• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

سیره دریا دلان

29 دی 1391 توسط حاتم

شهید حجه الاسلام مصطفی ردانی پور
دستش را کشید ،رفت گوشه حیاط و گفت: این پاکت ها را به آدرس هایی که روشون نوشته برسون، وقت نشد خودم برسونم زحمتش می افتد گردن تو.
پول هایی که برای کادوی عروسیش جمع شده بود ، تقسیم کرده بود، هر پاکت برای یک خانواده.


برگرفته از کتاب سیره دریا دلان

 نظر دهید »

شهيدي که با توسل به امام رضا(ع) پيدا شد

24 دی 1391 توسط حاتم

اوایل سال 72 بود و گرماى فکه؛ در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم؛ چند روزى مى‌شد که شهید پیدا نکرده بودیم؛ هر روز صبح زیارت عاشورا مى‌خواندیم و کار را شروع مى‌کردیم، مطمئن بودیم در توسل‌هایمان اشکالى وجود دارد.

آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى‌خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(علیه السلام). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات ایشان؛ مى‌خواند و همه زار زار گریه مى‌کردیم؛ در میان مداحى، از امام رضا(علیه السلام) طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهش‌مان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده‌هایشان است و…

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر؛ دیگر داشتیم ناامید مى‌شدیم؛ خورشید مى‌رفت تا پشت تپه ماهورهاى رو به رو پنهان شود؛ آخرین بیل‌ها که در زمین فرو رفت، تکه‌اى لباس توجه ما را جلب کرد؛ همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند؛ با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم؛ روزى‌اى بود که آن روز نصیب‌مان شده بود؛ شهیدى آرام خفته به خاک؛ یکى از جیب‌هاى پیراهن نظامى‌اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(علیه السلام) نقش بسته به چشم مى‌خورد؛ از آن آینه‌هایى که در مشهد، اطراف ضریع مطهر مى‌فروشند، گریه‌مان درآمد، همه اشک مى‌ریختند.

جالب‌تر و سوزناک‌تر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى‌اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است؛ شور و حال عجیبى بر بچه‌ها حکم‌فرما شد؛ ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.

شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه‌ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند، مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(علیه السلام) داشت».

راوی: سید‌احمد میرطاهری برگرفته از سایت خبر فارسی

 

 نظر دهید »

چند خاطره زیبا از شهدا در مورد حجاب

22 دی 1391 توسط حاتم

 شهید محمد رضا توانگر

زن که وارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشم.

زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.


شهید محمود کاوه

می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند.

ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من فقط حدیث خواندم.

 نظر دهید »

حضور حضرت‌معصومه در مراسم عروسی یک شهید

30 آبان 1391 توسط حاتم

به گزارش فرهنگ به نقل از رسا، حجت الاسلام مرتضی آقا تهرانی در جمع عزاداران حسینی در مسجد ملاصادق قم با تاکید بر کاربرد سبک زندگی دینی، از شهدا به عنوان الگوهای عینی در این زمینه یاد کرد و گفت:

شهید ردانی پور از دوستان خوب من بود. یک روز دیدم بسیار ناراحت است. علت را جویا شدم، گفت: من مجردم و خوش ندارم وقتی شهید و با پیامبر (ص) رو به رو می شوم بگویند او مجرد است.

وی افزود: پس از چندی شهید ردانی پور ازدواج کرد، من شب عروسی ایشان مبلغی پول به عنوان هدیه ازدواج از بین طلاب جمع کردم و صبح زود به خانه ایشان رفتم تا این هدیه را تحویل دهم. درب منزلشان را که زدم مادرش در را باز کرد، گفتم با مصطفی کار دارم. گفت: مصطفی پس از نماز صبح عازم جبهه شد. همانجا یاد داستان حنظله غسیل الملائکه افتادم و اشک در چشمانم حدقه زد.

حجت الاسلام آقاتهرانی افزود: مصطفی یک کارت عروسی هم برای حضرت معصومه فرستاده بود و در آن از ایشان دعوت کرده بود تا در عروسی اش شرکت کند، خودش می گفت چند وقت بعد از عروسی به حرم کریمه اهل بیت(س) مشرف شدم و از آن حضرت گلایه کردم که چرا در عروسی من شرکت نکردید. همان شب آن حضرت را در خواب دیدم که به من گفت چرا گلایه می کنی؟ از کجا می دانی به عروسسی ات نیامدم. من آمدم.

 

 نظر دهید »

نماز جماعت در عروسی

29 آبان 1391 توسط حاتم

شنیده بودیم نماز جماعت و اول وقت برایش اهمیت دارد ،ولی فکر نمی کردیم اینقدر مصمم باشد!

صدای اذان که بلند شد، هم را بلند کرد،انگار نه انگار عروسی است،آن هم عروسی خودش!

یکی را فرستاد جلو، بقیه هم پش سرش، نماز جماعتی شد به یاد ماندنی.

شهید محمد علی رهنمون

یادگاران 16، ص 48

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس