حجـاب یعنی...
حجـاب یعنی زیبـایی هـای مـن بـرایِ خــدا
حجـابـــ یعنـی خــدایـا می دانـم غیرتتــــــ
به من وصفـــ نـا شدنـی ستـــ
بـه احــترام غیرتتــــ
حجـابــــ بر سر میکنـم قربةً إلــی الله…
حجـاب یعنی زیبـایی هـای مـن بـرایِ خــدا
حجـابـــ یعنـی خــدایـا می دانـم غیرتتــــــ
به من وصفـــ نـا شدنـی ستـــ
بـه احــترام غیرتتــــ
حجـابــــ بر سر میکنـم قربةً إلــی الله…
در یکی از مغازه ها مشغول کار بود .
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت
وقتی کار تحویل تمام شد .جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم: آقا ابرام برای شما
زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما!نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب
نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم :اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست!
شما ورزشکاری و………خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا
تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
تک تیرانداز را صدا کردم ؛ با دست بهش یک سنگر نشون دادم
تک تیرانداز اسلحه اشو آماده کرد . هدف گرفت . دستشو گذاشت روی ماشه
بعد مکس کرد . دستشو از روی ماشه برداشت ؛
دوباره هدف گیری کرد دستشوگذاشت روی ماشه و شلیک کرد!
ازش پرسیدم چرا همون بار اول کارشو تموم نکردی ؟؟؟
گفت : داشت آب میخورد…
از ماموریت که برگشت ، خوشحال بود. پرسید:
راستی فرمانده ! گمراه کردن اینها
چه فایده ای دارد ؟ ” ابلیس جواب داد :
امام اینها که بیاید ، روزگار ما سیاه خواهد شد ؛
اینها که گناه می کنند ، امام شان دیرتر می آید ….
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خـروسِ سـحری ، نیســت دگر
دیـر خوابیده و برخاسـتــنـش دشـوار اسـت
کوک کن ساعتِ خویش !
که مــؤذّن،شبِ پیـش دسته گل داده به آب
و در آغــــوش ســــــــحر رفــتــه به خــــــواب …
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ که ــسحر برخیزد
شاطران با مددِ آهـــن و جوشِ شـیرین دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که ســــــــــــــحر گــاه کـــســـــــــی
بقــچه در زیر بغل ، راهــــــیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفـــتــــــــــگر مُــــــرده و ایـــن کوچـــــه دگر
خالی از خِش خِــشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکـــیان ها همه مستِ خوابند
شـــــــــــــــــهر هـــــــــــــــــــم . . .
خـــوابِ اینــترنتیِ عصـــرِ اتم مـــی بیــند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در ایـــن شـــــهر ، دگـر مســتی نیســـت
که تو وقتِ سحر،آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبـــش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ ســــحری نیســت دگر ،
و در ایـــن شــهر ســـحرخیزی نیســـــــــت
و ســــــــــحر نـــــــــــــزدیک اســـــــــــت …..
شاعر: کیوان هاشمی