• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

برتر از محبوبیت

07 بهمن 1391 توسط حاتم

برتر از محبوبيت

اى عزيز! نام نيك را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش كن که با تو باشد. تو كار را براى خدا بكن؛ خداوند علاوه بر كرامتهاى اخروى و نعمتهاى آن عالم، در همين عالم هم به تو كرامتها مى‏كند. تو را محبوب مى‏نمايد،

موقعيت تو را در قلوب زياد مى‏كند و تو را در دو دنيا سر بلند مى‏فرمايد. ولى اگر مي‌تواني با مجاهده و زحمت، قلب خود را از اين حبّ هم به کلي خالص نما؛ باطن را صفا ده تا عمل از اين جهت خالص شود و قلب متوجه حق گردد؛ روح بى‏آلايش شود و كدورت نفس، برطرف گردد.
حبّ و بغض مردم ضعيف، شهرت و اسم نزد بندگان ناچيز، چه فايده‏اى دارد؟ فرضاً فايده داشته باشد، يك فايده ناچيزِ جزئىِ چند روزه است. ممكن است اين حبّ، عاقبت كار انسان را به ريا برساند و خداى نخواسته، آدم را مشرك و منافق و كافر كند. اگر در اين عالم، رسوا نشود، در آن عالم، در محضر عدل ربوبى و پيش بندگان صالح خدا و انبياء عظام او و ملائكة مقرّبين رسوا شود، سرافكنده گردد و بيچاره شود. رسوايى آن روز را نمى‏دانى چه رسوايى است. سرشكسته در آن محضر را خدا مى‏داند چه ظلمتها به دنبال دارد. آن روز است كه به فرمودة حق تعالى، كافر مى‏گويد: «اى كاش خاك بودم»1 اما ديگر فايده ندارد.
… اى عزيز! بيدار شو، غفلت و مستى را از خود دور كن و در ميزان عقل، بسنج، اعمال خود را قبل از آنكه در آن عالم، ميزان كنند؛ حساب خود را بكش قبل از آنكه‏ از تو حساب كشند؛ آينة دل را از شرك، نفاق و دورويى پاك كن و مگذار زنگار شرك و كفر، او را طورى بگيرد كه به آتش‏هاى آن عالم، پاك نگردد. نگذار نور فطرت مبدل به ظلمت كفر شود. نگذار «فِطْرَة الله الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها»2 ضايع گردد.
اين قدر خيانت مكن بر اين امانت الهى! پاك كن آينه قلب را تا نور جمال حق در او جلوه كند؛ تو را از عالم و هر چه در اوست، بى‏نياز كند و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده، تمام محبتها را بسوزاند كه همة عالم را به يك لحظة آن ندهى و چنان لذتى ببرى از ياد خدا و ذكر آن، كه تمام لذّات حيوانى را بازيچه بدانى.3

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اشاره است به آيه «يَوْمَ يَنْظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الكافِرُ يا لَيْتَنى كُنْتُ تُراباً؛ روزى كه شخص به آنچه پيش فرستاده است مى‏نگرد و كافر مى‏گويد: اى كاش خاك مى‏بودم». سوره نبأ/ 41.
2. عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: «قال النّبي صلي الله عليه و آله و سلم إنّ الملك ليصعد بعمل العبد مبتهجا به، فإذا صعد بحسناته يقول اللّه عزّ و جل اجعلوها في سجّين إنّه ليس ايّاى أراد بها». اصول كافى، ج 2، ص 294.
3. شرح چهل حديث، امام خميني(ره) ، ص 41-42.

پبه نقل از سایت mahdi313.i“r


 نظر دهید »

جامعه منتظر

07 بهمن 1391 توسط حاتم

به سوي جامعه منتظر

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ».[1]
عصر غيبت به جهت عدم ظهور وليّ خدا و اينکه آن عزيز، در پشت پرده غيبت به سر مي‌برد، عصر پر تلاطم و بحراني است؛

چرا که حقيقت زندگي انسان، به وضوح روشن نيست و انسان نمي‌تواند به خوبي سِره راه از ناسِره تشخيص دهد.
مؤمنان بايد اين عصر را در جهت زمينه سازي براي ظهور آن امام همام، مديريت نمايند و جامعه منتظر را تشکيل دهند؛ چرا که جامعه منتظر، آرمان شهر واسطه‌اي است که ما را به آرمان شهر حقيقي ظهور پيوند مي‌دهد.
آرمان شهر مهدوي و لزوم زمينه‌سازي
همه مکاتبي که ادعا مي‌کنند براي نجات انسان، طرح و برنامه‌اي دارند، آرمان شهري را به مخاطبان خود معرفي کرده‌اند؛ اما در اين بين، تنها در آرمان شهري که اسلام معرفي کرده است، ضمن پاسخ گويي به همه نيازهاي بشر، زمينه مناسب جهت تحول و ارتقاي او مهيا مي‌شود تا انسان با افق‌هاي بزرگ‌تر و زيباتري اُنس بگيرد و از «بودن» خويش، به سوي «شدن» مستمر و دائمي کوچ کند.
بديهي است کساني که به ارزش‌هاي الهي ايمان دارند، به جهت نداشتن ظرفيت و توانايي لازم نمي‌توانند آن آرمان شهر اصيل را پديد آورند؛ زيرا طبق روايات، کل علم و تماميت آن، در 27 باب نهفته است که فقط، دو باب آن در عصر غيبت ظاهر مي‌شود، اما 25 باب ديگر در عصر ظهور آشکار خواهد شد. توانايي ما متکي است بر دو باب علم (البته اگر حرکتِ به اصطلاح علمي قرن حاضر را علم مورد تأييد روايات بدانيم!) و با اين ظرفيت، نمي‌توان آرمان شهر عصر ظهور را متجلي ساخت. زيرا زيرساخت و شاکله آن جامعه با اتکا به 27 باب علم هويت مي‌يابد و اين همه در دست آن معماري است که خواهد آمد و آرمان شهر موعود را پي‌ريزي خواهد کرد و عشق و محبت، احسان و صفا، رشد و ارتقا، طراوت و شادابي و نشاط و در يک کلمه، آرامش بالنده و هويت ساز را به انسان دردمند و فقير و ناتوان معاصر هديه خواهد داد.
امّا ما بايد در عصر غيبت چه کنيم؟ جواب اين است که بايد همه در جهت ظهور آن منجي بي‌مانند، با جدّيت گام برداريم؛ چه اينکه جهان، در انتظار عدالت واقعي و جامع، و عدالت نيز در انتظار مهدي فاطمهB است و براي اينکه اين حرکت «زمينه سازي» به صورت عيني و ملموس، هويت خويش را آشکار کند، بايد جامعه آرماني را در عصر غيبت طراحي کنيم تا با بهره‌گيري از ظرفيت و توان خويش بتواند ظهورِ آن امام عزيز موعود را نزديک‌تر نمايد.
تشکيل جامعه منتظر بر اساس فرهنگ انتظار
جامعه آرماني عصر غيبت، جامعه‌‌اي است که تمامي تعاملات و روابط شهروندانش بر اساس فرهنگ انتظار تعريف شده است و همه، همسو و هم جهت با اين فرهنگ متعالي در جهت تحقق اهداف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي تلاش مي‌کنند و جامعه و محيط را بر اساس سلامت اصيل ارتقا مي‌دهند. در اين جامعه، دين، سکاندار کشتي زندگي انسان است و روابط انسان در قالب اخوت و برادري تعريف مي‌شود. البته اخوّت در معناي اصيل‌تري به کار مي‌رود که ملاک آن، ايمان است، نه خون و نژاد و قوميت و ناسيوناليسم. زيرا دل‌ها با يکديگر جمع شده و به سوي قرب الهي مديريت مي‌شود. توليد علم و جنبش نرم افزاري، جهت خاصي مي‌يابد و همه استعداد، توان و امکانات اين جامعه، در مسير تحقق ظهور، سازماندهي مي‌شود.
وظايف اعضاي جامعه منتظر
اعضاي اين جامعه، دو وظيفه بزرگ بر دوش دارند:
اول، خود و جامعه را در راستاي مباني امامت مديريت مي‌کنند و در جهت تثبيت هويت ديني پيش ببرند.
دوم، زمينه‌هاي لازم جهت جذب افراد براي عضويت در اين جامعه را مهيا نمايند.
پس خود سازي و ديگر سازي از مهم‌ترين وظايف آحاد و افراد اين جامعه است که بايد به صورت مستمر انجام شود تا جامعه منتظر گسترش يابد و بر فرهنگ غالب عصر غيبت چيره شود و نظام‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي غرب را ـ که زير چکمه استکبار جهاني، به حيات متعفن خويش ادامه مي‌دهند ـ تحت تأثير قرار دهد؛ نظام‌هايي که ذلت و خواري و نکبت را براي شهروندان خويش به ارمغان آورده، هويت متعالي او را به هويتي حيواني تبديل کرده و او را به استضعاف و پذيرش بي‌هويتي کشانده‌اند.
جامعه آرماني منتظر را مي‌توان «آرمان شهر واسطه» ناميد. زيرا آن، حلقه واسطه‌اي براي درک آرمان شهر عصر ظهور و جلوه‌اي از جامعه موعود است.
بايستگي تشکيل حلقه‌هاي انتظار
رسالت مؤمنان واقعي در قبال فرهنگ انتظار اين است که در جهت تحقق جامعه منتظر، فعالانه تلاش نمايند و اين پديد نمي‌آيد، مگر از طريق تأسيس جوامع کوچک در خانه، مدرسه، دانشگاه و با بهره‌گيري از حلقه‌هاي انتظار. حلقه انتظار، مجموعه‌اي است که در هر جايگاه و موقعيت و براي هر صنفي مي‌تواند اجرا شود و وظيفه‌اش تشکيل مجمعي کوچک از افرادي است که قصد دارند از فرهنگ جاري جامعه، کوچ کرده و در جهت درک يک موقعيت برتر، حرکتي را آغاز نمايند. آنها براي درک زندگي مهدوي عزم جدي دارند تا همه روابط و مناسبات خويش را در راستاي يک زندگي ايده‌آل مديريت نمايند.
بديهي است که اين حلقه‌ها براي آنکه بتوانند در محيط‌هاي گوناگون فرهنگي، علمي و اقتصادي تشکيل شوند، بايد اولاً خود را با اسلام اصيل انطباق دهند و آرام آرام، زندگي افراد خويش را در جهت درک مراتبي از عبوديت الهي و مبتني بر رضايت وليّ و حجت خدا پيش ببرند؛ ثانياً در جهت حرکت به سوي «آرمان شهر واسطه» حرکت نمايند و ثالثاً از طريق شناسايي و جذب افراد توانمند در عرصه‌هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، اقدامات بايسته و شايسته را انجام دهند.
حلقه‌هاي مهدوي، خود مي‌تواند به عنوان حلقه واسطه، نقش زمينه سازي براي تحقق جامعه منتظر را ايفا نمايند.
تشکيل جامعه منتظر، فلسفه انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران در جهت تأسيس آرمان شهر واسطه در زمان غيبت، شکل گرفت تا از تمامي ظرفيت جامعه براي تحقق آن دولت کريمه بهره‌مند شود. اگر امام راحل، بارها در فرمايشات خويش به اين مسئله اشاره مي‌کردند که بايد در مسير رضايت امام زمان عليه السلام گام برداريم و يا مقام معظم رهبري، در ضمن طرح مراحل تحقق امت اسلامي، بعد از مراحلي چون تحقق انقلاب اسلامي، نظام اسلامي دولت اسلامي، به تحقق جامعه اسلامي و در نهايت امت اسلامي اشاره دارند، در حقيقت به همان چيزي اشاره کرده‌اند که ما با عنوان «جامعه منتظر» از آن نام مي‌بريم.
بنابراين، رسالت تمامي مسلمانان در عصر غيبت، تأسيس آن جامعه اصيل است تا زمينه لازم جهت تعجيل در فرج حضرت را مهيا کنند، و صد البته، براي رسيدن به آن جامعه، بايد از مسيري حرکت کرد که تناسب لازم با هويت آن جامعه را داشته باشد و اين، جز از طريق تبعيت کامل از برنامه و نقشه راهي که اسلام ناب، جهت رشد انسان پيشنهاد مي‌دهد، مقدور نيست. در اين صورت است که انسان مي‌تواند ضمن ارتقاي سطح مقاومت خود در مقابل فتنه‌هاي زمانه و آلودگي‌هاي اخلاقي جهان معاصر، زمينه‌اي را در خويش مهيا کند تا به صورت مستمر و در هر موقعيتي، درجهت اصلاح و ارتقاء خويش و در راستاي ظهور حضرت ولي‌عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف تلاش بالنده و مبارکي داشته باشد.
تنها در اين شرايط است که هويت انسان معاصر و نگاه او به زندگي تغيير خواهد کرد؛ چرا که امام را در تمام هستي، مي‌بيند که سکاندار کشتي نجات انسان‌ها است و نظام آفرينش بدون او هويتي ندارد. در اين شرايط، تعامل انسان نه فقط با جامعه، که با کل هستي خواهد بود و تعادل و تعالي، نتيجه اين تعامل است.
اخوّت و همبستگي، مبناي جامعه منتظر
بديهي است روابط جامعه‌اي که هويت خويش را زير چتر اسلام و فرهنگ اهل‌بيت عليهم السلام تعريف مي‌کند، مبتني بر اخوت[2]، تعاون، همبستگي و رشد متقابل خواهد بود که ثمره آن، نزديک شدن ظهور است؛ زيرا اولاً افراد اين جامعه در ارتباط با يکديگر، اهل تواصيّ به حق و صبر[3] هستند، ثانياً زندگي آنها در دنيا و آخرت، معناي متعالي مي‌يابد و به حيات طيبه تبديل مي‌شود و ثالثاً مي‌توانند با اتکا به دو باب علم، هويت خويش را در جهت درک 27 باب علم، دوباره تعريف نمايند.
لذا جا دارد به ويژگي‌هاي اين جامعه و مهمترين آن يعني اُخوّت و برادري بيش از پيش توجه نماييم؛ چرا که شفافيت در مقصد، انگيزه راهبران طريق حقيقت را ارتقا مي‌دهد.
——————————————————————————–

[1] . سوره نحل/97.
[2] . «انّما المؤمنون اخوة».
[3] . «… و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»، سوره عصر/3.

به نقل از حجت الاسلام و المسلمين علي صدوقي

 نظر دهید »

ربیع همان بهار است

07 بهمن 1391 توسط حاتم

ربيع همان بهار است

ربيع همان بهار است، آغاز روييدن و پايان زمستان . بهار که مي‌رسد شادابي و نشاط و طراوت همه جا را فرا مي‌گيرد، باد بهاري آدمي و طبيعت را سرزنده و استعدادهاي خفته را شکوفا مي‌کند. گفت پيغمبر به اصحاب کبار

تن مپوشانيد از باد بهار
ربيع همان بهار است و پيامبر هم، رحمت بر عباد، بهار بر بلاد و مردمان.[1] بهار که آمد، ربيع الاول که آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله متولد شد، کنگره‌هاي کاخ سرد کسري شکست و آتش‌کده فارس خاموش شد. هر پيامبري که آمد برکت را به منزلگاه خود آورد (حضرت عيسي عليه السلام در گهواره فرمود: (وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ )،[2] خدا مرا هر جا که باشم ماية برکت قرار داد.) اما وقتي خاتم پيامبران و اشرف مخلوقات به زمين قدم نهاد، برکت همه جاي عالم را فرا گرفت.
بهار عالميان که مبعوث شد، آغاز روييدن شد (رُشداً)[3] و پايان زمستان گمراهي‌ها (وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا)[4] ؛ بر لبه پرتگاه آتش بوديد، خدا شما را به وسيله دين نجات داد). پيامبران مظاهر اسماء الهي‌اند و پيامبر خاتم، برترين مخلوق خدا و برترين مظهر اسم خدا است که (رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ)[5] است.
پيامبر صلي الله عليه و آله با نسيم‌هاي خوش دعوت خويش، آمد تا به آدمي حيات بخشد (دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ)[6] و استعدادهاي خفته را شکوفا سازد؛ آدمي را از حضيض ذلت به اوج عزت برساند و او را از خشونت، بيابان گردي و وحشي‌گري، به سلوک و ايثار و عبوديت و عرفان رساند.
ربيع همان بهار است و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، همان ربيع و بهار مردمان و خرّمي دوران. آن روز که متولد شد با خود برکت آورد و آن روز که با ظهورش رخ مي‌نمايد، اوج روييدن است به گستره تمام عالم؛ هم او که با عدالت و مهرباني‌اش، ظلم و بيداد بر باد مي‌رود و حقيقت رحمتٌ للعالمينِ نبوي به وسيله حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف عالم گير مي‌شود، اينجاست که مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را رحمت پر وسعت خدايي (رَحمتُ‌‌الله الواسعة) گويند، چون اوست که آرزوها و اهداف تمام پيامبران و اولياء را با تمام ابعادش در جهان به ظهور مي‌رساند.
با آمدن نهم ربيع الاول، اگرچه حزن شهادت پدر، امام يازدهم رنج کمي نبود و درد و اندوه مظلوميت او جانکاه، اما چون آخرين وصي به امامت رسيد، ولايت جديدي رخ نمود و امامت آخرين وصي که مژده آمدن و ظهورش، بارها بر زبان مقدس پيامبر عليه السلام و يکا‌يک ائمه عليهم السلام مطرح شده بود، بر شادماني ملائک و اهل معرفت فزود.
اينجاست که اهل زمين و زمان و آنان که از معرفت بهره‌اي برده‌اند؛ به قدر بهره‌ خود با او عهد مي‌بندند و با جانان به جان بيعت مي‌کنند.
شيريني عدالت علوي، به وسيلة او چون نسيمي به درون خانه‌‌ها ره مي‌يابد و طراوت علم پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و يکا‌يک ائمه عليهم السلام چون صادق آل محمد عليه السلام و عالم آل محمد عليه السلام و بيست و هفت شعبه علم، به وسيله او رخ مي‌نمايد.
ربيع همان بهار است که حتماً خواهد آمد؛ سردي زمستان، هيچ وقت ترا از آمدن بهار مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نا اميد نکند زيرا فقط نادانان با ديدن برف و سرما مي‌پندارند که بهار نمي‌آيد، آنان که به خاطر لجبازي با پرستوها و چلچله‌ها، تمام وعده‌هاي الهي را انکار مي‌کنند و خود را نسبت به وعده‌ الهي[7] به غفلت مي‌زنند.[8]
براي آمدن بهار بايد مهيا بود. بهار را شما نمي‌آوريد ولي تسلط و سلطه حضرت مهدي صلي الله عليه و آله، زمينه ساز مي‌طلبد: «يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي سلطانه».[9] براي آنکه حضرت بتواند بهاري بودن را به عالم عرضه کند و جهان را پر از عدالت و خوبي کند، بايستي ياراني در همين فصل زمستان، خود را براي همراهي و مبارزه با بدي‌ها و سردي‌ها مهيّا کنند.

——————————————————————————–

1 . نهج‌البلاغه، خطبه 11.
2. مريم/31.
3. کهف/66.
4. آل عمران/103.
5. انبياء/ 107.
6 . انفال/ 24.
7. آيات متعددي که وعده ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، را داده‌اند؛ نظير، انبياء/105، قصص/5، نور/55 و … .
8. در طول تاريخ هميشه افرادي بوده‌اند که حق را ناديده گرفته و خود را به ناداني مي‌زدند، نظير اکبر گنجي که با لجاجت با انقلاب و ولايت فقيه، اصل مهدويت را انکار مي‌کند. گرچه سخنان واهي او نظير سخنان ديگر مغرضان، هميشه توسط عالمان و آگاهان پاسخ داده شده است و نيازي به تکرار دوباره آن نيست.
9. سنن ابن ماجة، ج9، ص519.

به نقل از سایت mahdi313.ir

 نظر دهید »

اجبار ممنوع

07 بهمن 1391 توسط حاتم


اجبار ممنوع!

تربيت صحيح فرزندان، از دغدغه‌هاي هر پدر و مادر دلسوزي مي‌باشد. يکي از راه‌هاي تربيت فرزندان، مراجعه به روش تربيتي عالمان ديني است؛ چون آنان در برخورد با اطرافيان، به مخصوص فرزندان خود، همواره دستورات ديني را در نظر مي‌گرفتند

و بر اساس دستورات دين اسلام، کانون خانوادة خود را گرم نگه مي‌داشتند. در ساية اين سيرة تربيتي، فرزندان در فضايي سرشار از عاطفه و محبت و احترام متقابل پرورش مي‌يافتند. طبيعي است که در چنين خانواده‌اي زمينه‌هاي رشد و نمو نسل منتظر بيشتر نمود پيدا مي‌کند. با مراجعه به نحوة برخورد علما با فرزندان خود، مي‌توان الگوي يک زندگي را ترسيم نمود که مورد رضايت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌باشد.
امانت خدا
در رفتار علامه طباطبايي رحمه الله با دخترهايش احترام و محبت بيشتري مشاهده مي‌‌شد. ايشان مي‌فرمودند: «به اين‌ها بايد محبت بيشتري شود، تا در زندگي آينده با نشاط باشند و بتوانند همسري خوب و مادري شايسته باشند». حتي نام دختران را با پسوند«سادات» صدا مي‌‌کرد و مي‌فرمود: «احترام دختر، مخصوصاً سيده، بايد حفظ شود.» همسرش عقيده داشت که دختر بايد در خانه کار کند؛ ولي علامه مي‌‌فرمودند: «به آنها فشار نياور، آنها اکنون بايد آرامش داشته باشند و هنوز موقع کارکردنشان فرا نرسيده است.»
دختر علامه رحمه الله نقل مي‌کند: «بعضي مواقع غذايي درست مي‌کرديم که کمي خراب مي‌شد، پدرم اصلاً به روي خودش نمي‌آورد و خيلي هم تعريف مي‌‌کرد. مادرم مي‌‌گفت: به اين ترتيب، اين دخترها در کدام خانه مي‌‌توانند زندگي کنند؟ پدرم مي‌فرمودند: اين‌ها امانت خدا هستند، هر چه آدم به اين‌ها احترام بگذارد، خدا و پيغمبر خوشحال مي‌‌شوند.» تربيت ما فقط در هنگام کودکي صورت نگرفت. من پس از ازدواج نيز هميشه از راهنمايي پدرم بهره‌مند مي‌‌شدم. مثلاً اوايل ازدواج هر وقت به خانة پدرم مي‌‌رفتم، عوض اين‌که بپرسند وضعيت زندگيت چطور است؟ فقط سفارش مي‌‌کردند: «مبادا کاري کني که موجبات ناراحتي مادر شوهرت را فراهم کني که خدا از تو نمي‌گذرد».[1]

من چي بگم؟!
يکي از فرزندان شهيد دستغيب نقل مي‌‌کند: « هنگامي که خواهرم مي‌‌خواست ازدواج کند، چهارده ساله بود. پدرم او را صدا زد و با او حرف زد. به او گفت: ببين دختر جان، آقاي … را من از بچگي مي‌‌شناسم، فرد لايقي است. اين آقا از کوچکي نمازش ترک نشده. من نظرم اين است که شما در صورت ازدواج با ايشان سعادتمند مي‌‌شويد. نظر خودت چيست؟ خواهرم گفت: هر چه شما بگوييد آقا جان! و آقا گفته بود: « شما مي‌‌خواهيد زندگي کنيد، من‌ چي ‌بگم؟!»[2]

سليقة شما چيست؟
دختر شهيد بهشتي نقل مي‌‌کند: براي من خواستگارهاي متعددي مي‌‌آمد. بين آنها افراد مؤمن وگاه پولدار هم بودند، ولي من همه را رد مي‌کردم. يک روز پدرم که اهل استدلال و منطق بودند و در رفتارشان جنبه دستور دادن نبود، به من گفت: «دخترم! اين که نمي‌شود، شما همة کساني را که آمده‌اند، رد کرده‌اي. در ميان آنها انسان‌هاي خوبي هم بوده‌اند، پس سليقۀ شما چيست؟» گفتم: « من مي‌‌خواهم درس بخوانم و به دانشگاه بروم. ايشان به شدت استقبال کردند و گفتم من به کسي اهميت مي‌‌دهم که بشود در زندگي با او، دو کلمه حرف حساب زد و به تفاهم رسيد. گفتند: «آفرين به دخترم که مي‌‌خواهد تحصيلا‌تش را ادامه بدهد.» پرسيدند: «حالا از چه قشري؟» گفتم: «معمولاً اين افراد از قشر فرهنگي هستند.» تا اينکه به آقاي اژه‌اي که طلبه‌اي جوان و معلم بود، جواب مثبت دادم. ايشان هم سختي‌هاي زندگي طلبگي را براي من بازگو کردند و من همة آن شرايط را پذيرفتم.[3]
براي ما چاي مي‌‌ريختند
خانم فاطمه اشراقي مي‌‌گويد: «امام براي فرزندانش احترام خاصي قائل بودند و بسيار خوش رو و با متانت با آنها رفتار مي‌‌کردند. گاهي اوقات بدون آنکه چيزي به ما بگويند، به بهانه‌اي به آشپزخانه مي‌‌رفتند و براي ما ‌چاي مي‌‌ريختند. البته ما از اين رفتار ايشان احساس شرمندگي مي‌‌کرديم. ولي امام با اين کارها کمال مهمان نوازي و در حقيقت بهترين رفتار را نسبت به فرزندان خود نشان مي‌‌دادند. حالا وقتي به ياد آن روزها مي‌‌افتم، تمام وجودم از اين افتادگي امام رحمه الله به درد مي‌‌آيد.»[4]
داخل حياط، راديو گوش مي‌‌کنند
خانم زهرا مصطفوي مي‌‌گويد: «امام با رفتارش نصيحت مي‌کردند. مثلاً وقتي ايشان به راديو گوش مي‌‌کردند و ما با همديگر در حضورشان صحبت مي‌‌کرديم. امام بلند مي‌‌شدند و توي حياط مي‌رفتند و آنجا راديو گوش مي‌کردند؛ و به ما نمي‌‌گفتند از اتاق من بيرون برويد، بلکه خودشان راديو را بر مي‌داشتند و از اتاق بيرون مي‌رفتند و داخل حياط راديو گوش مي‌دادند.»[5]
اين هفته کجا برويم بهتر است؟
دختر شهيد بهشتي مي‌‌گويد: زندگي در يک آپارتمان در آلمان، خيلي يکنواخت و خسته کننده بود؛ به ويژه براي ما که فرزندان خردسال بوديم و از ايران با آن همه آشناياني که داشتيم، وارد محيط غربت شده بوديم. پدرم براي جبران اين مسئله، معمولاً آخر هفته، ما را به اطراف هامبورگ براي تفريح و استراحت مي‌‌برد. نکته جالب اينجا بود که حتماً قبل از اين مسافرت‌هاي کوتاه از همة ما سؤال مي‌‌کردند: «بچه ها اين هفته کجا برويم بهتر است؟» وقتي نظر ما را مي‌‌گرفتند، حرکت مي‌‌کرديم. با اين روش حتي برادر چند ساله‌ام‌ هم احساس مي‌‌کرد که نظرش در خانه مهم است و به حساب مي‌‌آيد.

——————————————————————————–
[1]. جرعه‌هاي جانبخش، ص 393.
[2]. گلشن ابرار، ج 2، ص 878.
[3]. سيرۀ شهيد بهشتي ص 79.
[4]. برداشتها‌يي از سيرۀ امام خميني، ج 1، ص 19.
[5]. مهر و قهر، ص38.

به نقل از سایت mahdi313.ir

 

 نظر دهید »

پيامبر«صلی الله علیه و آله» ؛ گمشدة جان انسان‌ها

06 بهمن 1391 توسط حاتم

پيامبر«صلی الله علیه و آله» ؛ گمشدة جان انسان‌ها

هركس كه پيامبر«صلی الله علیه و آله» را بخواهد و نظر به آن حضرت بكند، حضرت را مي‌يابد چون حقيقت وجود مقدس پيامبر«صلی الله علیه و آله» در جان هر انساني کاشته شده است و در واقع با توجه به پيامبر و فضائل آن حضرت يک نحوه يادآوري براي ما پيش مي‌آيد. به گفتة حافظ:

آشنايي نه غريب است که دل‌سوز من است …              چون‌من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت

 

عمده آن است که متوجه باشيم تا پاي خودبيني‌ها و منيت‌ها در ميان است آن آشناي جان ظاهر نمي‌شود، ولي اگر به جاي نظر به خود، نظر را متوجه وجود نوري پيامبر«صلی الله علیه و آله» کرديم و موجب جلب نظر مبارک آن حضرت شديم، نظر مبارک پيامبر«صلی الله علیه و آله» به جان هر انسان موجب به خودآمدن او خواهد شد. نظركردن آن حضرت به جان هرکس يعني بازگشت شرافت به انسان و اين‌که او وارد عالم صداقت‌ گردد، زيرا با توجه به فطرت نوراني هر انساني اگر جان انسان در تصرف آن شريف قرار گرفت، شريف مي‌شود و اگر در تصرف قدرت محمدي«صلی الله علیه و آله» قرار گرفت، قدرت تسلط بر نفس امّاره را مي‌يابد و عملاً به گمشدة خود دست‌رسي پيدا مي‌کند. كافي است كه حضرت را بخواهي و به او نظر كني، آنگاه او نظر به تو مي‌كند و با نظر مبارک او خود را مي‌يابي.

 

در چمن باد بهاري ز کنار گل و سرو                                  به هواداري آن عارض و قامت برخاست

 

جايگاه زن در منظر پيامبر«صلی الله علیه و آله»

روش پيامبر«صلی الله علیه و آله» در قبال غذا و خواب «قناعت» است و شيوه ايشان در برابر زنان «كرامت» است، همان نگاهي كه خدا به انسان‌ها دارد، پيامبر«صلی الله علیه و آله» هم همان نگاه را دارند. شيطان و انسان‌هاي شيطاني بر زنان نظري پست دارند و برعكسِ نظر آن‌ها؛ نظر پيامبر«صلی الله علیه و آله» است، که نظر خاصي بر نساء دارند. اين نظر همان نظر كريمانه‌اي است كه خداوند بر همة انسان‌ها دارد، محترم‌شمردن آن نوع از انسان كه مادر همة انسان‌ها است، انساني از جنس زن. زن به اين اعتبار تشابه به حق دارد، خداوند از يك زاويه منشأ عالم و امّ هستي است، پيامبر«صلی الله علیه و آله» نيز از زاوية ديگري انگيزة خلقت عالم و امّ هستي مي‌باشد و زنان هم از نظر مسير خلقت انسان‌ها ظهور امّيت‌ الهي در هستي‌ مي‌باشند، همة انسان‌ها از زنان هستند و كرامت انسان به كرامت زنان است. از اين‌جاست كه مي‌بينيد پيامبر«صلی الله علیه و آله» مي‌فرمايند: «حُبِّبَ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا ثَلَاثٌ ،النِّسَاءُ وَ الطِّيبُ وَ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ»[1]

 

براي من پسنديده شده از دنيا سه چيز: زنان، و بوي خوش، و نور چشم من در نماز است». اين نگاه کجا و نگاه آلودة امروز دنيا به زنان کجا؟ به اسم احترام به زنان آن‌ها را بازي مي‌دهند و هستة توحيدي خانواده را مضمحل مي‌کنند، تا ديگر نه زن، زن باشد و نه مرد، مرد. در حالي که تمام دستورات اسلام در مورد زنان در راستاي حفظ کرامت آنان است.[2]

 

قلبتان را در معرض شوق به پيامبر«صلی الله علیه و آله» قرار بدهيد، مثل چشمي است كه در معرض نور قرار داده‌ايد، ديگر لازم نيست به نور بگوييد كه بدرخشد، چراكه جنس نور، درخشيدن است. پيامبر«صلی الله علیه و آله» مقام «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاك»[3] است، و خداوند به آن حضرت خطاب فرمود: اگر تو نبودي، افلاک را نمي‌آفريدم؛ به اين معني که خداوند در خلقت عالم نظر به نور پيامبر«صلی الله علیه و آله» داشت و بر اساس ظهور مقدس او عالم ايجاد شد تا بستر ظهور نور رسول خدا«صلی الله علیه و آله» باشد، لذا نور وجود مقدس حضرت است که به تمام موجودات معني مي‌دهد و جايگاه هرچيزي را تعيين مي‌کند. در تجربه نيز مشخص شده هر اندازه که انسان‌ها از آن حضرت فاصله بگيرند گرفتار پوچي و افسردگي و بي‌هويتي مي‌شوند، و عملاً معني خود را گم مي‌کنند. حال اگر به مقام رسول خدا«صلی الله علیه و آله» نظر كنيد، بر جانتان نور مي‌افشاند و راه رسيدن به نقطة کمال را مي‌نماياند و رعايت شريعت محمدي«صلی الله علیه و آله» وسيلة جذب آن نور مبارک است. شريعت اسلام آمده است تا ما را به مقام تعادل اَحديِ محمّدي«صلی الله علیه و آله» نزديك كند و از اين طريق به همة زندگي ما معني ببخشد.

 

شريعت اسلام را بايد با اين منظر نگاه کرد تا علاوه بر تخلق به فضائل آن حضرت به قلبشان نيز نزديک شويم و به زندگي خود و به فلسفة وجودي عالم معني ببخشيم، به‌خصوص در زماني که جهان از پوچي و بي‌معنايي در رنج است.

 

چون در هنگام ذکر صلوات لازم است ذات مقدس رسول‌خدا«صلی الله علیه و آله» و اهل بيت طاهرينش«علیهم السلام» را مدّ نظر داشته باشيم، بدان‌جهت با نقل روايتي در اوصاف آن حضرت، بحث خود را تمام مي‌کنيم و سپس به پرسش‌هايي که عزيزان فرموده‌اند، مي‌پردازيم.

چگونگي راه‌رفتن و نظرکردن حضرت«صلی الله علیه و آله»

 

إِذَا زَالَ زَالَ تَقَلُّعاً يَخْطُو تَكَفِّياً وَ يَمْشِي هَوْناً ذَرِيعَ الْمِشْيَةِ إِذَا مَشَي كَأَنَّمَا يَنْحَطُّ مِنْ صَبَبٍ وَ إِذَا الْتَفَتَ الْتَفَتَ جَمِيعاً خَافِضَ الطَّرْفِ نَظَرُهُ إِلَي الْأَرْضِ أَطْوَلُ مِنْ نَظَرِهِ إِلَي السَّمَاءِ جُلُّ نَظَرِهِ الْمُلَاحَظَةُ يَبْدُرُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ.

وقتي به حركت درمي‏آمدند با قدرت قدم بر مي‌داشتند، در حال حركت كمي متمايل حركت مي‏كردند، با وقار و سريع راه مي‏رفتند، گويا در سرازيري به سمت پايين در حركتند، هنگامي كه به چپ و راست رو مي‌كردند با تمام بدن به آن سو رو مي‌كردند، چشمانشان به زير افتاده بود و نگاهشان به زمين طولاني‏تر از نگاهشان به آسمان بود، معمولا خيره خيره نگاه نمي‌كردند، به هر كس مي‌رسيدند، سلام مي‌كردند.

 

چگونگي برخورد آن حضرت«صلی الله علیه و آله»

قَالَ قُلْتُ صِفْ لِي مَنْطِقَهُ فَقَالَ كَانَ «صلی الله علیه و آله» مُتَوَاصِلَ الْأَحْزَانِ دَائِمَ الْفِكْرَةِ لَيْسَتْ لَهُ رَاحَةٌ وَ لَا يَتَكَلَّمُ فِي غَيْرِ حَاجَةٍ يَفْتَتِحُ الْكَلَامَ وَ يَخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ يَتَكَلَّمُ بِجَوَامِعِ الْكَلِمِ فَصْلًا لَا فُضُولَ فِيهِ وَ لَا تَقْصِيرَ دَمِثاً لَيْسَ بِالْجَافِي وَ لَا بِالْمَهِينِ تَعْظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ وَ إِنْ دَقَّتْ لَا يَذُمُّ مِنْهَا شَيْئاً غَيْرَ أَنَّهُ كَانَ لَا يَذُمُّ ذَوَّاقاً وَ لَا يَمْدَحُهُ وَ لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْيَا وَ مَا كَانَ لَهَا فَإِذَا تُعُوطِيَ الْحَقُّ لَمْ يَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَيْ‏ءٌ حَتَّي يُنْتَصَرَ لَهُ وَ إِذَا أَشَارَ أَشَارَ بِكَفِّهِ كُلِّهَا وَ إِذَا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا وَ إِذَا تَحَدَّثَ قَارَبَ يَدَهُ الْيُمْنَي مِنَ الْيُسْرَي فَضَرَبَ بِإِبْهَامِهِ الْيُمْنَي رَاحَةَ الْيُسْرَي وَ إِذَا غَضِبَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ وَ أَشَاحَ وَ إِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْكِهِ التَّبَسُّمُ يَفْتَرُّ عَنْ مِثْلِ حَبِّ الْغَمَامِ.

 

امام حسن «علیه السلام» در ادامه مي‌فرمايند: به او گفتم؛ گفتار آن حضرت را برايم وصف كن. گفت:

 

آن حضرت پيوسته محزون و هميشه در فكر بودند، آسايش و راحتي نداشتند، در جايي كه نياز نبود سخن نمي‏گفتند. گفتارشان سنجيده و كامل بود، نه زياده سخن مي‌گفتند و نه كم، كلامشان متين بود، زشت و سبك صحبت نمي‌كردند، نعمت و محبّت ديگران هر چند كم، در نظرشان بزرگ بود و چيزي از آن را مذمّت نمي‌كردند، از طعم غذا، نه تعريف مي‌كردند و نه اظهار ناراحتي مي‌كردند، دنيا آن حضرت را عصباني نمي‌كرد، و وقتي پاي حقّ در ميان بود كسي ايشان را نمي‏شناخت و چيزي در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا اين‌كه حقّ را پيروز گردانند، براي اشاره‌كردن با تمام دست اشاره مي‌كردند و در هنگام تعجّب دست خود را برمي‌گرداندند، و در هنگام صحبت دست راست را به دست چپ نزديك كرده و با شست راست خود به كف دست چپ مي‌زدند، و در هنگام غضب چهره خود را با ناراحتي برمي‌گرداندند، و در هنگام خوشحالي، چشم به زير مي‏انداختند، بيشتر خنده‏شان تبسّم بود، بسيار زيبا لبخند مي‌زدند و در هنگام خنده دندان‌هاي سفيدشان هويدا مي‌شد.

 

قَالَ الْحَسَنُ «علیه السلام» فَكَتَمْتُ هَذَا الْخَبَرَ عَنِ الْحُسَيْنِ «علیه السلام» زَمَاناً ثُمَّ حَدَّثْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِي إِلَيْهِ وَ سَأَلَهُ عَمَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ مَدْخَلِ النَّبِيِّ«صلی الله علیه و آله» وَ مَخْرَجِهِ وَ مَجْلِسِهِ وَ شَكْلِهِ فَلَمْ يَدَعْ مِنْهُ شَيْئاً.

 

امام حسن«علیه السلام» فرمودند: اين حديث را مدّتي از حسين«علیه السلام» پنهان داشتم، سپس به او گفتم و ديدم قبل از من او از جندبن‌ابي‌هاله سؤال كرده است، و نيز متوجّه شدم آن بزرگوار از پدر خويش در باره ورود و خروج و نشستن و شكل و سيماي آن حضرت سؤال‏ كرده و چيزي باقي نگذارده بود.

 

وضع حضرت«صلی الله علیه و آله» در خانه

قَالَ الْحُسَيْنُ «علیه السلام» سَأَلْتُ أَبِي«علیه السلام» عَنْ مَدْخَلِ رَسُولِ اللَّهِ«صلی الله علیه و آله» فَقَالَ كَانَ دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُوناً لَهُ فِي ذَلِكَ فَإِذَا أَوَي إِلَي مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءاً لِلَّهِ تَعَالَي وَ جُزْءاً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ فَيَرُدُّ ذَلِكَ بِالْخَاصَّةِ عَلَي الْعَامَّةِ وَ لَا يَدَّخِرُ عَنْهُمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ كَانَ مِنْ سِيرَتِهِ فِي جُزْءِ الْأُمَّةِ إِيثَارُ أَهْلِ الْفَضْلِ بِإِذْنِهِ وَ قَسَّمَهُ عَلَي قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِي الدِّينِ فَمِنْهُمْ ذُو الْحَاجَةِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَاجَتَيْنِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَوَائِجِ فَيَتَشَاغَلُ وَ يَشْغَلُهُمْ فِيمَا أَصْلَحَهُمْ وَ أَصْلَحَ الْأُمَّةَ مِنْ مَسْأَلَتِهِ عَنْهُمْ وَ إِخْبَارِهِمْ‏ بِالَّذِي يَنْبَغِي وَ يَقُولُ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ وَ أَبْلِغُونِي حَاجَةَ مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَي إِبْلَاغِ حَاجَتِهِ فَإِنَّهُ مَنْ أَبْلَغَ سُلْطَاناً حَاجَةَ مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَي إِبْلَاغِهَا ثَبَّتَ اللَّهُ قَدَمَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يَذْكُرُ عِنْدَهُ إِلَّا ذَلِكَ وَ لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ غَيْرِهِ يَدْخُلُونَ رُوَّاداً وَ لَا يَفْتَرِقُونَ إِلَّا عَنْ ذَوَاقٍ وَ يَخْرُجُونَ أَدِلَّةً فُقَهَاءَ.

 

امام حسين «علیه السلام» فرمودند: از پدرم «علیه السلام» در باره نحوة ورود حضرت رسول«صلی الله علیه و آله» سؤال كردم، پدرم فرمودند:

در موقع ورود آن حضرت به خانة خود از کسي اذن حاصل نمي‌نمود، وليکن در موقع ورود به خانة غير خود اذن مي‌گرفت. وقتي به منزل مي‌رفتند وقت خود را سه قسمت مي‌كردند، يك قسمت براي خداوندY و يك قسمت براي خانواده و يك قسمت نيز براي خود، سپس قسمت خود را بين خود و مردم تقسيم مي‌كردند، و اوّل خواصّ وارد مي‏شدند و پس از آن ساير مردم و چيزي از آن را نسبت به ايشان دريغ نمي‏فرمود، و در مورد قسمت امّت، روش آن بزرگوار اين‌گونه بود كه اهل فضل را با اجازه‌دادن به آن‌ها به اندازه فضلشان در دين، بر ديگران ترجيح مي‏دادند.

 

بعضي از آنان، يك حاجت داشتند، بعضي دو حاجت و بعضي بيشتر، پس به آن‌ها مي‏پرداختند و آنان را نيز- به آنچه كه باعث اصلاحشان و اصلاح امّت بود، از جمله با جوياشدن از احوالشان و نيز گفتن مطالب لازم- مشغول مي‌كردند. و مي‌فرمودند: افراد حاضر به افراد غائب ابلاغ كنند و هر كس به من‏ دسترسي ندارد، حاجتش را به من برسانيد، زيرا هر كس نياز نيازمندي را كه خود قادر نيست نياز خود را به حاكم برساند، در نزد حاكم مطرح نمايد، خداوند او را در قيامت ثابت قدم خواهد فرمود.

 

در نزد آن حضرت فقط همين مطالب مطرح مي‌شد و از هيچ كس چيزي جز اين‌ها قبول نمي‌فرمود، مردم بر حضرتش وارد مي‌شدند و با دست پر و دين‏شناس و قادر به هدايت ديگران خارج مي‏شدند.

 

وضع حضرت«صلی الله علیه و آله» در بيرون خانه

فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَخْرَجِ رَسُولِ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» كَيْفَ كَانَ يَصْنَعُ فِيهِ فَقَالَ كَانَ رَسُولُ‌اللهِ«صلی الله علیه و آله» يَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلَّا عَمَّا يَعْنِيهِ وَ يُؤْلِفُهُمْ وَ لَا يُنَفِّرُهُمْ وَ يُكْرِمُ كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ وَ يُوَلِّيهِ عَلَيْهِمْ وَ يُحَذِّرُ النَّاسَ وَ يَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَطْوِيَ عَنْ أَحَدٍ بِشْرَهُ وَ لَا خُلُقَهُ وَ يَتَفَقَّدُ أَصْحَابَهُ وَ يَسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِي النَّاسِ وَ يُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ يُقَوِّيهِ وَ يُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَ يُوهِنُهُ مُعْتَدِلَ الْأَمْرِ غَيْرَ مُخْتَلِفٍ لَا يَغْفُلُ مَخَافَةَ أَنْ يَغْفُلُوا أَوْ يَمِيلُوا وَ لَا يَقْصُرُ عَنِ الْحَقِّ وَ لَا يَجُوزُهُ الَّذِينَ يَلُونَهُ مِنَ النَّاسِ خِيَارُهُمْ أَفْضَلُهُمْ عِنْدَهُ وَ أَعَمُّهُمْ نَصِيحَةً لِلْمُسْلِمِينَ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَهُ مَنْزِلَةً أَحْسَنُهُمْ مُوَاسَاةً وَ مُوَازَرَةً.

 

حضرت فرمودند: در باره خروج رسول اكرم «صلی الله علیه و آله» و اين‌كه پس از خارج شدن چه مي‌كردند، از پدرم سؤال كردم. فرمودند:

رسول اكرم «صلی الله علیه و آله» زبان خود را، جز در مواردي كه به ايشان مربوط مي‌شد، حفظ مي‌كردند، در ميان مردم تحبيب قلوب مي‌كردند و آنان را از خود نمي‏راندند، كريم و بزرگ هر قومي را رئيس آنان قرار مي‌دادند، از مردم بر حذر بودند بدون اين‌كه خوشرويي خود را از آنان دريغ كنند، از اصحاب خود سراغ مي‌گرفتند و تفقّد مي‏فرمودند و از مردم در مورد مسائلي كه بين خود مردم بود سؤال مي‌كردند، بدون افراط و تفريط، نيكي را تحسين و تأييد، و بدي را تقبيح و بي‏ارزش مي‌كردند. ميانه‏رو و يكسان بودند، هيچ گاه غفلت نمي‌كردند مبادا كه مردم غفلت كنند يا خسته‏ شوند، در حقّ كوتاهي نمي‌كردند، و از حقّ تجاوز نمي‌كردند، و اطرافيان حضرتش از بهترين مسلمانان خيّر بودند، و برتر و بالاتر از همه نزد آن حضرت کسي بود كه خيرش به همه مي‌رسيد، و هركس نسبت به ديگران بهتر همدردي و كمك مي‌كرد نزد آن حضرت مقام و منزلتي بزرگ‌تر داشت.

 

چگونگي مجلس حضرت«صلی الله علیه و آله»

 

قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ فَقَالَ كَانَ«صلی الله علیه و آله» لَا يَجْلِسُ وَ لَا يَقُومُ إِلَّا عَلَي ذِكْرٍ وَ لَا يُوطِنُ الْأَمَاكِنَ وَ يَنْهَي عَنْ إِيطَانِهَا وَ إِذَا انْتَهَي إِلَي قَوْمٍ جَلَسَ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِسُ وَ يَأْمُرُ بِذَلِكَ وَ يُعْطِي كُلَّ جُلَسَائِهِ نَصِيبَهُ حَتَّي لَا يَحْسَبُ أَحَدٌ مِنْ جُلَسَائِهِ أَنَّ أَحَداً أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْهُ مَنْ جَالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِفَ عَنْهُ مَنْ سَأَلَهُ حَاجَةً لَمْ يَرْجِعْ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ قَدْ وَسِعَ النَّاسَ مِنْهُ خُلُقُهُ وَ صَارَ لَهُمْ أَباً رَحِيماً وَ صَارُوا عِنْدَهُ فِي الْحَقِّ سَوَاءً مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَيَاءٍ وَ صِدْقٍ وَ أَمَانَةٍ لَا تُرْفَعُ فِيهِ الْأَصْوَاتُ وَ لَا تُؤْبَنُ فِيهِ الْحُرَمُ وَ لَا تُثْنَي فَلَتَاتُهُ مُتَعَادِلِينَ مُتَوَاصِلِينَ فِيهِ بِالتَّقْوَي مُتَوَاضِعِينَ يُوَقِّرُونَ الْكَبِيرَ وَ يَرْحَمُونَ الصَّغِيرَ وَ يُؤْثِرُونَ ذَا الْحَاجَةِ وَ يَحْفَظُونَ الْغَرِيبَ.

 

امام حسين «علیه السلام» فرمودند: در مورد نشستن حضرت سؤال كردم؟ فرمود:

در نشستن و برخاستن به ذكر مشغول بودند، در اماكن عمومي اقامت نمي‌كردند و از اين كار نهي مي‌فرمودند، هر وقت به مجلسي وارد مي‏شدند، در آخر مجلس مي‏نشستند و همواره به اين كار دستور مي‏دادند، با همنشينان خود يكسان برخورد مي‌فرمود تا كسي گمان نبرد كه ديگري نزد آن حضرت گرامي‏تر است، هركس با آن حضرت همنشين مي‏شد حضرت در مقابل او آن قدر صبر مي‌كردند كه اوّل خود او بلند شود و مجلس را ترك كند، هركس از آن حضرت حاجتي مي‌خواست يا با دست پر برمي‌گشت يا در جواب، گفتاري نرم و ملايم دريافت مي‌كرد، خلق و خوي ايشان شامل حال همه بود، براي مردم همچون پدري مهربان بودند، در مورد حقّ، همه در مقابل ايشان يكسان بودند، مجلس ايشان، مجلس حلم، حياء، صداقت و امانت بود، صدا در آنجا بلند نمي‌شد و از نواميس و احترامات افراد هتك حرمت نمي‏گرديد و لغزش كسي بازگو نمي‌شد، همه از روي تقوي با هم برابر و به هم پيوسته و متواضع بودند، افراد بزرگ‌تر را احترام مي‏كردند و به اطفال مهرباني مي‏نمودند و افراد حاجتمند را بر خود ترجيح داده و افراد غريب را پناه مي‏دادند.

 

وضع حضرت«صلی الله علیه و آله» با هم‌نشينان

 

فَقُلْتُ كَيْفَ كَانَ سِيرَتُهُ فِي جُلَسَائِهِ فَقَالَ كَانَ دَائِمَ الْبِشْرِ سَهْلَ الْخُلُقِ لَيِّنَ الْجَانِبِ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا صَخَّابٍ وَ لَا فَحَّاشٍ وَ لَا عَيَّابٍ وَ لَا مَزَّاحٍ وَ لَا مَدَّاحٍ يَتَغَافَلُ عَمَّا لَا يَشْتَهِي فَلَا يُؤْيِسُ‏ مِنْهُ وَ لَا يُخَيِّبُ فِيهِ مُؤَمِّلِيهِ قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلَاثٍ الْمِرَاءِ وَ الْإِكْثَارِ وَ مَا لَا يَعْنِيهِ وَ تَرَكَ النَّاسَ مِنْ ثَلَاثٍ كَانَ لَا يَذُمُّ أَحَداً وَ لَا يُعَيِّرُهُ وَ لَا يَطْلُبُ عَثَرَاتِهِ وَ لَا عَوْرَتَهُ وَ لَا يَتَكَلَّمُ إِلَّا فِيمَا رَجَا ثَوَابَهُ إِذَا تَكَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ كَأَنَّمَا عَلَي رُءُوسِهِمُ الطَّيْرُ وَ إِذَا سَكَتَ تَكَلَّمُوا وَ لَا يَتَنَازَعُونَ عِنْدَهُ الْحَدِيثَ وَ إِذَا تَكَلَّمَ عِنْدَهُ أَحَدٌ أَنْصَتُوا لَهُ حَتَّي يَفْرُغَ مِنْ حَدِيثِهِ يَضْحَكُ مِمَّا يَضْحَكُونَ مِنْهُ وَ يَتَعَجَّبُ مِمَّا يَتَعَجَّبُونَ مِنْهُ وَ يَصْبِرُ لِلْغَرِيبِ عَلَي الْجَفْوَةِ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ الْمَنْطِقِ حَتَّي إِنْ كَانَ أَصْحَابُهُ لَيَسْتَجْلِبُونَهُمْ وَ يَقُولُ إِذَا رَأَيْتُمْ طَالِبَ حَاجَةٍ يَطْلُبُهَا فَارْفِدُوهُ وَ لَا يَقْبَلُ الثَّنَاءَ إِلَّا مِنْ مُكَافِئٍ وَ لَا يَقْطَعُ عَلَي أَحَدٍ كَلَامَهُ حَتَّي يَجُوزَهُ فَيَقْطَعَهُ بِنَهْيٍ أَوْ قِيَامٍ.

 

پرسيدم: رفتارشان با همنشينان خود چگونه بود؟ فرمودند:

دائما خوشرو و ملايم و خوش‌برخورد بودند. سخت‏گير و خشن، داد و فرياد كن و بد زبان نبودند، نه عيب‌جوئي مي‏كردند و نه حمد و ثناي كسي را مي‏گفتند، در مقابل آنچه كه دوست نمي‏داشتند، خود را به غفلت مي‌زدند و به روي خود نمي‏آوردند، كسي از ايشان نااميد نمي‌شد و آرزومندانشان محروم نمي‏شدند. سه كار را كنار گذاشته بودند:

 

«مراء و مجادله»، «پرحرفي» و «گفتن حرف‌هاي بيهوده و آنچه به ايشان مربوط نمي‏شد». و سه كار را در مورد مردم انجام نمي‏دادند: «كسي را مذمّت و تقبيح نمي‌كردند»، «لغزش‌ها و مسائل پنهاني افراد را دنبال نمي‏كردند» و «هيچ‌وقت حرفي نمي‌زدند مگر جايي كه اميد ثواب داشتند». وقتي صحبت مي‌كردند همه ساكت بودند و كسي كوچك‌ترين حركتي نمي‌كرد و هر گاه سكوت مي‌فرمود، ديگران صحبت‏ مي‌كردند. در حضور ايشان، مجال سخن گفتن را از يك ديگر نمي‌گرفتند، اگر كسي در خدمت آن حضرت صحبت مي‌كرد، بقيه سكوت مي‌كردند تا سخن او تمام شود بعد به كلام اوّلشان بر مي‌گشتند، به هر چه ديگران را مي‌خندانيد حضرت مي‌خنديد، و از هر چيز كه ديگران تعجّب مي‌كردند تعجّب مي‌فرمود، در مقابل افراد غريبي كه از روي خشونت و تندي سوال مي‌كردند و حرف مي‌زدند، حتّي اگر اصحاب آن حضرت در صدد بودند كه اين افراد را از خود برانند، حضرت مي‌فرمودند: وقتي حاجتمندي را ديديد كه در پي برآوردن نياز خويش است او را كمك كنيد و حمد و ثناي افراد ضعيف الايمان و منافق را نمي‏پذيرفتند، و كلام كسي‌را قطع نمي‌كردند مگر زماني كه خود قطع كند يا وقت بگذرد كه در اين صورت كلامش را يا با نهي كردن و يا برخاستن از مجلس قطع مي‌كردند.

 

سکوت حضرت«صلی الله علیه و آله»

 

قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ سُكُوتِ رَسُولِ اللَّهِ «صلی الله علیه و آله» فَقَالَ«علیه السلام» كَانَ سُكُوتُهُ عَلَي أَرْبَعٍ الْحِلْمِ وَ الْحَذَرِ وَ التَّقْدِيرِ وَ التَّفَكُّرِ فَأَمَّا التَّقْدِيرُ فَفِي تَسْوِيَةِ النَّظَرِ وَ الِاسْتِمَاعِ بَيْنَ النَّاسِ وَ أَمَّا تَفَكُّرُهُ فَفِيمَا يَبْقَي وَ يَفْنَي وَ جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِي الصَّبْرِ فَكَانَ لَا يُغْضِبُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا يَسْتَفِزُّهُ وَ جُمِعَ لَهُ الْحَذَرُ فِي أَرْبَعٍ أَخْذِهِ الْحَسَنَ لِيُقْتَدَي بِهِ وَ تَرْكِهِ الْقَبِيحَ لِيُنْتَهَي عَنْهُ وَ اجْتِهَادِهِ الرَّأْيَ فِي إِصْلَاحِ أُمَّتِهِ وَ الْقِيَامِ فِيمَا جَمَعَ لَهُمْ مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين.[4]

 

امام حسين«علیه السلام» فرمودند: در باره سكوت رسول خدا «صلی الله علیه و آله» سؤال كردم، پدرم فرمودند:

 

سكوت آن حضرت در چهار مورد بود: حلم و بردباري، حذر و احتياط، سنجش و اندازه‏گيري، و تفكّر. و امّا سنجش و اندازه‏گيري در يكسان نگاه كردن به مردم و يكسان گوش‌دادن به سخن‌هاي آنان، و تفكّر آن حضرت در امور باقي و امور فاني بود، حلم و بردباري را در عين شكيبائي و صبر دارا بودند، چيزي آن حضرت را عصباني نمي‌كرد و از كوره به در نمي‌برد. و در چهار مورد با دقّت و احتياط رفتار مي‌كردند: انجام كارهاي نيك، تا ديگران به آن حضرت تأسّي كنند، ترك كارهاي قبيح، تا ديگران نيز ترك كنند، كوشش و دقّت نظر در اصلاح امّت خويش و اقدام به كاري كه براي همه داراي خير دنيا و آخرت بود، درود خدا بر او و خاندان پاكش باد.

 

و در يک کلمه باز مي‌خواهيم بگوييم: اي پيامبر!

 

نه ملك بودي و نه خسته ز خاك اي بشير ما ، بشر بودي و پاك


1- «بحار الأنوار»، ج‏73 ، ص 141.

2- به نوشتار «عوامل بحران خانواده و راه نجات از آن» رجوع شود.

3- «بحار الأنوار»، ج‏16، ص405.

4- «عيون أخبار الرضا «علیه السلام» »، ج‏1، ص 319.


به نقل از سایت لب المیزان استاد طاهر زاده

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 72
  • 73
  • 74
  • ...
  • 75
  • ...
  • 76
  • 77
  • 78
  • ...
  • 79
  • ...
  • 80
  • 81
  • 82
  • ...
  • 96

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس