• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

معلم قرآنی که از تنبیه معاف شد/چه کسی استاد قرآن را تنبیه می کند؟

05 مهر 1392 توسط حاتم
محمد را همه دوست داشتند . توی کار خیلی جدّی بود . موقع شوخی هم خیلی از دست او می خندیدیم . آن روز کارها زیاد بود و خسته شدیم . شب برای نگهبانی نوبت ما بود. ما چهار نفر با هم رفتیم . موقع نگهبانی همگی خوابمان برد ! پاس بخش هم آمد و اسلحه های ما را برداشت و رفت !
صبح برگشتیم مقر . محمد همه نیروها را به خط کرد . بعد در مورد اهمیت نگهبانی و … گفت. سه نفر را آورد بیرون . سید رحمان هاشمی یکی از آنها بود . شروع کرد آنها را تنبیه کردن . کلاغ پر ، پامرغی و … . همه می دانستند محمد با کسی شوخی ندارد. رحمان خیلی ناراحت بود . بغض کرده بود . همه می دانستند او با محمد سال هاست که رفیق و دوست هستند. حسابی آنها را تنبیه کرد. بعد هم بچه ها را مرخص کرد . من هم سر پُست خوابم برده بود . اما من را تنبیه نکرد!
وقتی همه رفتند به سمت آقای تورجی رفتم و با حالت خاصی گفتم : محمد آقا من هم با اینها بودم . نگاهی به من کرد . منتظر جواب بودم . البته حدس می زدم که چرا من را تنبیه نکرده ! من مدتی مربی عقاید و قرآن و … بودم . محمد گفت : اینها نیروی عادی هستند . مسئولیت اینها هم با من است . اما شما سرباز امام زمان (عج) هستید . تکلیف اینها با من است . تکلیف شما هم با خود آقاست . شما فرمانده ات کسی دیگر است ! این را گفت و رفت . همان جا ایستادم . خیلی خجالت کشیدم. دوست داشتم من را هم تنبیه می کرد . اما این را نمی گفت..
 نظر دهید »

اگر مادرت راضی نیست درس اخلاق نیا

11 شهریور 1392 توسط حاتم

اگر مادرت راضی نیست درس اخلاق نیا

آیت‌الله محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق شهر تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود با ذکر چند حدیث در رابطه با حسرت انسان در قیامت سخن گفت.

وی با بیان این که مفاهیم ممتاز و درجه اولی در احادیث، دعاها و زیارتنامه‌های شیعه وجود دارد که در هیچ کجای دیگر یافت نمی‌شود، به این حدیث امیرالمؤمنین اشاره کرد: إِلهِى! إِنَّهُ مَنْ لَمْ یَشْغَلْهُ الوَلُوعُ بِذِکْرِکَ، وَلَمْ یَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِکَ، کانَتْ حَیاتُهُ عَلَیْهِ مَیْتَةً، وَ مَیْتَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً.

این استاد اخلاق در ادامه، به شرح این حدیث پرداخت و گفت: کسی که به ولع ذکر خدا مشغول نباشد، صد نوع ولع دیگر دارد و گویی برای هر کاری سفری می‌کند که به هیچ جا نمی‌رود. اگر تمام مشغولیت‌های انسان اینگونه باشد که به قرب خدا منتهی نشود زندگی‌اش هیچ فرقی با مرگ ندارد و همه‌اش حسرت خواهد بود.

این استاد اخلاق به نقلی از آیت‌الله حق‌شناس اشاره کرد و اظهار داشت: دنیا دارالتجاره‌ای است که با مرگ درش بسته می‌شود و دیگر هیچ سودی به انسان نمی‌رسد. پس کسی که زندگی‌اش با مرگ هیچ فری ندارد هم درِ دارالتجاره‌اش بسته است و هیچ سودی نخواهد داشت.

وی در ادامه با اشاره به حدیثی از رسول خدا مبتنی بر «هیچ ساعتی بر فرزند آدم نمی‌گذرد که در آن خدا را یاد نکرده باشد مگر اینکه روزی حسرت آن ساعت را خواهد خورد» تصریح کرد: برای نجات از این حسرت راهی هست. هرچه انسان به طاعت خدا بپردازد گویی در یاد خدا بوده هرچند که آن لحظات دقیقاً به یاد خدا نبوده باشد.

آیت‌الله جاودان در توضیح این مطلب افزود: ممکن است مادر شما بگوید من تنها هستم و به جلسه اخلاق نرو. اگر نزدش بمانی طاعت خدا را انجام دادی. ولو اینکه در خانه نشسته‌ای و به کار دیگری مشغول هستی؛ بنابراین اگر هرکاری که انجام می‌دهی مطابق با وظیفه باشد، طاعت خدا را کرده‌ای و اگر روزت به طاعت خدا گذشت، گویی تمام روز در یاد خدا بودی.

وی به بیان حدیث دیگری از حضرت رسول(ص) مبنی بر «همانا اهل بهشت حسرت هیچ چیز از امور دنیا را نمی خورند مگر ساعتی که بر آنها گذشته و در آن به یاد خدا نبوده‌اند» پرداخت و خاطرنشان کرد: ما در این دنیا برای چیزهای بسیاری مانند بیماری حسرت می خوریم. اما حسرت واقعی در روز قیامت، حسرت آن ساعتی است که از یاد خدا غافل بوده‌ایم. آیت‌الله حق‌شناس که در طول عمر به انواع بیماری‌ها دچار بودند نقل کردند که شبی گله کردند و خوابیدند. در خواب به او گفتند که وقتی دچار فلان مرض شدی فلان چیز را به تو دادیم و دانه دانه شمردند و او از گله‌مندی خود پشیمان شد و عذر خواست.

این استاد اخلاق در ادامه خطاب به حاضران در جلسه گفت: آیا این دل‌های معمولی امکان دوام در ذکر خدا را دارد؟ دل‌هایی که در نماز که مرکز اصلی ذکر خداست، در بازار و کلاس و کتاب و … است. دل اگر چکش خورده باشد و کار کرده باشد و بلا دیده باشد و زحمت کشیده باشد، می‌تواند به آن ذکر برسد. اگر توانایی یاد خدا به دوام را پیدا کرد، به بهشت نقد می‌رسد.

وی افزود: بهشت نقد، بهشتی است که از همین دنیا آغاز می‌شود. هرکس به مرحوم آیت‌الله بهجت مراجعه می‌کرد ایشان می‌فرمود ذکر استغفار بگویید. ذکر استغفار آن کاری است که می‌تواند دل انسان را به اینجا برساند. هیچ چیز دیگری هم لازم نیست. البته استغفاری که با توجه باشد. استغفار دردِ دل زحمت نکشیده و چکش نخورده را دوا می‌کند.

به نقل از رجانیوز


 نظر دهید »

برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده، می‌ره جبهه!

05 شهریور 1392 توسط حاتم

برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده، می‌ره جبهه!


یکی از همسایه‌ها گفت: «برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده، می‌ره جبهه!» وقتی به عبدالحسین گفتم، گفت: «باید یک صندلی توی کوچه بگذارم و همسایه‌ها را جمع کنم و بعد به همه‌شون بگم که بابا! من زن و بچه‌ام را خیلی دوست دارم اما جبهه واجب‌تره».
به گزارش فارس، احساس وظیفه کرده بودند، کاری با حرف‌‌های دور از منطق مردم نداشتند که درباره‌شان چه فکری می‌کنند؛ چون هدفشان را با معرفت دنبال می‌کردند. شهید «عبدالحسینن برونسی» نمونه‌ای از همین افراد بود که احساس وظیفه کرد و با داشتن خانواده‌‌‌ای نسبتاً پرجمعیت به فکر مردمی که بود در مرزها امنیت نداشتند.

«معصومه سبک‌خیر» همسر این شهید در آن ایام علاوه بر دوری از مرد زندگی‌اش حرف‌های مردم را هم تحمل می‌کرد، که خاطره او را در این رابطه می‌خوانیم.

***

تا بعد از شهادتش هیچ وقت نفهمیدم توی جبهه مسئولیت مهمی دارد؛ خیلی از فامیل و در و همسایه هم نفهمیدند؛ گاهی که صحبت منطقه رفتن او پیش می‌آمد، بعضی از آشناها می‌گفتند: «این شوهر تو از جبهه چی می‌خواد که این قدر می‌ره؟».

یک بار توی همسایه‌ها صحبت همین حرف‌ها بود؛ یکی از زن‌ها گفت: «من که می‌گم آقای برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده که می‌ره جبهه و پیش اونا نمی‌مونه». هیچ کس تحویلش نگرفت، تا دست و پای بیشتری بزند اما ادامه داد: «آخه آدم اگه از زن و زندگیش محبت ببینه، بالاخره ملاحظه اونا را هم حتماً می‌کنه، دیگه».

حرفش به دلم سنگینی کرد؛ نمی‌دانم غرض داشت یا مرض یا هر دو را باهم؟! هر چه بود چیزی نگفتم؛ سرم را انداختم پایین و با ناراحتی آمدم خانه.

همان موقع عبدالحسین در مرخصی بود؛ حرف آن زن را به‌اش گفتم؛ فهمید که خیلی ناراحت شده‌ام؛ شاید برای طبیعی جلوه دادن موضوع، خندید و گفت: «می‌دونی من باید چه کار کنم؟» گفتم: «نه» گفت: «باید یک صندلی توی کوچه بگذارم و همسایه‌ها را جمع کنم و بعد به همه‌شون بگم که بابا! من زن و بچه‌ام را دوست دارم، خیلی هم دوست دارم اما جبهه واجب‌تره».

خنده از لبش رفت؛ توی چشم‌هام نگاه کرد؛ پی حرفش را گرفت و گفت: «اون خانمی که این حرف رو به تو زده، لابد نمی‌دونه زن و بچه من در اینجا در امن و امان هستند؛ ولی توی مرزها خیلی‌ها هستن که خونه و همه چیزشون از بین رفته و اصلاً امنیت ندارند».


 نظر دهید »

تفسير اشك و لبخند

05 شهریور 1392 توسط حاتم

تفسير اشك و لبخند

خدايا، ما كه آبرويى نداريم، اما اين شهدا پيش تو آبرو دارند، به حق همين شهدا كمكمان كن تا پيكرشان را پيدا كنيم!
به نقطه اى داخل كانال مشكوك شديم. بيل ها را به دست گرفتيم و شروع كرديم به كندن. بيست دقيقه اى كه بيل زديم، برخورديم به تعدادى وسايل و تجهيزات از قبيل خشاب اسلحه، قمقمه، فانسقه و… كه خود مى توانست نشانى از شهيدان باشد، ولى كار را كه ادامه داديم، چيزى يافت نشد. اين احتمال را داديم كه دشمن، بعد از عمليات وسايل و تجهيزات شهدا را داخل اين كانال ريخته است.
درست در آخرين دقايقى كه مى رفت تا اميدمان قطع شود و دست از كار بكشيم، بيل دستى يكى از بچه ها به شيئى سخت در ميان خاك ها خورد. من گفتم: «احتمالا گلوله عمل نكرده خمپاره باشد»، ولى بقيه اين احتمال را رد كردند. شدت فعاليت بچه ها بيشتر شد، پندارى نور اميد در دلهاشان روشن شده بود. دقايقى نگذشت كه دسته هاى زنگ زده برانكاردى توجهمان را جلب كرد، كمى خوشحال شديم. ولى اين هم نمى توانست نشانه وجود شهيد باشد. فكر كرديم برانكارد خالى باشد. سعى كرديم دسته هايش را گرفته و از زير خاك بيرون بكشيم. هرچه زور زديم و تلاش كرديم، نشد كه نشد. برانكارد سنگين بود و به اين راحتى كه ما فكر مى كرديم، بيرون نمى آمد.
اطراف برانكارد را خالى كرديم. نيم مترى هم در عمق زمين را كنديم. پتويى كه از زير خاك نمايان شد، توجه همه را جلب كرد. روى برانكارد را كه خالى كرديم، پيكر شهيدى را يافتيم كه بروى آن دراز كشيده و پتو به دورش پيچيده بود. با ذكر صلوات، پتو را كنار زدمى، بدن استخوان شده بود ولى لباس كاملا سالم مانده بود. در قسمت پهلوى سمت راست شهيد، روى لباس يك سوراخ به چشم مى خرود كه نشان مى داد جاى تركش است. دگمه هاى لباس را كه باز كرديم، ديديم يك تركش بزرگ روى قفسه سينه اش جاى گرفته است.
كار را ادامه داديم، كمى آن طرفتر پيكر شهيدى ديگر را يافتيم كه آن هم بر روى برانكارد دراز كشيده و شهيد شده بود. لباس او هم كاملا سالم بود. بر پيشانى اش سربند سبزى به چشم مى خورد، كه روى آن نوشته شده بود: «يا مهدى ادركنى»
صحنه غريبى بود. خنده و گريه بچه ها توأم شده بود. خنده و شادى از بابت پيدا كردن پيكرهاى مطهر، و گريه از بابت مظلوميت مجروحين كه غريبانه به شهادت رسيده بودند.

سيد بهزاد پديدار  تفحص شهدا(تا شهدا با شهدا)

 نظر دهید »

سجده در خون

02 شهریور 1392 توسط حاتم

سجده در خون




در سال های دفاع مقدس، اسلحه دوربین دارِ «دراگانوف» در جبهه های جنگ به «قناصه» شهرت داشت و به تک تیراندازانی که از این سلاح استفاده می کردند، «قناصه چی» گفته می شد.البته به اشتباه،این اسلحه را «سیمینوف» هم می نامیدند. این اسلحه در هر دو جبهه ایران و عراق استفاده می شد اما در میان قوای بعثی، به دلیل آزادی در خریدِ تسلیحات، بسیار رایج بود.
عکسی که می بینید، لحظاتی پس از شهادت یک بسیجی از او گرفته شده است. تک تیراندازان بعثی، این بسیجی را از ناحیه سر مورد هدف قرار دادند و او در خون خویش سجده کرد.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 24

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس