حاضر جوابی طفل
یکی از حکما از طفلی پرسید: اگر به من بگویی که خدا کجا است، یک عدد پرتقال به تو می دهم. آن پسر در جواب گفت: من دو عدد پرتقال به شما می دهم، که بگویی خدا کجا نیست.
کشکول مختار، ص 121.
یکی از حکما از طفلی پرسید: اگر به من بگویی که خدا کجا است، یک عدد پرتقال به تو می دهم. آن پسر در جواب گفت: من دو عدد پرتقال به شما می دهم، که بگویی خدا کجا نیست.
کشکول مختار، ص 121.
محقق:نجمه رفیعی
استاد راهنما:خانم صدیقه غفوری
چکیده
برخلاف تصور برخی افراد که گمان می کنند سوره های قرآن صرفا نگاهی کلی، ایده آل گر او توصیفی محور به مسائل اعتقادی و احکام عملی داشته و بسیاری از واقعیات زندگی افراد اقتضاءات عالم ماده را از نظر دور داشته است، بررسی دقیق سوره های قرآن، این مطلب را به اثبات می رساند که آیات قرآن کاملاً مبتنی بر واقعیت زندگی فردی اجتماعی افراد بوده و متناسب با شرایط زمانی، مکانی و مخاطب دستورالعمل های خاص و کاربردی به افراد ارائه می دهد از آن جمله می توان به سوره یوسف اشاره کرد که با استفاده از روش داستان گویی به سرگذشت حضرت یوسف پرداخته و از این رهگذر یک سیر واقعیت محور را طراحی می کند که از برطرف کردن رذایل تا کسب فضایل به پیش می رود. به عبارت دیگر هر یک از فراز و نشیب های این داستان نماد آزمایش ها و اتفاقاتی است که افراد در مسیر زندگی خود با آن مواجه هستند و پس از طراحی هر مسأله نحوه تعامل با آن مسائل نیز مورد بحث قرار گرفته که این راهکارها را می توان تحت دو عنوان کلی آموزه های اخلاقی و تربیتی دنبال کرد، آموزه های تربیتی چون کنترل چشم زخم، رفتار عادلانه با کودکان، نقش تشویق و تنبیه در تربیت کودکان و آموزه های اخلاقی چون صبر، تقوا، کبر.
واژگان کلیدی: اخلاق، تربیت، سوره یوسف، فضایل و رذایل.
روزی وزیر دربار هارون الرشید به بهلول گفت: خوش به حال تو، زیرا خلیفه، تو را رئیس خوک ها و گرگ ها نموده است!
بهلول بی درنگ گفت: اکنون که تو از این مطلب آگاه شدی، اینک از طاعت و فرمان من خارج مشو.
برگرفته از کتاب صد و یک مناظره جالب و خواندنی، محمدی اشتهاردی.
روزی پیامبر، به همراه بلال، از کوچه ای می گذشتند . بچه ها مشغول بازی بودند . بچه ها تا پیامبر را دیدند، دور او حلقه زدند و دامنش را گرفتند و گفتند : همان طور که حسن و حسین را بر شانة تان سوار می کنید، ما را هم بر شانه خود سوار کنید .
بچه ها هر یک گوشه ای از دامن پیامبر را گرفته بودند و با شور و اشتیاق، همین جمله را تکرار می کردند . پیامبر با دیدن این همه شور و شوق، به بلال فرمودند : « ای بلال ! به منزل برو و هر چه پیدا کردی، بیاور تا خود را از این بچه ها بخرم».
بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت . پیامبر، هشت گردو را بین بچه ها تقسیم کردند و بدین ترتیب، خود را از دست بچه ها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند . در راه، پیامبر، رو به بلال کردند و به مزاح گفتند: «خدا برادرم، یوسف صدّیق را رحمت کند . او را به مقداری پول بی ارزش فروختند و مرا نیز به هشت گردو معامله کردند»
وقایع الأیام، ج 3 ص 69 .
شناخت خدا برای کودک امر مهمی است. برای آموزش خداشناسی به کودکان روش های متعددی وجود دارد که می توان از آنها در راه معرفی صحیح خداوند و صفات او به کودکان بهره گرفت. در سیره تربیتی معصومین(ع) نیز چهار کلید اصلی مشاهده می شود که عبارتند از:
مفروض گرفتن اصل وجود خدا؛ استفاده از دلایل روشن و قابل فهم؛ تاکید بر معرفی خدا از راه صفات؛ ایجاد ارتباط با خدا و حفظ آن (که آثاری چون تقویت، رشد و ارتقای ایمان به خدا و انس با خدا و محبت او را در پی دارد).[1]
کودکان الفتی شیرین و باور نکردنی با داستان دارند. برخی از مشکلات بزرگ رفتاری کودکان را می توان با طرح داستان تغییر داد یا آمادگی ذهنی تغییر را در آنها به وجود آورد. همچنین می توان از داستان برای انتقال بهتر مفاهیم بهره گرفت؛ شیوه ای که عملاً در قرآن توصیه شده است.
در معرفی خدا به کودکان نیز زمینه استفاده از این روش بسیار مهیاست. سوره های مختلف قرآن، سیره و روش زندگی پیشوایان دینی، روش بزرگان و دانشمندان و نیز منش انسان های بزرگی که با تکیه بر قدرت خداوند توانسته اند کارهای بسیار مهمی در زندگی خود داشته باشند، می توانند در خدمت خداشناسی کودکان قرار گیرند. در اجرای موفق این روش، توجه به چند نکته سودمند است:
الف- کودکان تا سن سه سالگی و برخی دوره های دیگر، بین واقعیت و افسانه های خیالی تفاوتی قائل نیستند. آنها هر داستانی را که درباره ادیان و انبیا(ع) گفته شود، باور خواهند کرد. حتی ممکن است وانمود کنند که خود یکی از شخصیت های داستان هستند، چرا که تفکیک میان واقعیت و آنچه در خیال او می گذرد، برای کودک مشکل است. داستان های جذاب و شخصیت های آن برای کودکان بسیار قابل باورتر و واقعی تر از توصیه های اخلاقی و تربیتی مجرد و ذهنی هستند. برای آموزش درس های بزرگ زندگی به فرزند خود، از داستان استفاده کرده و از هر گونه موعظه و سخنرانی اجتناب کنید.
ب- در طرح داستان های دینی باید دقت کرد که از بیان وقایعی که مربوط به عذاب ها و سخت گیری های خداوند بر بندگانش می شود، خودداری کرده و بیشتر به بازگویی داستان هایی پرداخته شود که چهره ای صمیمی و مهربان از پروردگار را به نمایش می گذارند.
ج- سعی کنید از داستان های فرهنگ و مذهب خودتان استفاده کنید. مانند داستان حضرت یونس(ع) که مفاهیمی چون ناامید نشدن از رحمت خداوند و توبه کردن پس از آگاه شدن از اشتباه و خطای خود در آن نهفته است.
کودک وقتی بداند که مورد علاقه خداوند است و هدایای فراوانی از سوی خداوند مانند پدر و مادر مهربان، دوستان خوب، بدن سالم و بانشاط و خوراکی های لذید و…، به او داده شده است، ارتباط بهتری با او برقرار کرده، زمینه اولیه شناخت بهتر خداوند در او شکل می گیرد. ضروری است که این تصور در ذهن کودک استقرار یابد که خدا او را دوست دارد و می خواهد او فردی شایسته و خوشبخت گردد، او دوست داشتنی، مهربان و صمیمی تر از پدر و مادر است.
تمثیل های مناسب به وجود آورید. مثلاً می توانید خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید چون کودکان شب را دوست ندارند. برای کودکان بزرگ تر، خدا را به نوری تشبیه کنید که بر همه چیز می تابد و آنها را روشن می کند و همه جا حضور دارد. تمثیل باعث عینی و ملموس تر شدن مفهوم خدا برای فرزندتان خواهد شد.
معانی و محتوای تمثیل ها را مورد تاکید قرار دهید. برای درک مفهوم حضور خدا در همه جا، نور، تمثیلی بسیار غنی است.
اگر می خواهید آموزش اعتقادات بنیادین را برای فرزندتان جذاب نمایید و نیاز او را تقویت کنید، آنها را با زندگی روزمره فرزندتان پیوند دهید، راه های متعددی برای این کار وجود دارد:
- مفاهیم بدیهی و یقینی را در اوایل دوران کودکی فرزندتان پایه ریزی کنید.
- هیچ گاه نظریه ای رسمی را برای فرزندتان تکرار نکنید مگر اینکه توانایی درک آن را دارا باشد.
- اگر فرزندتان کمتر از هشت سال سن دارد، به صورت ساده، مطلق و غیررسمی فکر می کند. او ممکن است بتواند فقط کمی فراتر از معنی ظاهری جملات را درک کند. کودکان در این سن نیاز به تذکر و تکرار دارند. همیشه باید به آنها گفت: «خدا به تو کمک می کند که کارهای خوب را انجام دهی».
- اگر فرزندتان در سن نوجوانی قرار دارد، قادر به درک معانی توصیه های شما خواهد بود، زیرا ذهن منطقی او شکل گرفته است.
- اصول اعتقادی را با تجربه روزمره فرزندتان مرتبط کنید. تجربه روزمره فرزندتان را مدخلی برای ورود به بحث درباره اصول اعتقادی قرار دهید.
- احساسات و عواطف کودکان را باید با استدلال منطقی او همراه کرد. از فرزندتان بپرسید وقتی که می فهمد خدا کیست، چه انتظاری از او دارد و در مورد خدا چه احساسی به او دست می دهد؟
- مثال ها و موارد تجربی را به سمت دستیابی به اصول اعتقادی هدایت کنید.
- برای آموزش یک اصل، از داستان های مختلفی استفاده کرده، در نهایت با طرح سؤالاتی او را راهنمایی کنید تا قادر به درک اصول مورد نظر از متن داستان ها باشد. مثلاً بپرسید: در همه این داستان ها، خدا چه کار واحدی انجام داد؟ ارتباط بین خدا و انسان ها در این داستان ها، چه چیزی را به ما می آموزد؟
1.محمد داوودی، سیره تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، ج2، ص46-47.
ادامه دارد………..