• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

اخلاق و فضائل امام صادق علیه السلام -تسلیم در برابر خدا

28 دی 1392 توسط حاتم

قتیبه اعشی می ‏گوید: برای عیادت فرزند حضرت امام صادق علیه السلام به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون دیدم، گفتم فدایت گردم، کودک در چه حال است؟ فرمود: به خدا سوگند او رفتنی است.
آن گاه وارد خانه شد و ساعتی درنگ کرد، آنگاه به سوی ما بازگشت در حالی که چهره مبارکش می‏درخشید و دگرگونی و حزن از او برطرف شده بود، امیدوار شدم که کودک سالم شده، گفتم: فدایت شوم کودک در چه حال است؟ فرمود: از دنیا رفت، گفتم: فدایت گردم او که زنده بود شما را نگران و غصه‏ دار دیدم و اکنون که مرده تو را بر این حال می‏بینم؟ مطلب از چه قرار است؟ فرمود: ما اهل بیتی هستیم که پیش از مصیبت جزع می‏کنیم، هنگامی که قضای الهی جاری شد به قضایش رضا می‏دهیم و به امرش تسلیم می‏شویم‏

الکافی:ج ۳-ص ۲۲۵.

 نظر دهید »

50 محور اساسی سبک زندگی پیامبر (ص)

28 دی 1392 توسط حاتم

آنچه در پی می آید بیان 50 خصلت از خصوصیات رفتاری پیامبر اکرم (ص) است که بازگوکننده بخشی از سلوک فردی و اجتماعی و سبک زندگی آن حضرت می باشد .بی‌شک تأسی به سیره و سنت آن حضرت براساس آیه‌‌کریمه «و لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه»  از جمله آنچه در این مطلب به آن اشاره شده، راهگشای مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.

1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت

2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.

3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.

4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.

5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.

6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.

7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد.

8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.

9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.

10-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود.

11-هرگاه با کسی، هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد.

12-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمی گشت و رو به او می نشست.

13-با هرکه می نشست تا او اراده برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست.

14-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.

15-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن.

16-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد.

17-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد.

18-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.

19-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت.

20-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد.

21-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد.

22-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد.

23-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.

24-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.

25-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ« چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟»

26-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد.

27-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت.

28-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود.

29-بیش از همه صله رحم به جا می آورد.

30-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد.

31-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد.

32-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می‌گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.

33-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.

34-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.

35-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.

36-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.

37-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.

38-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.

39-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.

40-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.

41-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود.

42-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد.

43-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد.

44-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود.

45-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است.

46-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد.

47-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.

48-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد.

49-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می آمد نمازش را کوتاه می کرد.

50-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد.

 نظر دهید »

چقدر در طلب خداییم

26 دی 1392 توسط حاتم

روزی جوانی نزد عارفی رفت که کنار رودخانه ای مشغول مراقبه ، ذکر و عبادت بود ، از او خواست تا شاگردش شود . عارف پرسید برای چه می خواهی شاگرد من شوی ؟ جوان توضیح داد برای اینکه میخواهم خدا را ببینم . عارف ناگهان از جا می جهد و گردن جوان را گرفته سرش را زیر آب فرو می برد. درست قبل از اینکه جوان خفه شود ، عارف او را از زیر آب بیرون می کشد .
پس از جان گرفتن دوباره جوان ، از او می پرسد : وقتی که زیر آب بودی در طلب چه چیزی دست و پا می زدی ؟ جوان پاسخ داد : ” هوا “
و عارف گفت : پس به خانه ات برگرد و هر وقت به اندازه ی هوا برای طلب خدا به دست و پا افتادی نزد من آی

 نظر دهید »

داستان فرعون و شیطان

25 دی 1392 توسط حاتم

روايت شده كه شيطان، به درگاه فرعون آمد، و در را كوبيد، فرعون گفت: كوبنده در كيست؟ شيطان گفت: اگر خدا بودى، مى‌فهميدى چه كسى در را مى‌كوبد، فرعون گفت: اى ملعون داخل شو، شيطان گفت: ملعونى بر ملعونى وارد مى‌شود، پس داخل شد، فرعون به او گفت: چرا بر آدم سجده نكردى تا رانده درگاه خدا و مورد لعن خدا واقع نشوى؟ در جواب گفت چون مانند تو در صلب آدم بود، فرعون به او گفت: آيا بدتر از من و از خودت بر روى زمين سراغ دارى؟ شيطان در جواب گفت: انسان حسود از من و از تو بدتر است. چون حسد عمل نيك انسان را مى‌خورد، همچنان كه آتش هيزم را مى‌خورد و مى‌سوزاند.

 نظر دهید »

به خدا اعتماد کن

25 دی 1392 توسط حاتم

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلند ترین کوه ها بالا رود. او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد. ولی چونکه افتخار کار را برای خود می دانست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا رود.

شب، بلندی کوه را در بر گرفت و مرد چیزی را نمی توانست ببیند. همه چیز سیاه بود. ابر هم روی ماه و ستارگان را از او دریغ می نمود. همان طور  که از کوه بالا میرفت، چند قدم مانده به موفقیت پایش سر خورد و سقوط کرد. در حال سقوط، فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. احساس وحشتناک مکیده شدن توسط جاذبه او را فرا گرفته بود. همچنان که سقوط می کرد، در کنار وحشت تمام رویداد های خوب و بد زندگی به یادش آمد. اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است. ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش معلق در آسمان و زمین و فقط طناب او را نگه داشته بود. در این لحظه، چاره ای نداشت جز آنکه فریاد بکشد:
“خدایا کمکم کن!”
ناگهان صدای پر طنینی از آسمان شنیده شد:
“از من چه می خواهی؟”
- ای خدا نجاتم بده!
- واقعا باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
- اگر باور داری، طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن!
یک لحظه سکوت…
و مرد با تمام نیرو به طناب چسبید.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.
بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش آنرا محکم گرفته بود در حالی که فقط یک متر از زمین فاصله داشت.


و ما ؟ چقدر به طنابهایمان وابسته ایم؟
آیا حاضریم آنرا رها کنیم؟!
در مورد خداوند هرگز یک چیز را فراموش نکنیم.
هرگز نباید بگوییم که او ما را فراموش کرده، یا تنها گذاشته است.
هرگز فکر نکنیم که او مراقبمان  نیست.
به یاد داشته باشیم که او همواره ما را نگه داشته است.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 57
  • 58
  • 59
  • ...
  • 60
  • ...
  • 61
  • 62
  • 63
  • ...
  • 64
  • ...
  • 65
  • 66
  • 67
  • ...
  • 141

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس