تنها سوغاتی که شهيد برونسی از حج آورد
چشمه اى است حج; …
كه هر كه از آن نوشید، تشنه تر شد،
و هر كه حلاوت آن را یافت، شیفته تر گشت،
و هر كه چهره جان در زمزم معارفش شست، پاكدل شد.
* * *
كتابى است حج; …
كه هر كه با الفباى معارفش آشنا شد، دل به آن سپرد،
و هر كه اوراقى از رموز و اسرارش را با سرانگشت تدبّر، ورق زد، مشتاق به پایان بردن این صحیفه عرفان گردید،
و هر كه حتّى نگاهى به سطور این «كتاب یقین» افكند، و نظر بر خط نوشته هاى این «بیت المعمور» داشت، بذر معرفت در اندیشه و دل كاشت.
* * *
خانه اى است حج; …
كه هر كه چند صباحى رحل اقامت در آن افكند،
و هر كه چند روزى بار سفر به سوى آن كشید و لذّت آرمیدن در سایه معنویّت «بیت خدا» را چشید، رنج سفر فراموش كرد و آنجا را خانه خود، خانه خدا و خانه مردم یافت.
هر كه مقیم این خانه شد، مقام یافت.
هر كه ساكن این حریم گشت، به سكون نفس رسید.
* * *
درختى است حج; …
كه اگر دست نیاز به شاخه هاى كرامتش بیاویزى،
و اگر دامن طلب، زیر این «شاخه طوبى» بگسترى،
دامن دامن، حكمت و نور نصیبت مى شود.
و اگر در سایه اش نشینى، خنكاى یقین را حسّ مى كنى.
و اگر پنجه به سرشاخه هاى پربارش فراز برى، میوه هاى تازه ایمان و حضور مى چینى.
* * *
بازارى است حج; …
كه هر كه با «نقد خلوص»، پاى بدان نهاد، كالاى عبودیّت نصیبش مى شود،
و هر كه بى توشه باور به آنجا رفت، تهیدست باز مى گردد.
هر كه جویا بود، به «منافع» مى رسد،
و هر كه هشیار بود، سود مى برد و هر كه غافلانه رفت و بازگشت، زیان مى برد.
و هر كه «كالاى قلب» به آن بازار برد، مشترى صالحات، آن را نمى خرد.
و آنكه متاع فاسد به میان و میدان آورد، بى بهره و بى خریدار خواهد ماند.
* * *
مدرسه اى است حج; …
كه كتاب و دفترش «عمل» و «تزكیه» است،
سازنده اش ابراهیم و اسماعیل و جبرئیل است،
بنیانش «تقوا» است،
و آنكه در این مدرسه نام نویسد، باید «مشق بندگى» را خوب بنویسد و «خطّ خلوص» را زیبا بنگارد و تكلیف طاعت را در كلاس مناسك، به دقّت و كمال و تمام، انجام دهد.
امتحانش توبه و قبولى آن، غفران است.
* * *
شهرى است حج; …
كه كعبه، كانون و مركز آن است.
مناسك، «آیین نامه» زیستن در این شهر قانونمند است و هر تخلّفى قربانى مى خواهد.
شهرى است آباد و آزاد، كه وطن هر موحّد است و زادگاهِ دین و خاستگاه قرآن.
و هر كه اهل این دیار است، «حاجى» است.
و هر كه با این شهر بیگانه است، احساس غربت مى كند.
* * *
دنیایى است حج; …
كه همه كائنات بر مدار «مطاف» سیر مى كنند.
و مشاعر مقدس آن، محل همایش همه نژادها، زبانها، ملّتها و ملّیتهاست.
آنكه حاكم این دنیاست، «خدا»ست،
و آنكه به این نشأه گام مى نهد، وارد «منظومه بندگى» مى شود.
دنیایى است شگفت و سرشار از دیدنیها و شنیدنیها.
عجایب هفتصدگانه هستى، در «موزه حج» نگهدارى مى شود.
و حاجى، براى دیدار آثار باستانى توحید، عازم آنجا مى شود و همه پدیده ها و صحنه هایش، هم «نو» است، هم «كهن».
* * *
دریایى است حج; …
موج خیز و گهرساز.
هر كه به ژرفاى معارفش فرو رود و در اعماق حكمتهایش غوّاصى كند، مرواریدهاى گرانبها و بى بدیل به چنگ مى آورد.
و هر كه بر ساحل، به تماشا بایستد،
هرچندهم به گوهر نرسد، امّا تلاطم امواج ونسیم ساحل این دریا، روحش را شاداب مى كند.
* * *
رودخانه اى است حج; …
كه هر كه تن و جان در آن شست،
و هر كه به شناگرى در آن پرداخت،
و هر كه با آب حیاتش به سمت و سوى دریا رفت،
دریایى شد و دریا شد!
و هر كه كنار رُود ماند و رفتن رود را تماشا كرد، رود رفت و او ماند.
رودى است كه به دریا مى رسد و مى رساند.
و هر كه «روح دریایى» دارد، با حركت این رود، همراه و هم آوا مى شود و پیچ و خم مشكلاتِ دیندارى و فراز و نشیب راه بندگى و صخره ها و سنگلاخهاى طریق عبودیّت را پشت سر مى گذارد و تعلّقها را مى گسلد.
هیچ سیلاب به دریا نرساند ما را *** ما كه در هر بُنِ مو، سنگِ گرانى داریم
* * *
ندایى است حج; …
پیچیده در گوش زمان،
برخاسته از حنجره ابراهیم،
و… نشسته بر گوش جانِ ملیونها موحّد ابراهیمى،
ندایى كه از هر دیار دور و نزدیكى، از هر شهر و روستایى، از هر فراز و فرودى، «مهمان» مى طلبد.
ضیافتى با میزبانى خدا !
و سفره اى گشوده تا ابدیّت، تا آخرت، تا بهشت، تا رضوان و رحمت، تا عفو و مغفرت.
ندایى پر طنین و آهنگین و دلنشین.
كه آهنگ ملكوت دارد و نغمه خُلد برین.
* * *
و… عبادتى است حج; …
كه بعد سیاسى و اجتماعى دارد،
عزّت آفرین و شكوه بخش و قدرت ساز است.
رمز وحدت و همبستگى است،
مایه معرفت و همدلى و تعاون است،
سیاستى در متن دین است، تا «ملل مسلمان» را با رمز قدرت و راز وحدت آشنا كند،
«امّت محمّدى» را در برابر «كفر جهانى» بسیج سازد،
حماسه هاى دین و عرفان را، در كنار هم به یادها آورد.
و حج، عبادتى است سیاسى، پایگاهى است براى رفعت اهل ولا، اهرمى است براى شكستن هیمنه استكبار، آیینه اى است براى تماشاى شكوه وحدت، مكتبى است براى آموزش عرفان و سلوك، مدرسه اى است براى تربیت موحّدان مجاهد، بازارى است براى خرید آخرت، چشمه اى است براى طهارت روح.
آرى… اینهاست روح حج!
امام گرامى باقر العلوم،هفتم ذيحجه ى سال 114 هجرى در پنجاه و هفت سالگى در زمان ستمگر اموى «هشام بن عبد الملك »مسموم و شهيد شد،در شامگاه وفات به امام صادق عليه السلام فرمود:«من امشب جهان را بدرود خواهم گفت،هم اكنون پدرم را ديدم كه شربتى گوارا نزد من آورد و نوشيدم و مرا به سراى جاويد و ديدار حق بشارت داد»
ديگر روز تن پاك آن درياى بيكران دانش خدايى را در خاك بقيع كنار آرامگاه امام مجتبى و امام سجاد عليهما السلام به خاك سپردند،سلام خدا بر او باد (1) .
و اينك در نشيب پايان موجى از دانش آن گرامى را در سخنان زير به تماشا بنشينيم:
دروغ خرابى ايمان است (2) .
مؤمن،ترسو و حريص و بخيل نمى شود (3) .
حريص بر دنيا همچون كرم ابريشم است كه هر چه پيله را بر خود بيشتر بپيچد بيرون آمدنش مشكلتر مى شود (4) …
از طعن بر مؤمنان بپرهيزيد (5) .
برادر مسلمانت را دوست بدار و براى او آنچه براى خود مى خواهى بخواه و آنچه را بر خود نمى پسندى بر او نپسند (6) .
…اگر مسلمانى براى ديدار يا حاجتى به خانه ى مسلمانى بيايد و او در خانه باشد و اجازه ى ورود به او ندهد و خود نيز به ديدار او بيرون نيايد،پيوسته اين صاحب خانه در لعنت خدا خواهد بود تا آنگاه كه يكديگر را ملاقات كنند (7) …
همانا خداوند با حيا و بردبار را دوست مى دارد (8) .
آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز دارد (9) .
آنانكه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مى دانند بد مردمانى هستند (10) .
همانا خداوند بنده يى را كه دشمن داخل خانه ى او شود و او با وى مبارزه نكند دشمن دارد (11) .
—————————————————————
1- به كتاب هاى:كافى ج ا ص 469 و ج 5 ص 117 و بصائر الدرجات ص 141 چاپ سنگى و تواريخ النبى و الآل تسترى ص 40 و انوار البهيه محدث قمى ص 69 چاپ سنگى مراجعه شود.
2- و 3- و 4- وسائل الشيعه چاپ سنگى ج 2 ص 233 و 6 و 474
5- و 6- و 7- و 8- و 9- همان كتاب ج 2 صفحات 240 و 229 و 231 و 455 و 469.
10- فروع كافى ص 343
11- وسائل الشيعة ج 2 ص 433
از امام محمدبن علی الرضا (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند: «لَا تَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِی الْعَلَانِیَةِ عَدُوّاً لَهُ فِی السِّرِّ.» در ظاهر و آشکار، خودت را دوست خداوند نشان مده، (در حالی که) در پنهان و در درون، دشمن خدا باشی. (۱)
به بیان دیگر از کسانی مباش که در باطن به دین و احکام عملی ان اعتقادی ندارد در ظاهر، ظاهرسازی میکند و خودش را متشرّع جلوه میدهد. چه بسا کسانی که از نظر باطن مشکل دارند و ظاهرشان هم مثل باطنشان است، از این افراد بهتر هستند. چراکه اگر توبه کنند، امد است بیشتر مورد مغفرت الهی قرار بگیرند.
امام محمدتقی (علیهالسلام) برای رهایی از این رذیله اخلاقی نیز توصیهای داشته و میفرمایند: « مومن به سه خصلت نیاز دارد: توفیقی از طرف خداوند، موعظه گری از درون و پذیرش نصیحت و خیرخواهی دیگران نسبت به خودش (۲)
توبه حقیقی
کسی که در دنیا بعد از گناه، خود را سرزنش میکند احتمال بازگشتش به آن گناه کم میشود و در حقیقت این سرزنش همان توبه حقیقی و جلب توفیق الهی است.
برای خودت منبر برو!
تا انسان اهل سرزنش کردن خود نباشد و به سرزنش وجدان خود پس از گناه توجهی نکند، ، هیچ موعظه ای در او اثر نخواهد بخشید خوب است انسان فقط دیگران را نصیحت نکند بلکه گاه گاهی با خود خلوت کند. گناهان خود هرچند بسیار کوچک را بر شمرده و همه اعمال خود را به دقت بررسی کند.
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر!
انسان به هر مرتبه ای از علم و آگاهی هم برسد باز هم نیازمند پند و نصیحت دیگران است و چه نصیحت کننده ای؛ بهتر و دلسوزتر از پدر و مادر. پدر و مادر مطمئنا جز خیر و صلاح فرزند خود را نمیخواهند و بسیار بجاست که انسان در هر مرتبه و جایگاهی که قرار داد گوش شنوایی برای نصیحت خیرخواهان داشته باشد.
______________________________________________
پی نوشت ها:
۱- بحارالانوار ج ۷۵ ص ۳۶۵
۲- بحار الانوار ج۷۵ ، ص ۳۵۸
۳- برداشتی از درس اخلاق حاج آقا مجتبی آقا تهرانی
«حضور در محضـر او را بزرگ بدان؛ با توجه کامل و آرامش جسم و جان، نزد پروردگار متعال اظهار تواضع و بیچارگی کرده و نجات از عذاب را از او درخواست کن زیرا که گناهان و خطاها تو را در بند کشیدهاند؛ و به سوی هلاکت و نیستی بردهاند و به یقین هیچ نیرویی بالاتر از اراده و خواست خداوند نیست.»