• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

شهیدی که به دست منافقین تکه تکه شد

07 مرداد 1392 توسط حاتم

شهید سید جلیل موسوی اسماعیل‌پور متولد ۱۳۳۸ از دلاور مردانی بود که در نبرد پیروزمندانه مرصاد به درجه شهادت نائل آمد و با اقتدا به مولایش امام حسین (ع) و یاران با وفایش با بدن ارباً اربای خود به سوی حق شتافت.

در حالی که زنده بود ارباً اربا شد

همه رزمندگان درگیر مواجهه با دشمن بودند و مهمات تمام شده بود و فرستادن مهمات تقریباً ناممکن شده بود، زیرا هیچ ماشینی از تیررس دشمن در امان نبود؛ آنسان که فرماندهی از بچه‌ها درخواست یک داوطلب برای رساندن مهمات کرد. سید جلیل شجاعانه برخاست و این مأموریت را به عهده گرفت. ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد.

در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع ‌و سوار کردن آنان در ماشین کرد. جنازه‌ای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد. او را برگرداند ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود. زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت. سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حمله‌ور شدند و او را اسیر کردند.

همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را می‌دید و آنچه ‌‌دیده اینچنین توصیف می‌کند: «نخست دست‌هایش را در حالی که زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حمله‌ور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور ‌می‌‌دیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند. من تا جایی که او را می‌دیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و در حالی که زنده بود ارباً اربا شد.


این مسأله باعث شد که بچه‌های ما قوت دیگری گرفتند و یورش بیشتری به دشمن آوردند و به عبارتی با شهادت سید جلیل ورق برگشت و ما توانستیم خودمان را به جلو بکشیم. وقتی به پیکر قطعه قطعه شده سید رسیدم، تنها کاری که از دستم برآمد، جمع کردن پیکر و قرار دادن آن در زیر یک ماشین بود.

چند روز بعد که پیکرش را خودم به عقب آوردم، هیچ علامت شناسایی دقیقی در بدن او نبود و صورتش غیرقابل شناسایی شده بود. کمی که دقت کردم بازوی او را یافتم که بر رویش نوشته بود «دوستت دارم مادر»‌.

شادی روحش صلوات

 نظر دهید »

وقتی دعا بر حشرات موذی هم کارگر شد

03 مرداد 1392 توسط حاتم

آیت‌الله محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق تهران خاطره‌ای را از زبان این استاد اخلاق منتشر کرده که به شرح زیر است:

مرحوم پدرم می‌گفتند منزل ما ساس داشت. ساس‌ها زیاد بودند‌، و آزار می‌دادند. شب‌های زیادی مرحوم آیت‌‌الله شیخ مرتضی حمام گلشنی از آزار این ساس‌ها نمی‌خوابید. در یک شب تابستان، ساس‌ها تا صبح نگذاشته بودند که او به خواب رود. ایشان سحر برخاسته و کارهای خودش را انجام داده بود، و بعد نماز صبح خوانده و پس از نماز دراز کشیده بودند. باز هم ساس‌ها آمده بودند، و خارش بدن نگذاشته بود که ایشان بخواب بروند. بالاخره ساعت هفت از غلطیدن و خارش بدن خسته شده و از جا بلند شدند و تجدید وضو کردند. در درگاه اتاق خودشان رو به قبله ایستادند. آنجا فرمودند: ساس‌ها! خدا راضی نیست، شما مرا این مقدار آزار دهید. بروید!

بعد از آن مشاهده کردیم، ساس‌ها به صورت دسته‌جات منظم از این اتاق‌ها کوچ کردند، و بعد از آن دیگر هیچ ساسی نبود.

مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی فرموده بودند: هنگامی که این سخن را گفتم، در یاد داشتم که یک روز فرزندان خردسالی از بیت نبوت (ص) در کنار دیواری نشسته بودند، یا بازی می‌کردند. دیوار کج شده بود، و هر لحظه ممکن بود فرو بریزد. آنجا مادر گرامی امام باقر علیه الصلوة والسلام فرموده بود: «لاوحق المصطفی مااذن الله لک فی السقوط (اصول کافی۱/۴۹۶)»؛ دیوار! خدا اذن نمی‌دهد که تو فرو بریزی، و این وابستگانِ بیت نبوت را زیر آوار خود از بین ببری.

دیوار همچنان سرپا مانده بود تا بچه‌ها به سلامت کنار رفته بودند.

 نظر دهید »

دعای آیت الله بهاءالدینی برای دیدار آیت الله خامنه ای با حضرت ولی عصر عج

30 تیر 1392 توسط حاتم

حاج آقا دکتر محمدي به بيان خاطره‌اي به نقل از حاج آقا «صديقي» (سخنران معروف و از شاگردان آيت‌اله بهاءالدين) پرداخت و گفت:«صديقي به حضرت آيت‌اله بهاءالدين گفت ، آقاي من سفر حج را در پيش دارم شما سفارشي ، دعايي ، درخواستي نداريد و آقاي بهاءالدين فرمودند: من يك دعايي دارم ؛ در كوچه بني‌هاشم همان جايي كه مادرم حضرت فاطمه را سيلي زدند شما برويد و از خدا بخواهيد كه دعاي من مستجاب شود ، همين. و من به مدينه رفتم . اما سفارش آقا را فراموش كردم و در مكه بودم كه يادم آمد آقا سفارش دعا داشته‌اند دوباره به مدينه برگشتم و دعا كردم كه خدايا دعاي آقاي بهاءالدين مستجاب شود (از اين مساله فقط خود خبر داشتم) وقتي به قم آمدم و خدمت آقا شرفياب شدم آقا فرمودند ، حالا ديگر سفارش من را در مدينه فراموش مي‌كني و به مكه مي‌روي و برمي‌گردي…!

من هم عذر خواستم و حسابي شرمنده شدم و بعد به آقا گفتم ، آقا دعايتان مستجاب شد . گفتند: بله ، خدا را شكر دعاي من مستجاب شد.

بعد گفتم آقا لطف بفرماييد كه اگر مانعي ندارد مضمون دعايي كه داشتيد را بيان كنيد ، آقا نپذيرفتند و من خيلي سماجت كردم و بالاخره آقا فرمودند : من دعایی كردم كه آيت‌اله خامنه‌اي خدمت حضرت امام زمان(عج) برسند كه خدا را شكر اين دعا مستجاب شد و آقا سيدعلي آقا خدمت ولي عصر رسيدند.»

 نظر دهید »

خاطراتی از آیت الله بهاءالدینی (ره)

29 تیر 1392 توسط حاتم

خورشید لحظه ای تابید و رفت

پس از ارتحال امام خمینی(ره) و در زمان رهبری آیت الله خامنه ای نیز،آیت الله بهاءالدینی همواره حامی رهبری بود و بارها می گفت باید آقای خامنه ای را کمک کرد. حسن نظر و محبت قلبی آیت الله بهاءالدینی نسبت به آیت الله خامنه ای مربوط به سال های قبل از رهبری ایشان است. یکی از نزدیکان ایشان نقل می کند در زمانی که آیت الله خامنه ای نماینده مجلس بودند یک روز من برای خرید از منزل آیت الله بهاءالدینی بیرون رفتم در بازگشت مشاهده نمودم که ایشان مشغول جمع آوری وسایل پذیرایی هستند، پرسیدم که چه کسی مهمان شما بود؟ ایشان فرمودند: «خورشید لحظه ای تابید و رفت.»معلوم شد که آیت الله خامنه ای دیدار کوتاهی با ایشان داشته اند. در جای دیگری آیت الله بهاءالدینی فرمودند: «از همان زمان حیات امام خمینی(ره) رهبری را در آقای خامنه ای می دیدم چرا که ایشان ذخیره ی الهی بعد از امام خمینی(ره) بوده است.»

در مورد حالات عرفانی و مقامات معنوی این مرد خدا، مطالب و خاطرات زیادی توسط علما و طلاب و ارادتمندان ایشان نقل شده است. کراماتی مثل طی الارض و اطلاع از اوضاع و احوال شاگردان برای ایشان امری عادی بود.

آنطور که از بعضی از فرمایشات ایشان به خواص فهمیده می شود ایشان تشرفاتی نیز به محضرحضرت بقیه الله الاعظم ارواحنافداه داشته اند. بعنوان مشتی از خروار به چند مورد از این خاطرات اشاره می کنیم:

مورد اول: از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده که در زمان حیات امام خمینی(ره) که مجلس خبرگان می خواست شخصی را بعنوان قائم مقام رهبری اعلام کند، در سه جمعه پیایی که در منزل ما مجلسی برپا بود و آیت الله بهاءالدینی حضور داشتند، ایشان به رهبری آیت الله خامنه ای اشاره کردند با اینکه هیچ کس در آن زمان تصور این مطلب را هم نداشت. در جلسه ی اول به من فرمودند: فلانی قضیه ی قائم مقامی سرنمی گیرد کسی که ما دلخوش به او هستیم آقای خامنه ای است. من فرمایش ایشان را یادداشت کردم. جمعه ی بعد حدود ساعت ۱۰صبح فرمودند: همانطور که ما به شما گفتیم اینها می خواهند کاری بکنند اما موفق نمی شوند دلخوشی ما به آقای خامنه است.» من این مطلب را هم یادداشت کردم. جمعه ی سوم باز هم مطالبی به همین مضمون فرمودند. من به ایشان نگاه کردم ایشان فرمودند: «چه باید کرد؟ شما تعجب می کنی؟ اما دید ما این است.»

 

مورد دوم:«در جوانی به سیگار مبتلا شدم گرچه حضرت رضا(ع) ضررش را از من برداشتند و بدنم با آن گرم می شد، اما اصل کار اشتباه بود.» یکی از دوستان و ارادتمندان قدیم ایشان نقل کرده: یکبار که ایشان به محضر حضرت امام رضا(ع) مشرف می شوند عرض می کنند: «ما درباره ی این سیگار نگران هستیم. یا این سیگار را از ما بگیرید یا ضررهایش را بردارید.» مدتی نگذشت که مکرر می فرمودند: «سیگار برای ما ضرر ندارد و ضررش را از ما برداشتند.» تا اینکه در سال ۱۳۷۰ که بیماری ایشان شدت یافت و به دستور رهبر معظم انقلاب در یکی از بیمارستان های تهران بستری شدند در عکسبرداری از ریه ی ایشان، مجاری تنفسی کاملاً سالم، طبیعی و بدون هیچ عارضه ای مشاهده شد.

 

مورد سوم: امیر ارتش اسلام شهید صیاد شیرازی نقل می کردند که در دوران جنگ هر گاه مشکلی پیدا می کردیم اگر ممکن بود خود را خدمت آیت الله بهاءالدینی می رساندیم و با فرمایشات حضرتش آرامش می یافتیم. یک وقت آمدم و بی موقع- به خیال خودم- رسیدم و در فکر بودم که مزاحم آقا خواهم بود چون ساعت یک بعد از نیمه شب بود. در زدم. باز کردند و گفتند بفرمایید. وقتی وارد شدم دیدم آقا نشسته و سماور و چای نیز آماده است. خوشحال شدم که در آن وقت ایشان آماده ی پذیرایی از بنده بودند [و مزاحم نبودم] آقا فرمودند: «بله، خدایی که شما را از جبهه می فرستد اینجا، ما را هم آماده می کند.»

 نظر دهید »

عالمی که در ۲ سالگی به معرفت الله رسید

28 تیر 1392 توسط حاتم

ولادت و خاطرات کودکی

عیدغدیر سال ۱۳۲۷هجری قمری بود و موجی از شادمانی و شعف، شهر قم را فراگرفته بود. خانواده ی آسید صفی در این عید، دلیل دیگری هم برای شادمانی داشتند و آن تولد فرزند عزیزشان بود. سیدرضا بهاءالدینی که ولادتش مقارن با بهار طبیعت و عید ولایت بود، در نهمین روز از فروردین سال ۱۲۸۷هجری شمسی دیده به جهان گشود. پدرش که از خادمان آستانه ی مقدسه ی مادر سیدرضا، بانویی مؤمنه و عفیفه به نام “فاطمه سلطان” و از نوادگان ملاصدرای شیرازی بود. ایشان قبل از تولد سیدرضا، صاحب فرزندی می شوند که در دو سالگی از دنیا می رود و این مادر دلسوخته، در صبر بر این مصیبت به جای بی تابی و گله و شکایت، سجده ی شکر کرده و از خداوند فرزند دیگری می خواهد که از علمای بزرگ و اولیاء الهی باشد. آری، دعای پدر و مادر باتقوا اینچنین در حق فرزندان به اجابت می رسد و عجیب نیست که اکثر علمای بزرگ، مرهون دعای پدر و مادر بوده اند

معنویت در کودکی

آیت الله بهاءالدینی در بیانی فرمودند:

« خداوند از دو سالگی معرفتش را به ما داد. »

نويسنده کتاب آیت بصیرت از قول ایشان نقل کرده است :

«… یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه ای قلبی به آنان پیدا می کردم. خیر و شر را می فهمیدم و اهل آن را می شناختم. در همان ایام بود که بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می گذاشتم.

از این رو، مادربزرگم را که جلسات روضه امام حسین علیه السلام را اداره می کرد و در آنها روضه می خواند دوست می داشتم. پاکی، خوبی و نورانیت او را حس می کردم و از او خوشم می آمد.

روزی مرا همراه خود به جلسه ای برد و این در حالی بود که به دو سالگی نرسیده بودم. آن جلسه مجلس جشن میلاد رسول اکرم (ص) بود. در آن روز شعر:

« تولد شد محمد(ص) ـــ به دنیا آمد احمد(ص) »

خوانده شد و بقیه همراه مادربزرگم جواب می دادند. در همان حال، جملات را می فهمیدم و لذت می بردم. از آن روز این شعر را از حفظ دارم. »

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 24

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس