اذان گفتن در مقابل بعثیها
یکی از کسانی که در گردان ۸ بود شهید «مهدی خندان»بود. وی در غرب هنگامی که بازیدراز در دستمان بود بعضی وقتها از بچهها جدا میشدند و مسیری را به طرف دشمن میرفتند و مدتی میماندند و برمیگشتند. این اتفاق بیشتر موقع نماز میافتد. یکی از بچهها یک روز او را تعقیب میکند و میبیند او از منطقه جدا میشود و بین نیروهای خودی و عراقی میایستد و داخل سنگری میشود و کاملاً دیده میشود و مقابل عراقیها اذان میگوید و بعد نماز میخواند و برمیگردد. وقتی به او میگویند این چه کاری است که میکنی؟ میگوید: «من وظیفه دینیام را انجام میدهم و می خواهم بگویم ما برای چی با شما میجنگیم. همه جنگ ما همین اذان و نماز رسولالله است.»
در طول این مدتی که این کار را انجام میدهد هیچ اتفاقی برای او پیش نمیافتد. این یکی از رشادتهای شهیدی است که پیکرش ۴۰ روز ایستاده روی سیمخاردار قرار داشت.
راز مهلت خواستن امام حسین(ع) برای نماز
امام حسين(ع) با همه سابقه اي كه در طول عمر شريف خود در نماز و عبادت داشت، عصر تاسوعا از برادرش حضرت ابوالفضل(ع) خواست يك شب از امويان مهلت بگيرد تا در آن يك شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نياز باخدا داشته باشد؛ «فهو يعلم أنّى كنت قد اُحبّ الصّلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار». لذا بعد از صحبت ها و اتمام حجت هايي كه با اصحاب خودش كرد به خيمه خود برگشت و تمام آن شب را به نماز و استغفار و دعا و تضرع گذراند؛ «ورجع(ع) إلي مكانه فقام ليلته كلّها يصلّى ويستغفر ويدعو ويتضرع».
چنان كه اصحاب آن حضرت نيز اين چنين بودند؛ «وقام أصحابه كذلك يصلّون ويدعون ويستغفرون». آنها در آن شب در جوار امام حسين(ع) همانند زنبورعسل،شهد شيرين شهادت را مزمزه و نام خدا را در حال ركوع و سجود و قيام و قعود زمزمه مي كردند؛ «لهم دوىّ كدوىّ النحل ما بين راكع وساجد وقائم وقاعد».
در ظهر عاشورا كه تنور جنگ به شدت گرم و درگيري و نبرد به نهايت درجه حدّت خود رسيده بود، وقتي صحبت از نماز شد، به فكر اقامهٴ نماز افتاد و فرمود: «ذكرت الصّلاة جعلك الله من المصلّين نعم هذا أوّل وقتها ثم قال: سلوهم أن يكفّوا عنّا حتي نصلّى»؛ نماز را به يادمان آوردي خدا تو را از نمازگزاراني قرار دهدكه به ياد او هستند، بله اكنون اول وقت آن است، از دشمنان بخواهيد كه دست از جنگ بشويند تا نمازمان را بخوانيم. و چون آنها حاضر به تعطيل كردن جنگ نشدند، سعيدبن عبدالله حنفي و زهيربن قين پاسداري از جان امام(ع) در حال نماز را به عهده گرفتند و در نهايت، اين دو شهيد سعيد فداي نماز شدند. اين نماز سه خصوصيت برجسته داشت: جماعت، اول وقت بودن، علني بودن.
با آن كه امام حسين(ع) مي توانست اين نماز را به صورت انفرادي، اندكي ديرتر و در خيمه بخواند، ولي چنين نكرد و آن را با سه خصوصيت ذكرشده بجا آورد. لذا در غالب زيارتهاي آن حضرت «أشهد أنّك قدأقمت الصّلاة» به عنوان يكي از نقاط برجستهٴ زندگي آن حضرت ذكر مي شود.
پی نوشت:
(برگرفته از کتاب حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی،ص243)
گریه شیطان روز عاشورا برای امام حسین(ع)
گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟
گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین(ع) جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
عهدی با امام رضا(ع) و دعایی که اجابت شد
در دوره جوانی وقتی تحصیلات دبیرستان ام را تمام کردم،پدرمان گفت:«از تو می خواهم درس حوزه را شروع کنی.» با چند نفر از دوستان که با هم حشر و نشر داشتیم،صحبت کردیم که به زیارت امام رضا(ع) در مشهد مقدس برویم و در آن جا عهد و پیمانی با امام رضا ببندیم و آن گاه درس حوزه را شروع کنیم.
در ادامه این خاطره میخوانیم: به مشهد مقدس رفتیم و در حرم عرض کردیم: «ای امام رضا!ما در این جا تعهد میدهیم که زندگی خودمان را وقف شما و راه و آیین شما بکنیم.در مقابل از شما یک خواسته داریم و آن این که در شداید و سختیها و تنگنای زندگی ما را رها نکنی.»آنگاه راهی قم شدیم.
این عهد و پیمان گذشت و من طلبه شدم و ازدواج کردم. یکی از روزهایی که تازه ازدواج کرده بودم تمام دارایی من پنج تومان بود. یک شب، شخصی در خانه ما را زد.یکی از آشنایان بود.او با حالتی مضطرب گفت:«من در تهران دچار مشکلی شدهام و به 1000 تومان پول نیاز دارم.»با وجود این که تمام دارایی من پنج تومان بود،اما نخواستم دست رد به سینه او بزنم.گفتم:«تا فردا به من مهلت بده!ببینم چه کار میتوانم بکنم.»
هنگام سحر،قبل از نماز صبح به حرم حضرت معصومه(س) رفتم.آنجا متوسل شدم و عرض کردم که «یا فاطمۀ معصومه!من به برادر بزگوارت تعهدی سپردم و خواسته اجابت بشود و یک مضطر را از تنگنا نجات بدهی.»
نماز صبح را خواندم و داشتم تعقیبات میخواندم. حرم شلوغ بود. ناگهان از پشت سر کسی دستی به کتف من زد و گفت:«آقای ابوترابی این پاکت مال شماست» و مهلت هم نداد که من عکسالعملی نشان دهم و تشکر بکنم.
پاکت را به من داد.وقتی به خود آمدم،برگشتم که ببینم چه کسی بود اما اثری از آن شخص ندیدم. پاکت را باز کردم.دیدم 1000 تومان پول (همان مبلغی که خواسته بودم) در آن گذاشته شده بود. منزل آمدم و آن شخص هم طبق قرار،دوباره به سراغم آمد. پول را که به او دادم از فرط شوق از خود بیخود شد.
باید در عرض ادب کردن به پیشگاه مقدس معصومین(ع) با دنیایی دلگرمی و اطمینان پیش برویم.«اشهد انک تسمع کلامی و ترد سلامی»من شهادت میدهم که شما من را میبینید و صدایم را میشنوید.آنها جواب ما را در حدی که شایستگی و لیاقت ماست،به ما بر میگردانند.