاجم، به من برگردانید. سپس می‌فرمودند احرام که بستی، صلوات زیاد بفرست و ثوابش را هدیه کن به روح 14 معصوم و نه برای خودت؛ دست خالی می‌روی می‌خواهی دست پر برگردی.

* تسنیم: درباره مسائل مربوط به شئون مرجعیت آیت‌الله تهرانی و رساله عملیه ایشان توضیحاتی بفرمایید.

درباره این مسائل باید بگویم که ایشان قائل به این بودند که تا تکلیف شرعی نباشد، نیازی به رساله دادن و اعلام مرجعیت وجود ندارد. در سال 1380 یک‌بار آیت‌الله محمدی گیلانی به من گفتند من پدرت را می‌شناسم و به منتظر بودیم که ایشان رساله عملیه‌شان را هشت سال پیش بدهند. بسیاری انتظار داشتند که ایشان بعد از فوت امام رساله‌ای بدهند، اما ایشان نمی‌خواستند و می‌گفتند همین‌ها برای آدم حب دنیوی و مقام است.

از سوی دیگر بسیاری از بزرگان حوزه قم که هر کدامشان مشهور در فقاهت و بزرگواری‌ا‌ند، به ایشان پیشنهاد می‌دادند که رساله عملیه منتشر کنند، اما ایشان قبول نمی‌کردند. بالاخره این اواخر رساله‌ای را تدوین و منتشر کردند اما نمی‌گذاشتند زیاد پخش شود و می‌گفتند همین دفتر برای رجوع کافی است و نیازی نیست در سراسر کشور دفتر باشد و وظیفه ما آگاهی مردم نسبت به وظایف شرعیه است و رفع مشکل مردم است.

* تسنیم: درباره شهریه دادن ایشان بفرمایید؛ آیا ایشان نظر یا روال خاصی در شهریه دادن داشتند؟

در ارتباط با شهریه هم از همان اول که شروع به شهریه دادن کردند،گفتند: نظر من این است که دوردست‌ترین و محروم‌ترین مناطق زیر پوشش قرار گیرد. به مراکز استان‌ها شهریه داده می‌شود، اما دوردست‌ترین مناطق مستحق است. چون خودشان تهران بودند، موظف بودند که از تهران شروع کنند. چون در آن ساکن بودند تا دوردست‌ترین جاها شهریه می‌دادند. هرجایی اعم از قم یا جای دیگر هم که می‌خواستند برایشان تبلیغ کنند، می‌گفتند نیازی نیست، کسی که بخواهد و اهلش باشد پیدا می‌کند.

* تسنیم: ارتباط آیت‌الله تهرانی با علاقه‌مندان به مباحث ایشان در خارج از مرزها چگونه بود؟

از کشورهای مختلفی هم برای مسائل شرعی و بیشتر برای مباحث معارفی با ایشان تماس می‌گرفتند؛ حتی برای التماس دعا و استخاره و چنین اموری نیز تماس می‌گرفتند. اکثراً از اروپا و آمریکا بودند. حاج‌آقا هم دست آنها را در نشر مباحثشان درآنجا بر خلاف داخل ایران که محدودیت ایجاد می‌کردند، باز می‌گذاشتند و اجازه نشر سخنرانی ها و جلسات را می‌دادند. حتی اگر یادتان باشد در شب‌های قدر گاه می‌گفتند از آن طرف دنیا با من تماس گرفته‌اند و التماس دعا کرده‌اند.

* تسنیم: نظر ایشان درباره درباره زندگی و اقامت در خارج از کشور چه بود؟

در مورد زندگی در خارج از کشور هم نظرشان این بود که افراد تا مبانی و پایه های اعتقادی و اخلاقی خود و اعضای خانواده‌شان را محکم نکرده‌اند، از سفر برای زندگی در خارج از کشور منصرف شوند. چون در هر حالت مسئول خانواده در برابر دیانت و تربیت تمام اعضای خانواده‌اش مسئول است. ایشان زندگی در خارج از کشور را هم به صورت موقتی، مثلاً محدود به دوره تحصیل یا کار موقت قبول داشتند.

به نقل از رجانیوز

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 240
  • 241
  • 242
  • ...
  • 243
  • ...
  • 244
  • 245
  • 246
  • ...
  • 247
  • ...
  • 248
  • 249
  • 250
  • ...
  • 330

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس