• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

دستمال اشکی که بیمار را شفا داد

06 آذر 1392 توسط حاتم

«دستمال اشك» پارچه مخصوصي بوده‌است كه خيلي از بزرگان مقيد به همراه داشتن آن در مجالس روضه اهل بيت بودند و اشكهايي كه بر مصيبت آن حضرات مي‌ريختند با اين دستمال خشك مي‌كردند.

a>

حاج«سیدمحسن حسینی» از آیت الله«حق‌شناس» خاطره‌ای نقل کرده است که در ادامه می‌آید:

text-align: justify;">
«سال‌ها پیش یکی از جوان‌های فامیل به سرطان ریه مبتلا شد. او در حدود یک سال بود زمین گر شده بود. به چندین دکتر مراجعه کرده بود و همگی جوابش کرده بودند. بعضی دکتر‌ها تصریح کرده بودند بیشتر از یک ماه دوام نخواهد آورد.

روزی در یکی از مهمانی‌ها و جمع‌های فامیلی، دیدم خانوادهٔ او بسیار ناراحت و متأثر هستند. آن‌هاـ به‌خصوص پدرش ـ از شفای او ناامید شده بودند. به آن‌ها پیشنهاد کردم آن جوان را به نزد حضرت آیت‌الله حق ‌شناس بیاورند.

آن‌ها با ناامیدی و یأس، این پیشنهاد را قبول کردند. یکی دو روز بعد، برادر‌هایش او را به خانهٔ حاج آ قا آوردند.

حاج آقا به من فرمود: «شما الآن یک روضهٔ حضرت علی اصغر(ع) بخوان»

من هم شروع به خواندن روضه کردم و ایشان شروع به گریه کردند. بعد از روضه، حاج آقا دستمالی را که با آن اشک‌های خود را پاک کرده بودند، به من دادند و گفتند: «داداش جون! این دستمال را بده ایشان به سینه‌اش بمالد. دیگر هم لازم نیست به دکتر مراجعه کند.»

حاج‌آقا در این باره دیگر هیچ حرفی نزد و ما آن دستمال را به سینه‌های مریض مالیدیم و خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون.

پس از چند روز دیدم آن جوان برای کسب و کار به بازار آمده است. او می‌گفت: «از‌‌ همان روز بعد از ملاقات با حاج آقا، تصمیم گرفته است به زندگی عادی برگردد و مدتی با دکتر و دارو خداحافظی کند.»

یادم هست در‌‌ همان روز‌ها در جلسه‌ای در حضور آیت‌الله حق‌شناس وقتی بیماران را دعا می‌کردم، آن فامیلمان را نیز دعا کردم. حاج آقا بعد از جلسه به من فرمود: «داداش جون! آن آقا که خوب شد!»»

و بعد، ما دیدیم به واقع همین‌طور شده است. پس از مدتی معلوم شد که آن جوان به طور کامل از آن بیماری شفا یافته و اثری از بیماری و مرضش باقی نمانده. الحمدلله او سال‌هاست در صحت و سلامت به زندگی ادامه می‌دهد و گاهی در این جلسه‌های توسل و روضهٔ هیأت ما نیز شرکت می‌کند.
 نظر دهید »

در محضر استاد/ مراقب خودتان باشید

06 آذر 1392 توسط حاتم

هیچ گاه نشده بود که چیزی را خودشان عمل نکرده به دیگران توصیه کرده باشند.

پای درس آیت الله حق شناس

هیچ‌گاه دستور ذکر نمی‌دادند. آن چیزی که می‌فرمودند و صد بار و هزار بار ما از ایشان شنیده بودیم مراقبه بود. مراقب چشمت باش. مراقب گوشت باش. مراقب زبانت باش که آن را چگونه به کار می‌بری؛ البته هیچ گاه نشده بود که چیزی را خودشان عمل نکرده به دیگران توصیه کرده باشند.

s="body" style="text-align: justify;">


ما از قدیمی‌ها شنیده بودیم که ایشان فرموده‌اند: من اگر بخواهم در یک جلسه برای مردم موعظه‌ای بگویم، قبلاً بیست و چهار ساعت خودم به آن دستور عمل کرده‌ام. حالا بیست و چهار ساعت که چه عرض کنم. شاید آن را به عنوان مثال گفته‌اند.

آن اوایل که ما جوان تر بودیم، و کمی پاک بودیم، مثال ما با مواعظ ایشان مانند مثال هوا و انسان‌‌ بود. نه مثال آب و انسان. چگونه اگر هوا نباشد انسان به خفگی دچار می‌شود، این‌گونه بودیم. با این مواعظ زندگی می‌کردیم. اما چرا چنین بود؟ ایشان می‌فرمودند: «من چه بگویم برای شما که وقتی می‌خواهم برای شما صحبت بکنم تمام سراسر وجودی خودم را بررسی می‌کنم، مبادا غیر خدا در آن باشد. مبادا غیر خدا در این صحبت‌ها باشد. مبادا اظهار معلومات باشد. مبادا یک الفاظی حساب نشده باشد. با این که تمام قلب از گذشته و آینده در تحت نظر بوده است. این را بدانید آقا!!»


پی نوشت:
(یخش هایی از خاطرات آیت الله جاودان)

 نظر دهید »

راهکاری مفید برای خودسازی عملی جوانان

06 آذر 1392 توسط حاتم

هر روزه طرف صبح که از خواب بيدار مي‌شويد، قصد جدى کنيد که هر عملى  پيش آيد، رضاى خدا- عَزَّ اسْمُهُ- را مراعات خواهم کرد

همواره شنیده ایم و تجربه نیز این را ثابت کرده است که طی طریق بدون داشتن مراد امکان پذیر نیست. تا جائیکه شاعر می گوید: “طی این مرحله بی همرهی خضر مکن". یکی از جوانان در سالیان گذشته برای طی طریق و رهایی از هوای نفس خود نامه ای به علامه طباطبایی نگاشته بود. حضرت آیت الله راهکار مناسبی برای این موضوع ارائه کرده اند که می تواند راه را برای رسیدن به مقصد هموار کند.

محضر مبارک حضرت آيت‌الله العظمى جناب آقاى طباطبايى
سلام عليکم و رحمة‌الله و برکاته
جوانى هستم 22ساله، که تنها ممکن است شما باشيد که به اين سوال من پاسخ گوييد. در محيط و شرايطى زندگى مي‌‌کنم که هواى نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسير خود ساخته‌اند و سبب باز ماندن من از حرکت به سوى الله شده‌اند. درخواستى که از شما دارم اين است که بفرماييد بدانم به چه اعمالى دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و اين طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ لطفاً نصيحت نمي‌خواهم، بلکه دستورات عملى براى پيروزى لازم دارم.
23/10/1355
جوابى كه حضرت آيت الله در پشت همان نامه مرقوم كردند:
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
براى موفق شدن و رسيدن به منظورى که در پشت ورقه مرقوم داشته‌ايد. لازم است همتى بر آورده و توبه نموده، به مراقبه و محاسبه بپردازيد. به اين نحو که: هر روزه طرف صبح که از خواب بيدار مي‌شويد، قصد جدى کنيد که هر عملى پيش آيد، رضاى خدا- عَزَّ اسْمُهُ- را مراعات خواهم کرد. آن وقت در هر کارى که مي‌خواهيد انجام دهيد، نفع آخرت را منظور خواهيد داشت، به طورى که اگر نفع اخروى نداشته باشد، انجام نخواهيد داد، هر چه باشد. و همين حال را تا شب، وقت خواب، ادامه خواهيد داد. وقت خواب، چهار- پنج دقيقه‌اى در کارهايى که روز انجام داده‌ايد، فکر کرده و يى يکى از نظر خواهيد گذرانيد، هر کدام مطابق رضاى خدا انجام يافته، شکر کنيدو هر کدام، تخلف شده استغفار کنيد و اين رَويه را هر روز ادامه دهيد. اين روش اگر چه در بادى حال[اولِ كار]، سخت و در ذائقه نفس تلخ مي‌باشد، وى کليد نجات و رستگارى است. و هر شب، پيش از خواب توانستيد سُوَر مُسبِّحات [سوره‌هايى كه با تسبيح خداوند آغاز مي‌شوند] يعني: “سوره‌هاى حديد و حشر و صف و جمعه و تغابن” را بخوانيد و اگر نتوانستيد، تنها “سوره حشر” را بخوانيد و پس از بيست روز ازحال اشتغال،حالات خود را براى بنده در نامه بنويسيد. ان‌شاءالله موفق خواهيد بود.
محمد حسين طباطبايي
 نظر دهید »

خاطره‌ای منتشر نشده از استاد مطهری/آخوند آمد و نیامد دارد!

04 آذر 1392 توسط حاتم

بنیاد علمی و فرهنگی علامه مطهری، حسن مطهری برادر کوچک شهید مطهری خاطره‌ای از برخورد استاد با راننده هتاک بیان کرده است:
تابستان سال 1339 بود. شهید مطهری یک هفته‌ای در فریمان بودند و بعد تصمیم گرفتند که به مشهد بروند تا از آنجا به تهران برگردند. اخوی بزرگ یک ماشین جیپ داشت. گفت بیایید با همین ماشین برویم. آقای مطهری قبول نکردند و گفتند چون گواهینامه ندارند با تاکسی برویم. من رفتم ببینم برای مشهد ماشین هست یا نه. آن زمان تاکسی هایی بود به نام پابدا که ساخت روسیه بود. من با یکی دیگر از اقوام به جایی رفتیم که محل سوار کردن مسافر بود. دیدیم یک ماشین برای مشهد ایستاده است. راننده این تاکسی پایش می‌لنگید به همین خاطر به «محمد لنگ» معروف بود. گفتم محمد آقا! یک نفر جا دارید؟ گفت: بله. زود بیایید می‌خواهیم حرکت کنیم. دو زن و یک مرد هم عقب نشسته بودند.

من آمدم منزل و با شهید مطهری به آنجا رفتیم. من به آقای مطهری اشاره کردم و به راننده گفتم: مسافر مشهد ایشان است. تا این جمله را گفتم، با لهجه غلیظ فریمانی گفت: «اوه! آخوند برای ما آوردی؟! آخوند آمد و نیامد دارد. اگر آخوند سوار کنم یا ماشینم چپ می کند یا موتورش می سوزد!». بلافاصله پشت ماشین نشست و راه افتاد و رفت. من و فرد همراهم که از این حرف او خیلی عصبانی شده بودیم، سریع سوار جیپمان شدیم و تعقیبش کردیم. وقتی به پمپ بنزین رسید و نگه داشت که بنزین بزند، تا از ماشین پیاده شد من از پشت سر گرفتمش و فرد همراه من او را کتک زد. راننده بیچاره دیگر بنزین نزد و از همانجا برگشت و به شهربانی رفت تا از ما شکایت کند. ما هم برگشتیم و رفتیم جای اول که آقای مطهری در آنجا منتظرمان مانده بود. ایشان تا ما را دید گفت: کجا رفتید؟ دعوا کردید؟ گفتیم: دیدید که چه گفت. آقای مطهری گفت: ما اینقدر در تهران از این حرف‌ها می‌شنویم ولی هیچ اعتنایی نمی‌کنیم. ما درباره اتفاقاتی که افتاده بود چیزی به ایشان نگفتیم.


بعد که به منزل رفتیم یک نفر از شهربانی آمد و به ما گفت که باید به آنجا برویم. به شهربانی که رسیدیم یک افسر آنجا بود که از شانس ما فردی مذهبی بود. با عصبانیت به ما گفت: چرا او را زدید؟ گفتیم: ما اخویمان را که روحانی است و می‌خواهد به مشهد برود، آوردیم سوار ماشین این آقا کنیم که او به اخوی ما اهانت کرد و او را سوار نکرد و گفت: من آخوند سوار نمی کنم و اگر آخوند سوار کنم ماشینم چپ می کند. افسر شهربانی به راننده گفت: این حرف ها چیست؟ تو باید هر مسافری را با هر تیپ و مرامی سوار کنی. آخوند باشد یا ارمنی! هر کس که باشد تو باید سوارش کنی. چرا این حرف را زدی؟ در این بین مرحوم مطهری که از جریان باخبر شده بود، آمد و از راننده عذرخواهی کرد. افسر نگهبان به راننده گفت: برو صورتت را بشوی و رضایت بده. راننده گفت: نه، من شکایت دارم. افسر نگهبان از ما هم پرسید: شما هم شکایت دارید؟ گفتیم: بله. وقتی راننده دید که مأمور شهربانی خیلی طرف او را نمی‌گیرد، از شکایت منصرف شد. مرحوم مطهری صورتش را بوسید و عذرخواهی کرد و بعد راننده رضایت داد. ما هم رضایت دادیم.

بعد افسر شهربانی به راننده گفت: برو و این آقا را به مشهد ببر. گفت: نه، نمی‌برم. اینها این بلا را سر من آورده‌اند حالا من این آقا را سوار ماشینم کنم؟! افسر گفت: نمی‌بری؟ گفت: نه. گفت: پس دیگر حق نداری در این خط کار کنی. راننده وقتی این را شنید مجبور شد که آقای مطهری را سوار ماشینش کند و به مشهد ببرد.

ما به برادرمان گفتیم حالا که این جریانات پیش آمده شما با این ماشین نرو. ممکن است اتفاقی بیفتد یا دوباره اهانتی به شما بشود که ایشان قبول نکرد و گفت: نه، می‌روم. مشکلی پیش نمی‌آید.

ده ـ پانزده روز بعد من می‌خواستم به مشهد بروم. دیدم همان راننده آنجا نشسته است. تا چشمش به من افتاد من را صدا زد و گفت: بیا کارت دارم. با خودم گفتم: حتما می‌خواهد تلافی کند. راننده گفت: آن آقایی که آن روز آوردی و سوار ماشین ما کردی، که بود؟ گفتم: برادرم بود. گفت: باز هم به فریمان می‌آید؟ گفتم: تابستان‌ها می‌آید. گفت: می‌خواهم دهانش را ببوسم، پایش را ببوسم. من بچه مسلمان هستم ولی از مسلمانی هیچ سرم نمی‌شود. 45 سال از عمرم گذشته، نه نماز خوانده‌ام، نه روزه گرفته‌ام و همه نوع عیاشی هم کرده‌ام. ولی نمی‌دانم این آقا در راه مشهد با من چه کار کرد که مرا از این رو به آن رو کرد. گفتم: برای چه؟ گفت: تا مشهد برای من صحبت کرد و مرا از این رو به آن رو کرد.

بعد از چند روز زنگ زدم به برادرم و جریان را پرسیدم. گفت: ما که سوار تاکسی شدیم سر صحبت را با راننده باز کردم. اول که رویش را آن طرف کرده بود و اعتنا نمی‌کرد. کم‌کم که صحبت می‌کردم به حرف هایم توجه می‌کرد و نرم‌تر شد و به من نگاه می‌کرد. مدتی که گذشت به حرف‌هایم گوش می کرد.

به مشهد که رسیدیم، می‌خواستم با بقیه مسافرها پیاده شوم ولی او نگذاشت و گفت: حاج آقا بشین با شما کار دارم. نمی دانم چه اتفاقی افتاده، من حالت دیگری پیدا کرده‌ام. صحبت‌های شما اینقدر در من اثر کرده که نمی‌دانم چه کار کنم. حالا می‌خواهم بروم حرم امام رضا(ع) توبه کنم اما بلد نیستم. چه کار کنم؟ به او گفتم: برو به امام رضا بگو از این تاریخ من همه گناهانم را کنار گذاشتم و می‌خواهم روزه بگیرم و نماز بخوانم.

بعد آقای مطهری پشت تلفن گفت: شرش را شما به پا کردید، خیرش برای آن بیچاره بود!

 نظر دهید »

آثار و برکات نماز اول وقت

04 آذر 1392 توسط حاتم

در احادیث و روایات معصومین(ع) برآورده شدن خواسته‌ها، برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی، ورود به بهشت و دوری از جهنم، در امان بودن از بلاهای آسمانی، خشنودی خداوند، استجابت دعا و بالا رفتن اعمال، دوری شیطان و تلقین شهادتین از جمله آثار و فواید و برکات خواندن نماز اول وقت شمرده شده است.

به عنوان مثال پیامبر اکرم(ص) فرمودند: “بنده‌ای نیست که به وقت‌های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می‌کنم: برطرف شدن گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.1″

همچنین در حدیث داریم به هنگام ظهر درهای آسمان گشوده می‌شود و درهای بهشت باز می‌گردد و دعا مستجاب می‌شود؛ پس خوشا به حال کسی که در آن هنگام برای او عمل صالحی بالا رود2″.

در حدیثی دیگر از حضرت صادق(ع) آمده است که فرمودند:"… بهترین ساعت‌های شب و روز، وقت‌های نماز است.” سپس فرمودند: “چون ظهر می‌شود درهای آسمان گشوده شده و بادها می‌وزند و خداوند به خلق خود نگاه می‌کند. هر آینه من بسیار دوست دارم که در آن هنگام، عمل صالحی برای من بالا رود.”

آنگاه فرمودند:” برشما باد به دعا کردن بعد از نمازها، چرا که آن مستجاب می‌شود3″.

امام صادق(ع) همچنین فرمودند: “شیعیان ما را در سه چیز بیازمایید: در اوقات نمازشان، که چگونه بر آنها مواظبت می‏‌کنند؛ در اسرارشان، که چگونه آنها را از دشمنان ما حفظ می‏‌کنند و در اموالشان، که چگونه با آن به برادران خود کمک می‏‌کنند4″.

پیامبر خدا(ص) نیز می‌فرمایند: “در دینداری مرد همین بس، که بر گزاردن نمازها بسیار مواظبت کند5″.

منابع:

1- سفینه البحار، ج 2، ص 42.

2- همان، ص44

3- اصول وافی، ج2، ص87.

4- الخصال: 103 / 62 منتخب میزان الحکمة: 506

5- تنبیه الخواطر: 2 / 122 منتخب میزان الحکمة: 328

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 134
  • 135
  • 136
  • ...
  • 137
  • ...
  • 138
  • 139
  • 140
  • ...
  • 141
  • ...
  • 142
  • 143
  • 144
  • ...
  • 330

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس