• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

شمه ای از توسلات علما به اهل بیت(علیهم السلام)

16 خرداد 1392 توسط حاتم

توسل به اهل بیت (ع) سرلوحه همه بزرگان دین و خرد بوده و هست و این بزرگواران بدون استثنا بالاتفاق به توسل و تقرب بسیار معتقد و گره های زندگی خویش را بدین وسیله حل می کردند که در زیر به برخی از این بزرگواران و راهبران دینی اشاره می شود.


علامه امینی

علامه امینی (ره) صاحب كتاب الغدیر که در تألیف این اثر گرانبها زحمات طاقت فرسایی را متحمل شدند راز موفقیت خویش را در توسل به ائمه هدی علیهم السلام دانسته و ایشان بارها به محضر امیر مۆمنان متوسل شده بودند و حاجت گرفته بودند، آیه الله بهاء الدینی نقل كرده‎اند؛مرحوم علامه موقعی به كتابی جهت نوشتن الغدیر نیاز پیدا كرده و به محضر امیر مۆمنان متوسل می‎شوند ولی مدتی می‎گذرد خبری نمی‎شود در آن حین روزی در حرم بوده‎اند یك عرب بیابانی می ‎آید رو به ضریح كرده و با جسارت می گوید: یا علی، اگر مردی كار مرا انجام بده.و هفته بعد موقعی كه علامه در حرم بوده در همان نقطه برمی‎گردد و می ‎گوید:یا علی، مردی، كارم انجام شد. علامه ناراحت می‎شوند كه چطور حاجت ایشان روا نمی‎شود. شب در عالم رۆیا حضرت را زیارت كرده به ایشان می‎گویند: آخر آنها بدوی هستند و طبق طفولیتشان با ایشان بر خورد می‎كنیم. نباید آنها را معطل كرد. اما شما كه با ما آشنائی دارید،معطل هم بشوید از ارادت شما كاسته نمی‎شود. صبح فردا، پیر زنی كتابی را در دستمالی بسته محضر علامه می ‎آورد. علامه مشاهده می ‎كند كه همان كتابی است كه از حضرت خواسته بودند.


آیت الله العظمی حائری

آیه الله العظمی حائری یزدی (ره) مۆسس حوزه علمیه قم می فرماید من هر آنچه دارم از برکت توسل به مقام شامخ حضرت سید الشهدا علیه السلام است و دستور داده بودند همه روزه قبل از درس كسی قدری مصیبت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بخواند و سپس درس را شروع می كردند. این بزرگوار حتّی زمانی كه مرجع تقلید بودند، در جلوی دسته عزاداری در كوچه و خیابان حركت كرده و بسان مردم عادی بر سینه می زدند و می فرمودند:من هر چه دارم از سیدالشهداء دارم.


 

 نظر دهید »

سخن شهید چمران درباره یک شهیده

09 خرداد 1392 توسط حاتم

پس از طی دوران طفولیت در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و چون در خانواده ای مذهبی رشد کرده بود به نماز خواندن و روزه گرفتن بسیار پایبند بود. از همان دوران کودکی برای دیگران مخصوصا کوچک تر ها و ضعفا دل می سوزاند و احترامشان را نگاه می داشت.


دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از گرفتن مدرک سیکل وارد بهداری شد. فوزیه ۲ الی ۳ سال در بهداری کرمانشاه خدمت کرد و پس از آشنایی با کارش به پاوه منتقل و در بیمارستان آن جا مشغول به کار شد. درآمدش را نصف کرده بود و بخشی را در خانه و بخشی را برای مستمندان خرج می کرد. وی پرستاری مومن و محجبه بود و در سال های آخر عمر رژیم پهلوی علاقمندی اش را به راه امام و انقلاب با شجاعت تمام اعلام می کرد.

تصویری از امام را به اتاقش زده بود و در جواب نگرانی های دوستانش که می گفتند: «فوزیه! اگر ضد انقلاب‌ها بو ببرند که این عکس را در اتاقت زده‌ای، حساب همه‌مان را می‌رسند.» می‌خندید و می گفت: «ضد انقلاب هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» آشکارا در بیمارستان پاوه اعلام می کرد که: من پیرو امام و خط امام هستم.

۳ سال در پاوه بهیار بود. سال ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی، به خاطر حمایت از انقلاب، بارها با رئیس بیمارستان درگیر شد.

آن روز فوزیه لباسی آراسته پوشید و مرتب تر از همیشه به بیمارستان رفت. با دوستانش شوخی می کرد و به بیماران رسیدگی می کرد. برای آن ها گل می چید و بالای تختشان می گذاشت. تا این که خبر رسید که شهر محاصره شده است. گفت: من با نیروهای انتظامی در بیمارستان می مانم. نمی توانم بیماران را به امان خدا بگذارم. دکتر چمران گفته بود که زنان از بیمارستان بروند. به دستور فرمانده ی عملیات، گردن نهاد. پشت تویوتا دراز کشیدند و خود را استتار کردند. ناگهان رگباری پهلویش را شکافت و ۱۶ ساعت بعد شهید شد.

شهید چمران در وصف رشادت شهیده فوزیه شیر دل نوشت: خداوندا! چه منظره ای داشت این خانه پاسداران! چه دردناک!…. دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، ۱۶ ساعت مانده بود و خون از بدنش می رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی آمد گریه می کردند. این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و زاری بچه ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 نظر دهید »

اینجا، بهترین ماشین‌ها یک ریال هم ارزش ندارد

04 خرداد 1392 توسط حاتم

 شهید بهروز مرادی اول دی ۱۳۳۵ در خرمشهر به دنیا آمد. وی که از یک خانواده اصفهانی بود تحصیلاتش را در مدرسه بازرگانی کوروش کبیر، با شهید “محمدعلی جهان آرا” همکلاس بود. پس از آن به عنوان معلم آغاز به کار کرد.

بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر، در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن در برابر غائله “خلق عرب” فعالیت داشت و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت.

آن چنان که از میان خاطرات خرمشهر بر می آید، بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا آخرین لحظات، در برابر سقوط خرمشهر مقاومت می کنند.

او در سال ۱۳۶۴ در رشته صنایع دستی در دانشگاه پردیس اصفهان مشغول به تحصیل شد و قبل از پایان تحصیلاتش در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه به شهادت رسید. آنچه پیش روی شماست دست‌نوشته ای است از شهید بهروز مرادی که می‌نویسد:

بسمه تعالی

نمی دانم حرف هایی که می نویسم تکراری است یا برای شما تازگی دارد. اما خوب هر چه دنیای خودمان هستیم، با این تفاوت دنیایی که ما در آن هستم دیوارهایش شکسته و اتاق هایش سقف ندارد، و خانه‌های او را بغارت برده اند و محله‌های آنرا با لودر و بولدوزر صاف کرده اند، و دور آنرا سیم های خارداری کشیده اند که روی آنها نوشته شده الغام = یعنی مین.

و توی کوچه‌هایش از شیک ترین اتومبیل ها جز جنازه‌ای از آهن پاره باقی نمانده و حضور اتومبیلی شیک در کوچه پس کوچه‌ها و یا خیابانش حالتی مسخره دارد، و توی این کوچه‌ها بهترین ماشین‌ها یک ریال ارزش ندارد، و اگر یک آدم کراواتی اتو کشیده سر و کله‌اش ظاهر شود، همه به او می خندند، در این دنیا دیگر از ژیگول های مقوایی خبری نیست و اگر کسی بخواهد لاف مردانگی بزند که ‌ای ملت، چریکیم و الگویمان فلان، جنسش یک پول خریدار نخواهد داشت زیرا آنها که چریک بودند و در خیابان جنگیدند، هنوز که هنوز است حماسه شان ورد زبان است و هر چه بخواهیم کوتاه سخن کنیم، باز این کلاف پیچ در پیچ است و کسی را به پایان آن امیدی نیست، زیرا ماجرا عمق دارد و آنقدر حماسه بی پایان است که قلم از نوشتن خسته و پیر قصه گو عمرش کوتاه می آید و باید بازگویی را به نسل آینده واگذارد که‌این قصه سر دراز دارد.

بهروز مرادی - خرمشهر

 نظر دهید »

مثل حضرت علی اصغر

24 اردیبهشت 1392 توسط حاتم

محمد تقی غیور انزل               تولد 1348/4/6- مشهد

شهادت: 1366/2/2 - ماووت عراق - کربلای 10 مزار : حرم مطهر امام رضا(ع)

چند روز از کربلای 10 گذشته بود. ماووت بودیم. (خط سوم جبهه توی سنگر های دیده بانی. )می خواستم برم خط مقدم. با همه خداحافظی کردم. محمد تقی نبود. کنار رودخانه پیداش کردم. داشت با خودش زمزمه می کرد. اشکاشو پاک کردم و گفتم: غیور التماس دعا! چی می خوانی؟

گفت: دارم روضه ی حضرت علی اصغر(ع) می خونم، چون مثل حضرت علی اصغر(ع) شهید می شم. گفتم: تو رو که خط مقدم نمی برن. گفت: من همین جا شهید می شم نه خط مقدم .

خنده ام گرفت، گفتم: اینجا خط سومه، گلوله نمی آید. باز هم حرف خودش رو زد. بعدش هم صحنه ی شهادتش رو تعریف کرد.

دو سه روز بعد شهید شد. همانطور که گفته بود. ترکش گلوله گلویش را برید.

راوی: برادر خرسند

 نظر دهید »

تاثیر کلام شهید

24 اردیبهشت 1392 توسط حاتم

راننده کاميون ها مي گفتند:«هر کاري کنيد بازم با اين همه مهمات به خط نمي ريم!» وقتي صحبت آن ها تمام شد کاوه شروع به صحبت کرد و گفت: «ما اين جا هيچ کس را به زور به خط نمي بريم، خيلي از اين بچه ها براي رفتن به خط گريه مي کنن و سعي شون اينه که از هم سبقت بگيرن.» بعد هم از آن ها خواست تا به جاي ازدحام، به دفترش بروند و آن جا نظرشان را بگويند. نيم ساعت گذشت و جلسه راننده ها با محمود تمام شد. آمدند بيرون، نمي دانم کاوه چه چيزهاي ديگري به آن ها گفت که حتي رنگ چهره شان هم تغيير کرده بود و همه مهمات را رساندند منطقه.


به نقل از همرزم شهيد محمود کاوه

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 24

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس