خداوند از سه چیز بدش می آید…
نقش دعا و رازونیاز در كسب آرامش
وقتی دعایی صورت میپذیرد، فاصلۀ بنده با خدا كمتر و كمتر میشود و پرتوهای وجود خداوند بیشتر دیده میشود، اعماق جانهای تاریك روشن میشود و ازطریق كسب همین روشنایی، موانع پشتسر گذاشته میشود. باور مؤمنان به برآوردهشدن دعا با مفهومی بهنام «امید» گره میخورد و این پیوند كه خود وعدهای الهی است، تسكیندهندۀ دعاكننده و سائل است. خداوند متعال فرموده است: «و اِذا سألک عِبادی عنّی فإنّی قریبٌ اُجیبُ دعوةِ الدّاع اِذا دعان فلْیستجیبوا لی ولْیؤمنوا بی لعلّهم یُرشدون؛ و زمانیکه بندگان من از تو دربارۀ من بپرسند، من نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامیکه مرا بخواند، اجابت میکنم. پس باید دعوت مرا استجابت کنند و به من ایمان آورند تا شاید هدایت شوند.»[1]
دعا در درون خود مایههای عطوفت و مهربانی و خیرخواهی را دارد. بههمیندلیل است كه وقتی در حق انسان دیگری به درگاه خداوند دعا میكنیم و او را از عمل خود آگاه میكنیم، احساس خوبی به آن فرد دست میدهد؛ چراكه دلی خسته تسلی پیدا میكند. خداوند در قرآن دربارۀ تأثیر دعا و توسل بر آرامش انسان و رهایی از اضطراب و افسردگی میفرماید: «صل علیهم ان صلوتک سکن لهم و الله سمیع علیم؛[2] برایشان دعا کن، زیرا دعای تو مایۀ آرامش آنهاست و خدا شنوا و داناست.»
بیان ذكرهای دینی جدای از نتایج اخرویشان، نتیجۀ دنیوی نیز دارند. برخی اذكار دارای آثار خاص و ارزشمندی هستند. بهعنوان نمونه، رسول مکرم اسلام(ص) میفرمودند: «ذکر لاحول و لا قوة الا بالله شفای بیش از 99 درد است که کمترین آن دردها، غم و غصه است.»[3]
وقتی اضطراب را ریشهیابی میکنیم، به مواردی همچون نگرانی از آینده و غصه از گذشته و… میرسیم. دعا و نیایش به درگاه پروردگار، غم و ناراحتی را نسبتبه همۀ زمانها از بین میبرد؛ چراکه انسان با دعایی که انجام میدهد، ضمن اعتراف بر ناتوانی خود بر حل مشکلاتی که پیش از این برایش پدید آمده، بهسراغ یگانه حلال مشکلات عالم میرود و با اقرار به قدرت و توانایی بارگاه ملکوتیاش از او میخواهد که در طوفانهای زندگی پناهش دهد.
اصل ارتباط با خالق وقتی درون انسان نهادینه شد، پیش از اینكه فرد به معضلی دچار شود، او را در برابر مخاطرات احتمالی مجهز نموده است و اساساً بهدلیل وجود این سپر معنوی، بسیاری از بلایا دفع شده و فرصت خودنمایی نمییابند. پس میتوان برای این اصل عملكردی پیشگیرانه درنظر گرفت. در قرآن كریم امنیت از آنِ مؤمنان معرفی شده است: «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون»[4] آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک نیامیختند، امنیت از آنِ آنهاست و آنها هدایتیافتگاناند.«
دعا برطرفکنندۀ بلاست و از این جهت، نقش پیشگیرانهای دارد که درپی خود کسب آرامش را تضمین میکند. دنیایی که در آن زندگی میکنیم، سرشار از حوادث است. تنها راه مواجهه با این حوادث به طرق غیرمادی و معنوی است. دعا یکی از مهمترین مصادیق این طرق است. سخنان معصومین(ع) دراینزمینه، راهنمای ماست. این بزرگواران همیشه تأکید بر اهمیت دعا و التماس و تضرع به پیشگاه الهی داشتهاند. پیامبر اکرم(ص) فرموده است:
«همانا که بلاها بین زمین و آسمان آویزان است. زمانیکه بنده از خدای خود درخواست عافیت کرده و دعا کند، آن بلاها از بنده برطرف میشود؛ گرچه به مرحلۀ قطعیت رسیده باشد.«[5] همچنین امامعلی(ع) با اشاره به نقش بلازدایی دعا فرمودهاند: «امواج بلا را قبل از رسیدن آن بهوسیلۀ دعا برطرف کنید.«[6]
کسیکه با خالقش رازونیاز میکند و حرف میزند و ایمان به قدرت خدایش پیدا میکند، درونش مطمئن و دلش قرص میشود. در حدیث آمده است که: «من در قلب بندۀ مؤمنم جای دارم.«[7] انسانی که با خدا ارتباط برقرار میکند تمام سلولهایش سرشار از یاد خدا میشود و تنها زبانش ذکر نمیگوید؛ بلکه بندبند وجودش خدا را صدا میزند. دعا و درخواست از بزرگترین منبع عالم یعنی خداوند، فارغ از برآوردهشدن یا نشدن حاجت، اثر آنی و اولیه بر روح و روان دعاکننده دارد. آنچه عاید انسان میشود این است که برای ابراز نیاز باید بهسراغ منبع اصلی رفت و از او طلبید. استمرار چنین روش بر پرورش روح و مناعت طبع انسان بیتأثیر نیست.
قرآنخواندن، ذکرگفتن خداوند است. انسان در پرتو نور قرآن از بسیاری از نگرانیها و اضطرابها مصون میماند و احساس اطمینان و آرامش بیشتری میکند.
انس با قرآن موجب استحکام قلب و روح میشود. قلب انسان که با ثبات شد، هیچ غم و آشوبی نمیتواند آرامش آن را بر هم بزند.
ما را هم از دعای خیرتان بهرمند سارید.
جبرئيل و نقش انگشتر
زيد بن علىّ از پدرش امام سجّاد زين العابدين عليه السلام حكايت نمايد:
روزى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، انگشتر خود را به امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام داد و فرمود: اين انگشتر را نزد حكّاك برده ، به او بگو كه بر نگين آن : ((محمّد بن عبداللّه )) نوشته شود.
اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام آن انگشتر را گرفت و پيش حكّاك برد واظهار داشت : بر نگين اين انگشتر نقش كلمه ((محمّد بن عبداللّه )) حكّاكى كَنْده كارى نما.
حكّاك آن را پذيرفت وليكن در هنگام كار، دست و قلم او خطا رفت و به جاى آن نقش ((محمّد رسول اللّه )) نوشته شد.
هنگامى كه امام علىّ عليه السلام خواست انگشتر را بگيرد، دقّت نمود؛ و چون ديد نقش ، غير از چيزى است كه دستور داده بود، به او فرمود: من چنين موضوعى را نگفته بودم .
حكّاك اظهار داشت : بلى ، صحيح مى فرمائى ؛ وليكن دستم به اشتباه رفت .
پس حضرت آن انگشتر را گرفت و نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آورد واظهار داشت : يا رسول اللّه ! حكّاك آنچه را گفته بودم ، انجام نداده ومدّعى است كه دستش خطا رفته است .
در اين لحظه پيامبر خدا آن انگشتر را گرفت و پس از دقّت بر آن فرمود: اى علىّ! من محمّد بن عبداللّه هستم ، پس چرا ((محمّد رسول اللّه )) نوشته شده است و سپس انگشتر را به دست مبارك خود نمود؛ و چون صبح شد و بر انگشتر نگاه كرد، ديد زير آن نوشته شده است : ((علىّ ولىّ اللّه )).
پس به همين جهت تعجّب حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فزونى يافت ، در همين بين جبرئيل امين عليه السلام نازل شد و رسول خدا جريان را براى او بازگو نمود.
جبرئيل در پاسخ اظهار داشت : آنچه را كه تو خواستى نوشته شود گفتى ؛ و آنچه را كه ما خواستيم نوشتيم .
هيچ مگو
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دير وقت شد و طعام نتوانست خورد .
منبع: حكايت پارسايان
تأليف:رضا بابائي