• خانه 
  • امامان در عالم مثال به چه کیفیت بودند؟ 
  • تماس  
  • ورود 

حکایت جالب دو انگشت!

26 دی 1391 توسط حاتم

 

مردي از راه فروش روغن ثروتي کلان اندوخته بود و به خاطر حرصي که داشت هميشه به غلام خود مي گفت در وقت خريد روغن هر دو انگشت سبابه را به دور پيمانه بگذارد تا روغن بيشتري گرفته شود و برعکس در وقت فروختن آن دو انگشت را درون پيمانه بگذارد تا روغن کمتري داده شود. هر چه غلام او را از اين کار بر حذر مي داشت مرد توجه نمي کرد، تا اين که روزي هزار خيک روغن خريد و بالاي کشتي برد چون به ميان دريا رسيد، دريا توفاني شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دريا بريزند تا کشتي سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خيک ها را يکي يکي به دريا مي انداخت. در اين حال غلام گفت: ارباب انگشت انگشت مبر تا خيک خيک نريزي.

 

 نظر دهید »

اثر عادت کردن به بدی ها

24 دی 1391 توسط حاتم

نقل کرده اند که دو برادری بودند که یکی از آنها عطار بود و در بازار عطر فروشها مشغول بود و دیگری شغلش چاه کنی و در نتیجه سر و کارش با فضولات و کثافات بود.روزی برادر چاه کن که مدت ها بود برادر خود را ندیده بود٬ قصد دیدن برادرعطار را کرد و راهی بازار عطر فروش ها شد.وقتی که به میدان بازار رسید بوی عطر به شدت به مشامش رسید و بعداز چند لحظه به زمین افتاد و تشنج کرد .عطر فروش های اطراف که خبر ازشغل چاه کن نداشتن خواستن با تماس مقداری عطر حال او رو بهبود سازند ولی غافل از ماجرا حال چاه کن بدتر شد.ناگهان برادرش از راه رسید و با دیدن حال خراب برادر پی به راز موضوع برد و دستور داد تا مقداری فضله ی بدبو برایش بیاورند.آنگاه با تماس فضله و بوئیدن آن توسط چاه کن حالش بهبود یافت.دیگران دلیل این اتفاق را از برادرش پرسیدن و او اینگونه جواب داد:شغل برادر من چاه کنی است و به دلیل تماس و ارتباط زیاد برادرم به فضولات و کثافات شامٌه او عوض شده وعادت به کثافات کرده و به همین دلیل عطر خوشبو برای او سازگار نیست!!!

دوستان گاهی اوقات به دلیل ارتباط دائم ما با بعضی گناهان و افراد گناهکار قلب و دل ما عادت به این امیال کرده و تذکرات دیگران در دل ما هیچ اثری ندارد.میگویی نماز بخوان :حال ندارم ـ میگویی برویم دعا و روضه:حال ندارم و امثال اینها.ولی قلب هایی که با یاد خدا واهل بیت انس گرفته باشد همیشه انتظار میکشد تا چنین محفل و مجلسی برپا شود.بیایید دلهای خودمان را عادت به خوبیها بدهیم و از دوستی و همنشینی با افراد گناهکار و بی نماز که هیچ رابطه ای با خدا و اهل بیت ندارن دوری کنیم

 نظر دهید »

دعای مورچه

01 مرداد 1391 توسط حاتم




 

در زمان حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ ، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد، به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شكایت كردند و در خواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند.
حضرت سلیمان به آنها فرمود:
فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حركت می‌كنیم. فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به سوی بیابان حركت كردند، ناگهان حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ در راه مورچه‌ای را دید كه پاهایش را روی زمین نهاده و دست هایش را به سوی آسمان بلند نموده و می‌گوید:
خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم، و از رزق تو بی‌نیاز نیستیم، ما را به خاطر گناهان انسان‌ها، به هلاكت نرسان.
حضرت سلیمان ـ علیه السّلام ـ رو به جمعیت كرد و فرمود:
به خانه‌هایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر «مورچگان» سیراب كرد:
در آن سال آن قدر باران آمد كه سابقه نداشت.
آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.
ز رحمت جرعه‌ای بر جرعه نوشان گناه این خطاكاران بپوشان
بسوزان تا بسوزاند از غم تو بدم تا زنده گردند از دم تو

                                                         به نقل از سایت اندیشه قم

 نظر دهید »

پزشک خصوصی؟!

24 اردیبهشت 1391 توسط حاتم

حضرت حجت الاسلام و المسلمین احدی می گوید:
روزی در جماران منبر رفتم و خاطراتی را از زندگی مقام معظم رهبری بیان کردم . بعد از سخنرانی ، پزشکی به من مراجعه کرد و گفت: بگذار من هم خاطره ای برای تو بگویم.
روزی در مطب نشسته بودم ، خانمی به اتفاق فرزندش به من مراجعه کردند. پس از معاینه ، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد. خیلی به مقام معظم رهبری شباهت داشت.
نام و فامیل وی را پرسیدم؛ چون پاسخ را شنیدم،از آن خانم سؤال کردم :
آیا شما با حضرت آیت الله خامنه ای، نسبتی دارید؟
گفتند: بله، اما شما به کسی نگویید، من همسر ایشان هستم.
تعجب وجودم را گرفته بود. به همسر آقا گفتم : مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟!
ایشان گفتند: خیر، آقا اجازه چنین کاری را نمی دهند و می گویند:
شما چون سایر مردم – مانند یک فرد عادی- در نوبت های بیمارستان، به پزشک مراجعه کنید.
من این خاطره را از زبان آن پزشک در جماران شنیدم. تمام مشخصات وی نیز نزد من است. با این حال،بیشتر تحقیق کردم و از حضرت ایت الله مصباح هم پرسیدم. ایشان هم موضوع را تأیید فرمودند.
این شیوه زندگی رهبر معظم انقلاب اسلامی است. این عظمت،مرا عاشق معظّم له نموده است.
(پرتوی از خورشید،علی شیرازی،ص71)

 نظر دهید »

جنازه اسکندر و دست های بازو خالی

20 اردیبهشت 1391 توسط حاتم

گویند اسکندر ذوالقرنین که در بین سلاطین مشهور است ، حکیم بوده است. موقعی که خواست بمیرد ،وصیت کرد گفت : جنازه من را نپوشانید یعنی در تابوت پوشش نمی خواهد آشکار بگذارید و دو دستم را آشکار بگذارید.  کسی هم نفهمید منظورش چیست . بعد از اینکه جنازه را حرکت دادند علماء و دانشمندان جملاتی گفتند . مادرش رو کرد به جنازه اسکندر گفت : پسر جانم در حال حیاتت خیلی خلق را موعظه کردی لکن موعظه امروزت از تمامش بالاتراست اینکه گفتی دست خالی ام را نشان مردم بدهید تا خلق ببینند با دست خالی می خواهم زیر خاک بروم .آدمی باید شعور پیدا کند ،شعور هم ساعت مرگ پیدا می شود و می فهمد تمام اشتباه بوده.
معارفی از قرآن ،ص 324

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • ...
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 32
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36

مدرسه علمیه الزهراء خمینی شهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
    • پزشکی
  • مذهبي
    • اخلاقی
  • مناجات
  • آشپزی
  • خاطرات شهدا و بزرگان
  • خانه داری
  • مهدویت و فرهنگ انتظار در فضای مجازی
  • احادیث نورانی معصومین(ع)
  • چکیده پایان نامه های مدرسه
    • مقاله
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • روانشناسی
  • دل نوشته های یک طلبه
  • سیره اهل بیت علیهم السلام
  • اطلاع رسانی برنامه ناب رسانه
  • کلام ناب بزرگان
  • شعر
  • علما
  • جملات تامل برانگیز
  • خبرهاي مدرسه
    • فرهنگي
    • پژوهش
    • آموزش
  • احکام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
ایامم را به یاد خود آباد ساز و پیوسته در خدمت خویش مستدام دار و کردارم را پذیرا باش.«امیر المومنین(ع)»
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس